تجربتون از گشت ارشاد

نرگسیوم

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
656
امتیاز
4,788
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرِ هرت
سال فارغ التحصیلی
1406
مشاور طرح امین مدرسه حساب می‌شه؟
باهام دعوای خیلی بدی داشت، خیلی به پر و پام می‌پیچید و حتی تو خیابون دیده بود منو و به مامانم می‌گفت شما خیلی بی‌غیرتین که می‌ذارید دخترتون راست راست بچرخه و با هر کی حرف بزنه.
من مجلس عزاداری محرم پارسالو رفته بودم، و یهو وسط مراسم گوشیم زنگ خورد و رفتم بیرون که جواب بدم، به مامانم گفته بود معلوم نیست با چه آدمایی حرف می‌زنه، فردا پس فردا باید از بغل پسرا جمعش کنید.
دقت بفرمایید بنده در مجلس عزاداری امام حسین بودم!
 

melina03

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
کنکوری 1404
ارسال‌ها
2,423
امتیاز
19,927
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
زیست
امروز سر لخت بودم گشت ارشاده ی مرد بود بهم لبخند زد...
وات د فاک.. اینا چرا اوضاع خودشونم با خودشون مشخص نیست
 
ارسال‌ها
912
امتیاز
5,341
نام مرکز سمپاد
هاگوارتز
شهر
Never land
سال فارغ التحصیلی
1403
وای اینو یادم رفت بگم این کافه‌ای که همیشه میرم فک کنم هفته‌ای ۸ بار اماکن میره پلمپش میکنه هر دفعه هم با کلی عذرخواهی از همه میخوان حجاب کنن طفلکیا=/
 

فاطمه الله

هعی زندگی.
ارسال‌ها
140
امتیاز
2,118
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سال فارغ التحصیلی
1407
وای اینو یادم رفت بگم این کافه‌ای که همیشه میرم فک کنم هفته‌ای ۸ بار اماکن میره پلمپش میکنه هر دفعه هم با کلی عذرخواهی از همه میخوان حجاب کنن طفلکیا=/
ملت هم از کار و کاسبی افتادن
 

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,498
امتیاز
71,072
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
پای من به اون جهنم ترسناک وزرا باز نشده ولی به کلانتری محل چرا. وقتی هنوز یک ماه به ۱۷ سالگیم مونده بود، از اردوی مدرسه برمی‌گشتم که در حدفاصل اتوبوس مدرسه و خونه مامور گشت با شگرد «خانم یه لحظه بیا کارت دارم» هلم داد تو ون. گفتن قانون مملکت رو زیر پا گذاشتی، گوشی‌مون رو گرفتن، بردن‌مون کلانتری و پلاکارد زرد زندانی‌ها رو دستمون دادن و ازمون عکس گرفتن. من تو اون سن می‌خواستم یاغی و طغیان‌گر و مبارز باشم. این جور چیزها برام ارزش بود. اونجا دیدم که تنهام، ضعیف و آسیب‌پذیر و بی‌قدرتم و هیچ زوری ندارم تا از خودم در مقابل تحقیر این‌چنینی دفاع کنم. تصورم از خودم شکست.
تو اون سن با خانواده هم سر حجاب خیییلی مشکل و دعوا داشتم ولی در کمال تعجب، کسی تو خونه برخورد بدی باهام نداشت. اتفاقا بعد از این که بابام از کلانتری درم آورد، رفتیم پیش مامورهای تو خیابون و باهاشون دعوا کرد.
چند سال پیش خسته و کوفته از کتابخونه برمی‌گشتم. ماموره با همون شگرد «خانم یه لحظه بیا کارت دارم» می‌خواست گولم بزنه که گفتم اگه کاری داری همینجا بگو. ماموره می‌گفت نه بیا کارت دارم نمی‌خوایم بگیریمت :)) منم گفتم می‌دونستی دروغ گفتن خیلی کار زشتیه؟ ماموره بهش برخورد و گفت بهش تهمت زدم و برای این که ثابت کنه دروغگو نیست گذاشت برم :))
دفعه‌ی بعد، اوایل امسال بود که با یکی رفته بودم دیت اول. تا پسره رو دیدم و حالا یه دستی دادیم و یه بغل شلی به نشانه‌ی سلام علیک کردیم، ده تا مامور منو کشیدن کنار دیوار و دوره‌م کردن. این بکش، اون بکش. این فحش بده اون فحش بده. در نهایت مجبورم کردن بگم غلط کردم و ولم کردن برم. شما تو دیت اول قهوه می‌خورین ولی من ولو شدم رو صندلی اولین کافه‌ی سر راه و در حالی که سر تا پام می‌لرزید برام آب‌قند آوردن.
بار بعدی، صبحی بود که با آیس‌آمریکانوی زهرمار در یک دست و گوشی با گوگل مپ باز در دست دیگر، به سمت اداره‌ای پیش می‌رفتم تا مدارکی که لازم داشتم رو پیگیری کنم. صدام زدن. منم با آرامشی که واقعا نمی‌دونم از کجا اومده بود گوشی و لیوان قهوه رو گذاشتم رو یه بلندی و روسریم رو سرم کردم. بعد با همون آرامش قهوه و گوشیم رو برداشتم و گفتم بله؟ :)) مامورا هم گفتن شما کشف حجاب کردی. گوشیت رو میدی به ما و خودتم میری تو ون. یکی من رو به سمت ون می‌کشید و یکی گوشیم رو از دستم. من هم التماس که باشه باشه تو رو خدا بذاریم برم دیگه کشف حجاب نمی‌کنم. اون‌ها هم می‌گفتن دیگه کاریه که کردی و باید سزاش رو ببینی. یه مرد در نقش پلیس خوب و مهربان در این صحنه‌ی کشاکش ظهور کرد و به مامورهای زن گفت قول میده دیگه تکرار نکنه بذارین بره. و ولم کردن. اون قهوه‌ی زهرمار بدون این که متوجه تلخیش بشم تموم شد و فهمیدم چیزی از زن بودن تو این مملکت تلخ‌تر نیست.
 
ارسال‌ها
912
امتیاز
5,341
نام مرکز سمپاد
هاگوارتز
شهر
Never land
سال فارغ التحصیلی
1403
پای من به اون جهنم ترسناک وزرا باز نشده ولی به کلانتری محل چرا. وقتی هنوز یک ماه به ۱۷ سالگیم مونده بود، از اردوی مدرسه برمی‌گشتم که در حدفاصل اتوبوس مدرسه و خونه مامور گشت با شگرد «خانم یه لحظه بیا کارت دارم» هلم داد تو ون. گفتن قانون مملکت رو زیر پا گذاشتی، گوشی‌مون رو گرفتن، بردن‌مون کلانتری و پلاکارد زرد زندانی‌ها رو دستمون دادن و ازمون عکس گرفتن. من تو اون سن می‌خواستم یاغی و طغیان‌گر و مبارز باشم. این جور چیزها برام ارزش بود. اونجا دیدم که تنهام، ضعیف و آسیب‌پذیر و بی‌قدرتم و هیچ زوری ندارم تا از خودم در مقابل تحقیر این‌چنینی دفاع کنم. تصورم از خودم شکست.
تو اون سن با خانواده هم سر حجاب خیییلی مشکل و دعوا داشتم ولی در کمال تعجب، کسی تو خونه برخورد بدی باهام نداشت. اتفاقا بعد از این که بابام از کلانتری درم آورد، رفتیم پیش مامورهای تو خیابون و باهاشون دعوا کرد.
چند سال پیش خسته و کوفته از کتابخونه برمی‌گشتم. ماموره با همون شگرد «خانم یه لحظه بیا کارت دارم» می‌خواست گولم بزنه که گفتم اگه کاری داری همینجا بگو. ماموره می‌گفت نه بیا کارت دارم نمی‌خوایم بگیریمت :)) منم گفتم می‌دونستی دروغ گفتن خیلی کار زشتیه؟ ماموره بهش برخورد و گفت بهش تهمت زدم و برای این که ثابت کنه دروغگو نیست گذاشت برم :))
دفعه‌ی بعد، اوایل امسال بود که با یکی رفته بودم دیت اول. تا پسره رو دیدم و حالا یه دستی دادیم و یه بغل شلی به نشانه‌ی سلام علیک کردیم، ده تا مامور منو کشیدن کنار دیوار و دوره‌م کردن. این بکش، اون بکش. این فحش بده اون فحش بده. در نهایت مجبورم کردن بگم غلط کردم و ولم کردن برم. شما تو دیت اول قهوه می‌خورین ولی من ولو شدم رو صندلی اولین کافه‌ی سر راه و در حالی که سر تا پام می‌لرزید برام آب‌قند آوردن.
بار بعدی، صبحی بود که با آیس‌آمریکانوی زهرمار در یک دست و گوشی با گوگل مپ باز در دست دیگر، به سمت اداره‌ای پیش می‌رفتم تا مدارکی که لازم داشتم رو پیگیری کنم. صدام زدن. منم با آرامشی که واقعا نمی‌دونم از کجا اومده بود گوشی و لیوان قهوه رو گذاشتم رو یه بلندی و روسریم رو سرم کردم. بعد با همون آرامش قهوه و گوشیم رو برداشتم و گفتم بله؟ :)) مامورا هم گفتن شما کشف حجاب کردی. گوشیت رو میدی به ما و خودتم میری تو ون. یکی من رو به سمت ون می‌کشید و یکی گوشیم رو از دستم. من هم التماس که باشه باشه تو رو خدا بذاریم برم دیگه کشف حجاب نمی‌کنم. اون‌ها هم می‌گفتن دیگه کاریه که کردی و باید سزاش رو ببینی. یه مرد در نقش پلیس خوب و مهربان در این صحنه‌ی کشاکش ظهور کرد و به مامورهای زن گفت قول میده دیگه تکرار نکنه بذارین بره. و ولم کردن. اون قهوه‌ی زهرمار بدون این که متوجه تلخیش بشم تموم شد و فهمیدم چیزی از زن بودن تو این مملکت تلخ‌تر نیست.
دلم خواست گریه کنم.
 

Batman:/

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
12
امتیاز
698
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
دامپزشکی
برای کار دندونم رفتم کلینیک،موهام و باز کرده بودم که موقع کار راحت باشم ،زنیکه پرید سرم که دوربین داریم ازت فیلم میگیریم موهات و بده تو ،بی حسی داشتم فقط یه برو بابا با دست بهش نشون دادم و اخم کردم ،همین ،ولی میرفته دست میزده به بچه ده ساله و کلاه لباسش و میکرده تو سرش
حقیقتا شوک شده بودم اصلا تجربش و نداشتم و نمیدونستم چجوریه و اگه میپرید سرم عمرا کسی کمکم نمیکرد
سمتی که زندگی میکنیم ازاده و اولین تجربم بود،دیگه از جلسه بعدی رفتم مطب
 

Iman Rage

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
609
امتیاز
17,798
نام مرکز سمپاد
نه اینور نه اونور
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1394
پای من به اون جهنم ترسناک وزرا باز نشده ولی به کلانتری محل چرا. وقتی هنوز یک ماه به ۱۷ سالگیم مونده بود، از اردوی مدرسه برمی‌گشتم که در حدفاصل اتوبوس مدرسه و خونه مامور گشت با شگرد «خانم یه لحظه بیا کارت دارم» هلم داد تو ون. گفتن قانون مملکت رو زیر پا گذاشتی، گوشی‌مون رو گرفتن، بردن‌مون کلانتری و پلاکارد زرد زندانی‌ها رو دستمون دادن و ازمون عکس گرفتن. من تو اون سن می‌خواستم یاغی و طغیان‌گر و مبارز باشم. این جور چیزها برام ارزش بود. اونجا دیدم که تنهام، ضعیف و آسیب‌پذیر و بی‌قدرتم و هیچ زوری ندارم تا از خودم در مقابل تحقیر این‌چنینی دفاع کنم. تصورم از خودم شکست.
تو اون سن با خانواده هم سر حجاب خیییلی مشکل و دعوا داشتم ولی در کمال تعجب، کسی تو خونه برخورد بدی باهام نداشت. اتفاقا بعد از این که بابام از کلانتری درم آورد، رفتیم پیش مامورهای تو خیابون و باهاشون دعوا کرد.
چند سال پیش خسته و کوفته از کتابخونه برمی‌گشتم. ماموره با همون شگرد «خانم یه لحظه بیا کارت دارم» می‌خواست گولم بزنه که گفتم اگه کاری داری همینجا بگو. ماموره می‌گفت نه بیا کارت دارم نمی‌خوایم بگیریمت :)) منم گفتم می‌دونستی دروغ گفتن خیلی کار زشتیه؟ ماموره بهش برخورد و گفت بهش تهمت زدم و برای این که ثابت کنه دروغگو نیست گذاشت برم :))
دفعه‌ی بعد، اوایل امسال بود که با یکی رفته بودم دیت اول. تا پسره رو دیدم و حالا یه دستی دادیم و یه بغل شلی به نشانه‌ی سلام علیک کردیم، ده تا مامور منو کشیدن کنار دیوار و دوره‌م کردن. این بکش، اون بکش. این فحش بده اون فحش بده. در نهایت مجبورم کردن بگم غلط کردم و ولم کردن برم. شما تو دیت اول قهوه می‌خورین ولی من ولو شدم رو صندلی اولین کافه‌ی سر راه و در حالی که سر تا پام می‌لرزید برام آب‌قند آوردن.
بار بعدی، صبحی بود که با آیس‌آمریکانوی زهرمار در یک دست و گوشی با گوگل مپ باز در دست دیگر، به سمت اداره‌ای پیش می‌رفتم تا مدارکی که لازم داشتم رو پیگیری کنم. صدام زدن. منم با آرامشی که واقعا نمی‌دونم از کجا اومده بود گوشی و لیوان قهوه رو گذاشتم رو یه بلندی و روسریم رو سرم کردم. بعد با همون آرامش قهوه و گوشیم رو برداشتم و گفتم بله؟ :)) مامورا هم گفتن شما کشف حجاب کردی. گوشیت رو میدی به ما و خودتم میری تو ون. یکی من رو به سمت ون می‌کشید و یکی گوشیم رو از دستم. من هم التماس که باشه باشه تو رو خدا بذاریم برم دیگه کشف حجاب نمی‌کنم. اون‌ها هم می‌گفتن دیگه کاریه که کردی و باید سزاش رو ببینی. یه مرد در نقش پلیس خوب و مهربان در این صحنه‌ی کشاکش ظهور کرد و به مامورهای زن گفت قول میده دیگه تکرار نکنه بذارین بره. و ولم کردن. اون قهوه‌ی زهرمار بدون این که متوجه تلخیش بشم تموم شد و فهمیدم چیزی از زن بودن تو این مملکت تلخ‌تر نیست.
دلم میخواد اینو قاب کنم بزنم دیوار هر کی از پرسید. ایران چجوریه بگم بفرمایید مطالعه کنید
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,995
امتیاز
44,951
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
یه چیزی که مشهد داره اینه که در اغلب جاهای عمومی نیازی به گشت ارشاد نداره؛ بلکه یه دسته از اهالی‌ خیلی تمیز گشت ارشاد رو بازی میکنن، اتوبوس و مترو و ایستگاه‌ها معمولا پاتوقشونه و یعنی هربار یه همچین صدایی بلند میشه نصف جمعیت حاضر عصبی می‌شن و رو برمیگردونن، ولی همینه و هرچی به محله های اطراف حرم نزدیک بشید تراکمشون بیشتره، بی‌حجاب باشی به مو گیر میدن، شال سرت باشه گیر میدن که چرا چادر نمیپوشی در "شهر امام رضا" ، چادر سرت باشه گیر میدن که چرا میخندی، چرا بستنی میخوری، چرا یه ذره از مچ یا زیر گلوت معلومه، چرا کفش رنگی داری و... . معمولا هم با "دختر خوشگلم" شروع میشه و با زمزمه های آخرالزمانی و فحش ناجور تموم می‌شه. تو مشهد تقریبا هیچ دختری نیست که از اینا نشنیده باشه، اهمیتی هم نداره که پوشش دختره چجوری باشه. دختر جوون توی بعضی محله های مشهد همینکه توی خیابونه گناهکاره.
 
ارسال‌ها
950
امتیاز
12,264
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین ۱
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1397
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
برا خودمم پیش اومده یعنی در چه حد من از این گشت ارشاد متنفرم چه اسم مزخرفی داره :/ مانتو جلو باز پوشیده بودم و البته کامل پوشیده بودا ولی خب کپ کردم قشنگ وسط چهارباغ دیدم این آدما رو
دوستم با دوست معمولیش رفته بودن فکر کنم مرداویج اونجا بعضی قسمت ها گشت خیلی کمتره و کافه های دنج و خوبی داره. اما خب چون این عزیزان خیلی اضافه کاری می کنن فکر می کنم شب کریسمسی چیزی بوده ون رو کامل پر کرده بودن این دوستمم عاشق شلوار ها زاپ دار خش دار وصله دار انواع ناسالم شلواره :)) مخصوصا چند سال پیش که این شلوار ها مد بود. خلاصه میگن پوششت مناسب نیست و برو داخل بعد دوستمم اومده فرار کنه میدوئن دنبالش میپره وسط خیابون از کنار پیاده رو که فرار کنه ولی وی ورزشش از ابتدا ضعیف بود و کار از جایی پیش نبرد نفسش بند اومد خلاصه بشر آرتیستیه برا خودش توجه محله جلب شد کسبه محل دیگه دیدنش گفتن ولش کنین دختر مردمو و خلاصه جمعیتی طرفدارش شدن اون وسط پسره هی میگفته آقا اصلا منو ببرید دوستمم میگفته بابا کیومرث به خاطر حجاب میخوان ببرن تو چی میگی؟ بعد پسره میگه خب منم ببرید با خودتون :)) اون وسط آدمایی که اونجا بودن گفتن دختر جون اصلا نمی‌ترسی بابات بفهمه؟ بعد پسره همکار بابای دوستم بوده از اینایی که مثل فیلم هالیودیا میان دنبال طرفو با باباش خوش بش میکنن آی خودا پسره کلا خیلی کیوت وخنگ بود من هعی میگفتم با این رل بزنbut she likes bad boys خلاصه میبرنش و پسره هم دنبالش میره کلانتری وآدما هی اعتراض می کردن و مامور هاشون ماشالله اصلا حوصله بحث نداشتن میگن که ما ماموریم و معذور چیزی نمیدونیم و دوستم اونجا التماس می کنه به بابام زنگ نزنید نه به خاطر پسره چون که باباش واقعا ناراحت میشه که دخترش که هیچ خلافی نداره تو حالت مجرم دیده بشه واقعا قلب هر پدری به درد میاد زنگ میزنن به باباش میگن لباسای گشاد براش بیارهو پسره هم دیگه خجالت زده میره خونه یه وضع واقعا گریه داری دوستم میره لباس عوض می کنه به پهنای صورت اشک می‌ریخته و باباشم آخی =(( چهره محزون کلا شب افتضاحی بوده دیگه
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #31

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,646
امتیاز
37,426
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
ارسال‌ها
451
امتیاز
3,133
نام مرکز سمپاد
[.unk]
شهر
[.unk]
سال فارغ التحصیلی
333
هرزه های چادری
رو دلم میموند اگر این لقبو براشون به کار نمیبردم :))

پ.ن : نه که چادری ها همه * هستن، این ها * هایی هستن که چادری اند
در ادامه ی اینا، هرچند حرفام توضیح واضحاته، بزار یکم حرصمون رو تخلیه کنم.

این مادون حیوانات نه مسلمونن نه پشیزی درمورد اسلام نگرانی دارن.
از صد تا فاحشه بیشتر بدکارگی میکنن اگر مزدش رو بهشون بدی.
این کتک زدناشون بخاطر خدا و فرستاده ی خدا نیست، بخاطر املاک و سهام ها و حسابای بانکیشونه.
روی صحبتم با مسلمونا، واقعی ترن مسلمونِ این مملکت اونیه که بخاطر اسلام با اینها مخالفه و گرنه بیا خودم سیب زمینی داغ میزارم رو پیشونیت تا جونت در بیاد ... :)) :))
 

arina._.sorayyaei

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
278
امتیاز
2,235
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
آزاد تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
سر مانتو کوتاه ۲بار گرفتنم البته مال چن سال پیشه
و تعهد دادیم البته الکی نوشتم اسممو😂
 

Guymer

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
80
امتیاز
188
نام مرکز سمپاد
هاشمی‌نژاد 3
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1406
من ادم مذهبی نیستم و چه بسا مخالف این سیستمم
ولی به دید 0 و 100 نگاش نکنید
من بارها شده سر دامن پوشیدن گیر دادن بهم ولی
همین گشت ارشاد بود که منو از یه اتفاق خیلی وحشتناک نجات داد
اتفاقی که میتونست زندگیمو نابود کنه
لزوما چیز بدی نیست
اما زیاده روی چرا که نه
ببینید، ببخشید که مجبورم با احتمالات جلو برم
ولی فرض رو بر این میذارم که به احتمال زیاد اون "اتفاق خیلی وحشتناک" تجاوز یک مرد به حریم شخصی شما بوده
ولی خب باید برگردیم به ریشه ها: ریشه این اتفاق چی بوده؟ آیا این احتمال وجود نداره که ریشه این اتفاق این بوده که از زمانی که ما کودکان خردسالی بودیم، مارو از جنس مخالفمون جدا کردن؟ آیا اینطور نبوده که بعد چند سال، وقتی یک پسر به سن بلوغ رسیده، نیازهایی داره که قدرتون کمتر از اتشفشان نیست و میتونه اتفاقاتی وحشتناک مثل همین احتمالی که دادم رو به وجود بیاره؟
متاسفانه افرادی مثل گشت ارشاد (اگر گشت ارشاد رو یک انسان فرض کنیم) خودشون مسبب این اتفاقات هستن، چون که جامعه رو از ریشه از این نظر پوسیده کردن، و بعدش مثل یک سوپرمن ظاهر میشن که آخر هم بگن ما شمارو از این واقعه نجات دادیم!
 

~HADIS~

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
226
امتیاز
1,420
نام مرکز سمپاد
:)
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
پزشکی
به من یبار با اینکه دامنم تا نوک پام بود واقعا پارچه ضخیم و بدون چاک و بدن نمایی بهم در کمال تعجب گیر داد چرا شلوار نداری زیرش و مطمئنم اون لحظه بالا نرفته بود
 

Batman:/

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
12
امتیاز
698
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
دامپزشکی
ببینید، ببخشید که مجبورم با احتمالات جلو برم
ولی فرض رو بر این میذارم که به احتمال زیاد اون "اتفاق خیلی وحشتناک" تجاوز یک مرد به حریم شخصی شما بوده
ولی خب باید برگردیم به ریشه ها: ریشه این اتفاق چی بوده؟ آیا این احتمال وجود نداره که ریشه این اتفاق این بوده که از زمانی که ما کودکان خردسالی بودیم، مارو از جنس مخالفمون جدا کردن؟ آیا اینطور نبوده که بعد چند سال، وقتی یک پسر به سن بلوغ رسیده، نیازهایی داره که قدرتون کمتر از اتشفشان نیست و میتونه اتفاقاتی وحشتناک مثل همین احتمالی که دادم رو به وجود بیاره؟
متاسفانه افرادی مثل گشت ارشاد (اگر گشت ارشاد رو یک انسان فرض کنیم) خودشون مسبب این اتفاقات هستن، چون که جامعه رو از ریشه از این نظر پوسیده کردن، و بعدش مثل یک سوپرمن ظاهر میشن که آخر هم بگن ما شمارو از این واقعه نجات دادیم!
ادمیزاد فرقش با حیوون اینکه تحریک میشه خودش رو کنترل کنه و نپره سر مردم،گشت ارشادم جز تر زدن تو پول بیت المال هیچ مزیتی نداره و اصلا وظیفه پلیسه که موقع تجاوز و اینا از مردم محافظت کنه،اتفاقا تو شهر ما که از خیار بدترن،فقط بلدن مردم و سر لچکاشون بکنن تو ماشین
اگر ادعای مسلمونی دارن که خدا خودش گفته لا اکراه‌ فی الدین و بازم گفته دیگرانو به دین خودتون مجبور نکنین بطوریکه به خدا و دینتون دشنام بدن
درهرصورت خودشون و مسخره کردن و اینکه بیای بگی اره صفر و صدی نیست یا حجاب قانون مملکته اصلا مسخرست
 

Batman:/

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
12
امتیاز
698
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1401
رشته دانشگاه
دامپزشکی

ماهی سیاه کوچولو

کاربر فعال
ارسال‌ها
58
امتیاز
525
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
جنوب غربی متمایل به شرق یکمم لهجه شمالی دارم
سال فارغ التحصیلی
1402
رشته دانشگاه
پزشکی
۱۲ سالم بود رفته بودیم مشهد
مانتو بلند، حجاب کامل، شال سرم بود پشت پدرم راه میرفتم
موهام اونموقع چتری بود هرکاری میکردی زیر شال نمیرفت
وسط خیابون ون بود یه مردی با یونیفرم مشکی یهو اومد دنبالم گفت خانم شالت رو بکش جلو وگرنه بازداشتت میکنیم
طوری گفت فقط خودم شنیدم
پدرم که جلوتر میرفت نشنید
تا وقتی رسیدیم هتل و شبش پنیک اتک کرده بودم
 
بالا