حالم امروز صبح خوب نبود. مغزم باهام لج کرده بود و کاملا مشخص بود که نمیخوام ادامه بدم. عصر بعد پارت فیزیک رفتیم بیرون و کلی حالم خوب شد و منم از خدا خواسته یه پیرن خریدم. کلا خیلی خوب بود
یاد اون روز می افتم که بچه بودم اولین بار زلزله اومد تهران ( منظورم از بچگیم تا الانه قاعدتا) زلزله آبکی ای بود ولی اون لحظه ها که بابت خطرای احتمالی گفتن برین بیرون ( مال همون موقع ها بود که اولین بار می گفتن تهران قراره زلزله شدید بیاد) اینقدر دلم میخواست برگردم به همون آرامش قبل که دلم برای ضایع ترین برنامه کودکی که اون موقع ها میدیدم هم تنگ میشد تو همون چند ساعت