برگشتن در زمان

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Naghmeh08
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Naghmeh08

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
457
امتیاز
5,868
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1405
سلام.:)
تو تاپیکا چیزی شبیه این پیدا نکردم:)
بعضی وقتا یه اتفاقی میوفته که دوست داریم زمان برگرده و جلوشو بگیریم.حالا اگر میتونستید این کار رو انجا بدید ، به چه زمانی بر میگشتید و چی رو تغییر میدادید(البته اگه خواستین نگید که چی رو تغییر میدادین)
فکر نکنم کسی اینجا چیزی بنویسه ولی خب اگه بیاید خوب میشه:)
 
خب اتفاقای بد زیادی توی گذشته افتادن که نمیخوام تغییرشون بدم بهتره باشه تا درس گرفت فقط یه چیزی رو اگه بتونم تغییر میدم فکرمیکنم پایه هشتم بود که معلم دینی امتحان گرفت 18 شدم 18 توی دینی برای من اونموقع 0 بود ... بعد عصبی شدم و داد زدم و برگه ام رو پاره کردم اصلا یهویی جنون برم داشت اگه برگردم عادی تر برخورد میکنم واقعا یه نمره دینی ارزشش رو نداشت کلی الان پیش معلمم شرمنده ام امیدوارم دوباره ببینمش تا عذرخواهی کنم...
 
گریه هایی که واسه چیزای مزخرفی تو دوره دبستانم کردم
الان که فکر میکنم یه سری اتفاقات ارزش گریه که هیچ ، ارزش فکر کردن هم نداشت !
پ ن : تاپیک قشنگی بود
 
سلام.:)
تو تاپیکا چیزی شبیه این پیدا نکردم:)
بعضی وقتا یه اتفاقی میوفته که دوست داریم زمان برگرده و جلوشو بگیریم.حالا اگر میتونستید این کار رو انجا بدید ، به چه زمانی بر میگشتید و چی رو تغییر میدادید(البته اگه خواستین نگید که چی رو تغییر میدادین)
فکر نکنم کسی اینجا چیزی بنویسه ولی خب اگه بیاید خوب میشه:)
واسه امتحان امروز بیشتر میخوندم :((
 
اگه می تونستم، برمیگشتم به پارسال یا پیارسال و حرف گوش میکردم که حالا مجبور نشم این همه خاطره های تلخ رو واسه همیشه نگه دارم! برمیگشتم و نمیذاشتم به هیچ قیمتی شخصیتمو خورد کنن. اون همه خودمو عذاب نمی دادم و گریه نمی کردم. اگه می دونستم یه روزی که الان رسیده، خودم ایگنورشون میکنم یا باعث میشم پشیمون بشن، هیچوقت اون کار هارو نمی کردم. درسته الان عذاب میکشن ولی این نه باعث میشه فراموش کنم و نه مرهم میشه واسه زخم هایی که زدن!! :)
 
برگردم هفتم
حال و هوای تازه سمپادی شدن و ...
 
برگردم به بچگ و همه اینارو دوباره زندگی کنم!
یجور پارادوکس ایجاد کنم یعنی برگردم عقب، برسم اینجا دوباره این موقعیت برگردوندن زمان رو داشته باشم و هی ریپیت کنم/=
صرفا بچگی (از چهار تا 6-7 سالگی)برای من بهترین دوران بود، یسری خاطره نصفه نیمه هم دارم ولی خب دغدغه بزرگی نداشتم اون موقع برای همین.
 
بر میگشتم ب چار سال پیش و بجای اونهمه علاف بازی و خراب بازی و وقت حروم کردن مینشستم کتاب میخوندم یا ادمای بهتری دور خودم جمع میکردم...
شاید اینجوری ضربه هایی ک الان میخورم رو نمیخوردم واین گذشته لنتی اینقدر گلومو فشار نمیداد.. شاید رابطم با بابام بهتر میشد و شاید خیلی چیزا عوض میشد..
ولی خب همینه ک هس.. از الان ب بعدو باید چسبید..غصه گذشته رو خوردن فقط وقت تلف کردنه..
 
برگردم به وقتایی که باید واسه امتحانا میخوندم و نخوندم و بازم نخونم
 
برمی‌گشتم به دو سال پیش... وقتی مامانم بهم گفت باهام بیا خونه‌ی .... باهاش می‌رفتم. که اگه می‌رفتم، می‌تونستم جلوی این شرایط کنونی رو بگیرم
 
برمیگشتم به روزایی که دغدغه م کتابای بی محتوای آمادگی و خوشحالی آزادبودن سر زنگ ورزش بود.
 
با داشتن حافظه به دوسه سالگیم برگردم و از همون موقع شروع کنم به زندگی و ارزش گزاری درست
 
برمیگشتم به سال پیش و اون پنجشنبه آخر رو هر جوری شده با بچه ها میرفتم بیرون و چهارشنبه هم می‌نشستم تو خونه برنامه میریختم و نمیرفتم بیرون....
 
نمی خوام برگردم عقب. تو بچگی کلی منتظر بودم بزرگ شم اختیارات قانونی بهم برسه اون وقت برگردم عقب این مدت کش میاد.
البته اگه می شد به قبل زندگی خودم برم نمی ذاشتم قابیل هابیلو بکشه. از وقوع اولین شرارت جلوگیری می کردم.
 
برمیگشتم به دقیقا 5 سال و چند روز پیش و به جای پوکر فیس اندکی به اون فرد لبخند می‌زدم...
 
دوست دارم خودم از آینده بیام ملاقات الانم تا خیلی اشتباهاتو نکنم
 
Back
بالا