• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

کش رفتن از مغازه ها

  • شروع کننده موضوع
  • #1
ارسال‌ها
1,558
امتیاز
13,057
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه یزد
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
تا حالا شده از مغازه ها چیزای کوچیک مثل آدامس ، بادکنک ، آبنبات و... کش برین ؟ اگه آره بیاین تعریف کنین



اول از خودم شروع میکنم :
کلاس دوم دبستان بودم سرویس ما معمولا با بیست دقیقه تاخیر میومد بعد مامانم هر روز یا یه روز در میون صبحا بهم پول میداد که بعد از مدرسه برم از مغازه کنار مدرسه یه چیزی برا خودم بخرم بخورم تا سرویس اومده ، آخرای سال که هوا خیلی گرم بود معمولا همه بچه های سرویس ما بستنی میخریدن و منم به طبع مثل بچه ها هر روز میرفتم یه بستنی میخریدم ؛ یه روز مامانم یادش رفته بود بهم پول بده و منم دیگه پول نداشتم گفتم زشته بچه ها میگن این گشنست و پول نداره و این حرفا... همراه بچه ها رفتم داخل مغازه خیلی شیک بستنیه رو برداشتم و رفتم بیرون چون مغازه شلوغ بود هیچکس ازم نفهمید ولی بعدش که برای بابام تعریف کردم بزور منو برد اونجا جلوی صاحب مغازه ازم اعتراف گرفت که این کار من بوده پول بستنیه رو هم داد اومدیم خونه :))
 

ShAkIbA08

کاربر فوق‌فعال
کنکوری 1403
ارسال‌ها
145
امتیاز
3,643
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1403
:)) :-" فک کنم پنج شیش سالم بود
رفته بودیم کیک تولدموسفارش بدیم
بعد خب دم عید بود کلی آجیل آورده بود قنادیه
منم خیلی شیک و مجلسی یدونه بادوم هندی برداشتم خوردم :/ خیلی حرکت زشتی بود واقعا
هنوز عذاب وجدان دارم!
یادش میوفتم میخوام پاشم کیلومترها راه برم و اعتراف کنم:)):|
بعد ازونم هزاران بار رفتم اونجا ولی هردفه یادم میوفتاد اه خیلی بده
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
ارسال‌ها
3,745
امتیاز
40,359
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
بنده در چهارسالگی یک بسته دو کیلویی شکلات میوه ای بلند کرده بودم خیلی شیک داشتم میرفتم بیرون بابام گف عه اینا چیه برداشتی!؟

مغازه داره داشت از خنده می مرد گفت بردار عمو جون مال خودت!
 

هاینتس

کافرِ مُزلف | فاحشه
ارسال‌ها
530
امتیاز
8,051
نام مرکز سمپاد
شهر
سال فارغ التحصیلی
0000
مهدکودک بودم همراه پسرخاله جان بهش گفتم بیا این آجر (اسباب بازی) را برداریم برای خودمون، چندتایی من در کیف‌ام گذاشتم بعد از چند دقیقه رفت و به مربی مهد اطلاع داد:(
هیچ چی دیگه با خفت و خواری جلوی همه کیف‌ام را گشت و بعد هم با چوب دستی‌اش زد.
 
ارسال‌ها
854
امتیاز
7,877
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
من یکبار بچه بودم(۴ ۵ ساله شایدم کمتر)؛با مامانم رفته بودیم خرازی
من از یک دکمه خیلییی خوشم اومد!چون میدونستم به مامانم بگم بخر:میگه به دردت نمیخوره
و مغازه دار هم همیشه به من شکلات میداد
من برای اینکه عذاب وجدانم کمتر بشه؛با خودم گفتم فرض کنه یک مشت شکلات برداشتم:)
تو راه برگشت به خونه؛دکمه از دستم میوفته کفِ ماشین(صندلی شاگرد)
فردا عصر که با مامانم میخواستیم بریم بیرون؛مامانم یک دکمه نگین دار خوشگل کفِ ماشین دید!(صبح بابام با ماشین رفته بود بیرون :-")

شب مامانم رو کرد به بابام که صبح کجا بودی و فلان اینا...بابامم بنده خدا کامل توضیح داد
بعد مامانم گفت:کسی رو هم سوار کردی
بابامم گفت نه

مامانم مثل نشان میتی کومان؛دکمه رو گذاشت رو میز و گفت این چیه!!؟؟
بابام چون از همه چی بی خبر بود؛هاج و واج نگاه میکرد...
من نه میتونستم بگم از خرازی دکمه کِش رفتم(چون کلییی تنبیه و مجازاتم میکردن)
نه میتونستم ببینم بابام داره بی رحمانه قضاوت میشه...

صحنه رو ترک کردم ولی آخر شب با کلی گریه به مامانم گفتم
فرداش هم رفتیم خرازی؛مامانم به صاحب مغازه گفت:دخترم دیروز این دکمه رو برداشته بوده ولی ظاهرا شما حساب نکرده بودین
صاحب مغازه هم یک لبخند زد و گفت قابل نداره!و پول نگرفت(۴۰۰تومن بود دکمه(سال۸۳اینا))
 
آخرین ویرایش:

Asal_sh

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
82
امتیاز
2,335
نام مرکز سمپاد
Frz
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
0
من یادمه چند سال پیشا وقتی خارج بودیم چند تا ازین بیسکوییت های oreo برداشتم خيلي ريلكس گذاشتم تو كيفم
هيشكي هم نفهميد :))
 
ارسال‌ها
854
امتیاز
7,877
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
یکبار رفته بودیم شمال بین راه جای یک هایپرمارکت نگه داشتیم تا خرید کنیم
من یک بسته آدامس برداشته بودم تا بذارم داخل سبد که یهو گوشیم زنگ زد و حواسم به کل پرت شد و با آدامس از فروشگاه خارج شدم
چند دقیقه بعد تو جاده یادم اومد ولی چیزی نگفتم چون میدونستم شدیدا دعوا میشم
امیدوارم صاحب فروشگاه حلالم کنه
 
ارسال‌ها
1,819
امتیاز
34,298
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
..
سال فارغ التحصیلی
2020
یبار شبی که فرداش پرواز به تهران داشتیم،رفتم از سوپری یه سی دی شکرستان گرفتم، برگشتم تو خونه ، دیدم دو تا جلد چسبیدن بهم بعد یادم اومد وقتی از کش داشتم در میوردمشون اینجور شد.صبحش رفتیم تهران و تا سه ماه برنگشتیم بندرعباس....به کسی هم نگفته بودم.بعد ۴ ماه برگشتیم و رفتم همون سوپری بهش پول ۱ یه سی دی رو دادم ولی ازم قبول نکرد ._.گفت اشکال نداره..فدای سرت!
کش رفتن محسوب نمیشه ولی چون به کسی نگفتم و صداش رو در نیوردم خب...
 

Naghmeh08

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
463
امتیاز
5,894
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1405
بچه بودم با مامان بابام رفته بودیم تا تشک درست کنن
منم دیدم پنبه هاشون خیلی نرمه یکم برداشتم بعد همونجوری تو ماشین ب مامانم گفتم
اونا هم به همون صاحب مغازه زنگ زدن گفتن
یادم نمیاد پول گرفتن یا نه
 

مجهولツ

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
506
امتیاز
4,848
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یه جای دور ...!
سال فارغ التحصیلی
1401
کلا بچه ی خوبی بودم ولی خب چندین بار در کودکی به تخمه های باز دم در مغازه ها دستبرد زدم :-":))
 

Sisyphus

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
736
امتیاز
16,201
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
دامپزشکی
من guilty pleasure ام متاسفانه اینه که رستوران غذا بخورم بتونم پولشو یواشکی حساب نکنم پاشم برم :))
زیاد البته موفق نشدم شاید یکی دو بار :))
که اخریش همین چند ماه پیش بود که یه پیتزا و یه سزار سفارش دادیم ولی فقط پول سالادو زدن تو فیش :))
دیگه ماعم چیزی نگفتیم رفتیم :))
آدم به همین چیزای کوچیک زندس بابا :))
 
بالا