چه چیزی شما رو از زندگی ایده‌آلتون دور نگه داشته؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Orelia
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
خانواده
اینجوریه که من دوست دارم برم بیرون و بچرخم
و اونا یا گرمشونه و یا خستن):
 
  • لایک
امتیازات: Sety
اون زندانبان ذهنیم که همیشه همراهمه در واقع شاید اون ذات واقعیی که همیشه سعی کردم پنهانش کنم
 
در حال حاضر تنبلی
نمیدونم احتمالا اینکه به عواقب انجام ندادن کارام فکر کنم و همچنین اینکه به یه دوست کارامو گزارش بدم میتونه تاثیرگذار باشه
 
هشدار! تمام مباحث و راه حل های نوشته شده صرفا چیزهاییه که به ذهن من رسیده و منم متخصص نیستم و ممکنه راه حل هام کاملا غلط باشه. پس جدی نگیرید، و اگه متخصصین و اشتباهی دیدید بهم بگید. 3>

خب سوال جالبیه!

اول از همه من باید بگم نمی‌دونم زندگی ایده‌آلم چیه دقیقا و خیلی از موانع دست من نیستن ( مثلا هوش بیشتر قطعا خوبه ولی خب هوشم همینه که هست) با در نظر گرفتن اینا موانعم می‌تون این‌ها باشن:


۱‌.
من اراده رو این می‌دونم که آدم از کارهایی که جالبن ولی بی‌ارزش و وقت‌تلف‌کن هستن بگذره و خودشو مجبور کنه که بره سراغ کار سخته (که کار خوبه هم هست) و انجامش بده. شاید بشه گفت این تنبلی هم در بر داره.
۲.
من خیالات جالبی دارم و می‌شه گفت آدم جاه‌طلبیم، و این از نظر خودم چیز بدی نیست. اوضاع زمانی بد می‌شه که من تصمیم های پر ریسک می‌گیرم در حالی که اون درد و رنج نشدن یا سختی کار سنگین رو درک نمی‌کنم. نه که ندونم، مثلا می‌دونم برای رتبه‌ی زیر هزار کنکور باید خیلی درس خوند، ولی عقلم نمی‌آره که این کار چقدر سخته و به عبارتی تا دقیقه‌ی نود استرسی نمی‌گیرم.

۳.
کمال گرایی: جنبه‌ی منفی این موضوع دو اثر مختلف در من ایجاد می‌کنه.
اول این که من خیلی خیلی علایق وسیعی دارم! یعنی دوست دارم در مورد شیر مرغ تا جون آدمیزاد، همه چیزو بدونم و غم‌انگیز اینه که واقعا همچین چیزی (مگر به صورت سطحی) ممکن نیست. در این حالت من طیف وسیعی از کارها رو به صورت بی‌کیفیت انجام می‌دم و به قول معروف "از اینجا رونده از اونجا مونده" می‌شم.

دوم اینکه در حوزه‌ی آکادمیک باعث می‌شه به جای این که خودمو برای حل سوالات امتحان آماده کنم بگم: نه! من باید درست یاد بگیرم. و درنتیجه باعث می‌شه که زمان زیادی رو صرف یادگیری چیزهایی که در امتحان نیست کنم و در نهایت هم شکست بخورم‌. به طور خلاصه دلم می‌خواد همه‌ی کار ها رو یا انجام ندم یا به بهترین نحو ممکن انجام بدم.

فعلا همین‌ها به ذهنم رسید.
حالا راه حل های پیشنهادی خودم:

۱. اراده نداشتن برای من در دوحالت درمان می‌شه: وقتی در شرایط بحرانی باشم (مثل شب امتحان) که چندان حس جالبی نداره؛ دوم هم مجبور کردن. راستش وقتی در شرایط بحرانی نیستم هیچ راهی بلد نیستم جز اینکه وقتی مغزم می‌گه "پاشو یه فیلمی ببین" مثلا (!) بگم نه و خودمو مجبور کنم که بشینم و به جاش درس بخونم. هر چند انجام همین مجبور کردنه سخته، ولی با عادت کردن خیلی خیلی ساده تر می‌شه و دفعه های اولشه که برای من خیلی سخته. شاید این دفعه های اول رو بشه با ایجاد انگیزه (دیدن چیزهای انگیزشی، جذاب کردن فضای کار، گذاشتن جایزه) ساده‌تر کرد، ولی تهش همون مجبور کردنه.

* به نظرم محدود کردن گوشی هم می‌تونه بهم کمک کنه‌.

۲. برای این چندان راه حلی ندارم. به نظرم باید قبل گرفتن تصمیم هام مشورت کنم، کمی زمان بذارم و درست و حسابی فکر کنم‌. اگه هم تصمیم پر ریسک رو گرفتم باید دائم به خودم یادآوری کنم که جریان چیه و کمی از اون حالت بی‌خیالی در بیام تا کار کنم.

۳. می‌رسیم به غول اصلی!
۱) فکر کنم کار درست این باشه که در هر برهه از زندگیم تمام انرژی و تمرکزم رو روی یک حوزه بگذارم تا حداقل در همون موفق بشم.
مثال: بین مدرسه و المپیاد برای من اینطوری بود که باید یکی رو ول می‌کردم و انجام دادن هر دو باعث می‌شد در هیچ کدوم اونجوری که می‌خوام نباشم. این انتخاب خیلی غم‌انگیزه چون من همه چی رو با هم می‌خوام. ولی خب چاره ای نیست.
۲) برای این هم فکر کنم باید در همین حوزه‌ی آکادمیک سوال حل کردن رو فراموش نکنم تا یادم نره ازم چی می‌خوان. هر وقت در حل سوال ها موفق شدم برم سراغ آنچه می‌خوام.
 
زندگی ایده آلم از تعریف من اینه که بتونم خودم کار های خودم هندل کنم و خفن باشم اینا
خب تنبلی هست.
بی پولی.(پول هست ولی اونجوری که ول بدم خرج کنم نه الان من کد تخفیف میزنم رو چیزی میخوام و لازم دارم بازم چند تا سایت چک می کنم و نهایتا یا ول می کنم یا با نازل ترین قیمت می‌خرم)
حواس پرتی

این واقعا عجیب ترین ه.
وقتی که برای امتحان هایی که نمره منفی دارند مثل کنکور اگر درس بخونم؛ حس می‌کنم بلد هستم تست های زيادی میزنم و این باعث میشه نتیجه گند بشه. :))انگار نخونم بهتره یا اگه بخونم نباید احساس علم زیاد بکنم.
خجالتی بودن عدم یادگیری از اطرافیان قصد سواستفاده ندارم امّا مثلا مادرم حسابداری بلده ازش یاد نگرفتم. همسرم فتوشاپ بلده نرفتم یاد بگیرم ازش‌. پدرشوهرم می‌تونستم بهشون بگم رانندگی یادم بدم نگفتم. بابام که نیست اصلا. مادرشوهرم خیاطی و بافتنی بلده یادنگرفتم ازش و خیلی چیزای دیگه.
 
خانواده
شهرم
فاصله مکانی
و کمی تا حدودی گشاد بودن 😭
 
چیزی باعث نشده تا دور شم اما تنها چیزی که باعث سختیم شده و باعث شده به سختی برسم به اهدافم عذاب وجدانم بوده برای همه چه ادم های خوب یا بد و خب زیادی فک میکنم به اینکه نکنه در حق فلانی اون یکی بهمانی بد کرده باشم و اینا
 
خود زندگیم
 
باید بگم تقریبا متاسفانه زندگیم انقدر خوب هست که همه تقصیرا گردن خودم باشه ، همه تمام تلاششون رو میکنن جز من
اما:
مقایسه ، یه حجم تاکسیکی مقایسه ، به این شکل که بعد یه ازمون قلمچی یکی از بچه های یدفعه اورد 7600 و خب قبلا زیر 6000 بود و من اورده بودم 6800
و یه حجم زیادی خودمو باها ش مقایسه کردم ، ازونطرف روز بعد دیدم هیچکس بهش تبریک نمیگه رسما بردمش رو سکوی کلاس با صدای بلند اعلام کردم و همه دست زدن و خوشحال شد، اذیت نمیکنم بقیه رو باهاش ، فقط خودم
راهکار؟ خودمو بیشتر دوست داشته باشم

تصمیم نادرست گرفتن ، یه لول بالایی اشتباه دارم تو استفاده زمان روزانه ام که ازم یه دانش اموز تنبل سطح پایین میسازه.

سرزنش خود : حالا ترکیب این ر و با بالایی حساب کنید ببینید چه هلویی میشه ، راهکار ؟ بابا بکشم بیرون.

بقول اون میم که یمدت پروفایلم بود: its hard to face the problem when the problem is your face
و اما گشادییییی با افتخارر
 
کاربران بدرد نخور سایت سمپادیا.
بعضی وقتا امتحانات
 
خانواده
دوستام
اهمال کاری
گشادی
 
Handy
Das ist alles
 
Back
بالا