شب نشینی یلدا(1403)

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Arm.Karimi
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است.
به من گفت کسیو دوست داری که خیلیا دوسش دارن
ولی تو برو بهش بگو اون تورو قبول می‌کنه😌😌😂
ولی جز این بقیه شو دوست داشتم
برو بهش پیام بده:
آخ تو شب یلدای منی ...
 
اقا من میگم این شوخی دیگه واقعا لوس شده همون پارسال فقط مزه داشت دوباره امسال تکرارش نکنیم ،بعنوان یه آدم بی طرف نظر میدم 💀


یلدای همه مبارک+
مگر اینکه بنده دار فانی رو وداع گفته باشم :))
هرطور شده خودمو خواهم رسوند به تاپیک سال آینده:))
 
سلام، شاید صبح اول زمستان باشه ولی فالتونو میگیرم.
 
به من گفت کسیو دوست داری که خیلیا دوسش دارن
ولی تو برو بهش بگو اون تورو قبول می‌کنه😌😌😂
ولی جز این بقیه شو دوست داشتم
حالا فال من
ادای درویشارو در نیار طناز فتنه انگیز تو عاشق واقعی نیستی=)) حافظ جان بهم لطف دارن
 
من خوشحال میشم فال بگیری برام ^^
هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش
گفت ببخشند گنه، مِی بنوش

لطفِ الهی بِکُنَد کارِ خویش
مژدهٔ رحمت برساند سروش

این خِرَدِ خام به میخانه بَر
تا مِیِ لعل آوَرَدَش خون به جوش

گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قَدَر ای دل که توانی بکوش

لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست
نکتهٔ سربسته چه دانی؟ خموش

گوشِ من و حلقهٔ گیسویِ یار
رویِ من و خاکِ درِ مِی فروش

رندیِ حافظ نه گناهیست صَعب
با کَرَمِ پادشه عیب پوش

داورِ دین، شاه شجاع، آن که کرد
روحِ قدس حلقهٔ امرش به گوش

ای مَلِکُ العَرش مرادش بده
و از خطرِ چشمِ بَدَش دار گوش



مبارکه:)
 
هنوزم میتونی ؟
ممنون‌میشم

سَحَر به بویِ گلستان دَمی شدم در باغ
که تا چو بلبلِ بیدل کُنَم عِلاجِ دِماغ

به جلوهٔ گلِ سوری نگاه می‌کردم
که بود در شبِ تیره به روشنی چو چراغ

چُنان به حُسن و جوانیِ خویشتن مغرور
که داشت از دلِ بلبل هزار گونه فَراغ

گشاده نرگسِ رعنا ز حسرت آب از چشم
نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ

زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن
دهان گُشاده شقایق چو مردمِ ایغاغ

یکی چو باده پرستان صُراحی اندر دست
یکی چو ساقیِ مستان به کف گرفته اَیاغ

نشاط و عیش و جوانی چو گُل غنیمت دان
که حافظا نَبُوَد بر رسول غیر بَلاغ
 
سَحَر به بویِ گلستان دَمی شدم در باغ
که تا چو بلبلِ بیدل کُنَم عِلاجِ دِماغ

به جلوهٔ گلِ سوری نگاه می‌کردم
که بود در شبِ تیره به روشنی چو چراغ

چُنان به حُسن و جوانیِ خویشتن مغرور
که داشت از دلِ بلبل هزار گونه فَراغ

گشاده نرگسِ رعنا ز حسرت آب از چشم
نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ

زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن
دهان گُشاده شقایق چو مردمِ ایغاغ

یکی چو باده پرستان صُراحی اندر دست
یکی چو ساقیِ مستان به کف گرفته اَیاغ

نشاط و عیش و جوانی چو گُل غنیمت دان
که حافظا نَبُوَد بر رسول غیر بَلاغ
مرسیییییییییی
 
فال میگیرم تضمینی بدو بیا
با کلی سابقه
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
Back
بالا