پدر مادرم اشتباه کردن من نمیکنم!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع galeger
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

galeger

کاربر فعال
ارسال‌ها
44
امتیاز
364
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
خب از اونجایی که همه وقتی بچه ن از دست پدر مادرشون شکارن ولی وقتی بزرگ میشن همون اشتباهایی که پدر مادرشون در حق شون کردنو تکرار میکنن به نظرم اگه اونا رو بنویسیم یه جا بیشتر یادمون میمونه.باشد که از تاریخ کوتاه زندگیمان درس بگیریم.;)
 
"به ظاهر زیبای زندگیمون در نظر دیگران کمتر اهمیت بدیم"
"جلوی جمع هوای همدیگه رو داشته باشیم"
"دروغ های کوچیک رو بی اهمیت جلوه ندیم"
"برای بهداشت و سلامت روان بچه هامون ارزش قائل باشیم"
 
"یه بار بیشتر زندگی نمی کنه ، پس می ذارم هرطور دوست داره زندگی کنه ."
ولی تا جایی که به خودش و بقیه آسیبی نزنه.
 
به جای اینکه از خطر حفظش کنم بهش یادمیدادم چطور باهاش مقابله کنه:)
و جمله ی تکراری «ما به تو اعتماد داریم ولی به جامعه نه» رو تحویلش نمی دادم:|
 
تا ۱۷ سالگی چشاشو محکم نمی‌گیرم که از سختی های زندگی و روزگار و جامعه و ...بیخبر باشه...
بعد یهو چراغ قوه تو چشاش بگیرم بهش بگم بیا ببین دنیایی رو یک ساله باید هم ببینیش هم بفهمیش و هم باید باهاش کنار بیای
 
1.تو زندگیم برای خودم تصمیم های درست میگیرم تا بعدا تاثیرات تصمیم های بدم دامان اونو نگیره ...
2. بشدت در انتخاب پدرش دقت بخرج میدم که بعدا نمونم توی ناچاری بسوز و بساز و اونم اون وسط بخاطر انتخاب غلطم ذره ذره اب بشه و هیچ کاری هم از دستش برنیاد ...
3. یجوری فضای خونه رو براش گرم و صمیمی نگه میدارم که به هیچ کس دیگه ای احتیاج نداشته باشه ..
 
سعی میکنم به عنوان دوست همراهیش کنم (نه به عنوان یه بزرگتر) و لازم نیست پاستوریزه (!) نگهش دارم تا 18 سالگی!
 
۱- وقتی از کسی یا چیزی ناراحتم حرف بزنم و بگم این مساله ناراحتم میکنه و سعی کنم رفعش کنم نه اینکه با بی محلی کردن به طرف جوابشو ندم و خودمو بزنم به نشنیدن
۲- وقتی بچه خوابه یا فکر میکنم حرفامو نمیشنوه، شروع نکنم به عیب و ایراداشو به دیگران گفتن
۳- تقسیم کارهای خونه به صورت منصفانه. نه اینکه کل کارای خونه بر دوش یه نفر باشه و دیگران حتی دکمه خاموش و روشن لباس شویی رو بلد نباشن
۴- کسی رو مجبور نکنم وقتش رو تو مهمونی هایی که ازش متنفره هدر بده اونم به کرات
۵- سعی کنم بچه دوست همسن و سال خودش داشته باشه و تفریحات کودکانه داشته باشه
۶- اگه چیزی لازم داره یا دوست داره سعی نکنم اون مساله رو بی اهمیت جلوه بدم
 
پدر و مادرم منو تو این کشور و وضعیت به دنیا اوردن... من این اشتباهو نمیکنم :-"
 
به شخصه تلاش مى كنم اولين چيزى كه بچم بهش باور داشته باشه كشورش باشه(فرزند ادمم بايد ملى گرا باشه!)
واين تفكر مزخرف علاقه به مهاجرت كه الان هم بين جوونا هم بين پدر مادرا رايجه رو از بين ببرم و بهش بفهمونم كه وحشتناكه كه ارزوى جووناى يه كشور مهاجرت باشه.يه كشور داغون نميشه مگر به علت نبود ملت در كنار كشور .نمى خوام مثل همه ى جووناى حال حاضر امال ارزوهاش اون ارزوى احمقانه مهاجرت باشه.

من نتونستم به هم نسل ها يا غير هم نسل هام اين رو بفهمونم كه هيچ ملتى بزرگ نشده مگر با سختى كشيدن مردمش و مردمشن كه بايد كشورشون رو بسازن نه اينكه به خائنانه ترين شكل ممكن ازش فرار كنن،اما دلم ميخواد حداقل بچم اين تفكر رو نداشته باشه.يه نفرم باشه كه بخواد نه بخاطر زندگى بهتر بلكه به خاطر كشورش قدم برداره يه نفره

پ.ن:ميدونم الان همه ديسلايك ميدن،عشق لعنتى مهاجرت همه رو گرفته،اما حرف دلم بود.
بهتر نیست آزادی فکری بهش بدی و بهش یاد بدی فکر کنه نه اینکه عقاید خودتو بهش ارائه بدی؟
 
خب نه اونكه بايد ملى گرا باشه كه خب شوخى بود ولى قطعا در شكل گيرى عرق ملى در اون تمام تلاشمو ميكنم.لازم نيست حتما مثل خودم يه ملى گرا باشه ولى عرق ملى لازمه. ودر ضكن دلم نمى خواد با تفكر مهاجرت هم به كشورش پشت كنه هم بشه يه ابزار براى يه كشور ديگه بى اينكه خودش بدونه

ابن یعنی اون مجبوره به عقاید تو متعقد باشه رسما
که این دست تو نیست
 
1. از بچگی مطابق رشدش و تواناییش، بهش مسئولیت میدم. اینقدر لای پر قو بزرگش نمیکنم که مستقل شدن براش مثل یه کابوس باشه.
 
به علایقش احترام میزارم .
هیچ دو نفری علایق و سلیقه هاشون مثل هم نیست اگر من چیزی رو دوست دارم دلیل نمیشه که اون خوبه و بچه ام هم باید دوست داشته باشه....:(
 
خب از اونجایی که همه وقتی بچه ن از دست پدر مادرشون شکارن ولی وقتی بزرگ میشن همون اشتباهایی که پدر مادرشون در حق شون کردنو تکرار میکنن به نظرم اگه اونا رو بنویسیم یه جا بیشتر یادمون میمونه.باشد که از تاریخ کوتاه زندگیمان درس بگیریم.;)
به هر چیزی الکی گیر نمیدم تا بچه م اینجوری فکر نکنه هرکار بکنه(درست؛غلط)نتیجه ش غرغر هست
فقط در موارد ضروری باهاش مخالفت میکنم و سعی میکنم با دلیل و منطق قانعش کنم
باهاش مثل دوست صمیمی رفتار میکنم؛طوری که اولین نفری که رازهاشو میگه؛من باشم و هیچ چیز مهمی رو از من مخفی نکنه
هیچ وقت جلو جمع هرچند خودمونی؛شخصیتش رو تحقیر نمیکنم
تفکراتم رو به زور بهش تحمیل نمیکنم
به چشم یک وسیله که آرزوهای دوران کودکی من رو برآورده کنه،نگاه نمیکنم
وقتی چیزی براش میخرم یا کاری انجام میدم؛منت نمیذارم
 
هیچ وقت با کسی مقایسه ش نمیکردم.
 
Back
بالا