sayna
کاربر خاکانجمنخورده
- ارسالها
- 2,460
- امتیاز
- 12,313
- نام مرکز سمپاد
- دبيرستان فرزانگان ۱
- شهر
- تهران
- دانشگاه
- علوم پزشكى شهيدبهشتى
- رشته دانشگاه
- پزشكى
پاسخ : سمپادیهای تهران [دبیرستان فرزانگان 1]
میدونید؟ من بعضی از انتقادا رو که شنیدم، حقیقتا دلم سوخت انتقاد هایی که واقعا کملطفیه. و البته با اندکی بدبینی، میتونم بگم همون دشمنیه. دشمنی، نه به این معنی که شخص ِ منتقد، از شخص اجراکننده، بدش میاد. دشمنی به این معنی که: اینا پایهی پایین تر مائن و قطعا کارشون از ما ضعیفتره و احتمالا در مقابل ما عددی نیستن و بگردیم ایراد پیدا کنیم از کارشون. این دیدگاه، دقیقا دیدگاهیه که متاسفانه توی پایهها داره پیش میاد. من خودم میبینم که چهطوری همپایهای هام، منتظرند تا ثابت کنند پایهی پایین تر، از ما ضعیف تره. و حتّی حاضر نیستند قبل از قضاوت راجع به کار، این پیشفرض رو قبول کنند که پایهی پایینتر از من، میتواند به اندازهی سال ِ پیش پایهی من و حتی بیشتر از اون، توانایی داشته باشه. دوستان، شما حاضر نیستید با این پیشفرض برید جلو و در نتیجه برای اثبات ضعیفتر بودن اون پایه، فقط بدیها رو میبینید و برای اینکه یکوقت خدایی نکرده کسی بتون نگه چرا انتقادتون وارد نیست، یک «دست کسایی که برای برنامه زحمت کشیدن درد نکنه، اما... » هم میگذارید اول جملههاتون. این خوب نیست. منظورم هیچ پایهای و هیچکاری نیست. کلّی دارم میگم. اینطور میشه که این عقیده به وجود میاد که اگر من از پایهی پایینترم تعریف کنم و کارشون رو «خوب» حساب کنم، خدایی نکرده از پایهی من بالاتر نشند و زمین به آسمون بیاد؟ و هیچکس نیست که بگه چه قدر خوب میشه اگر کار پایهی پایین تر از ما، بهتر از ما باشه و ما افتخار کنیم که فرزانگان هر روز داره بهتر میشه.
تاکید میکنم منظورم صحبتهای مرضیه یا ارغوان نیست، در کل برآیندی که از نظر پایههای بالاتر داشتم، این حس رو بم میداد.
در مورد کارها، یکسری انتقاد بود که من به نظرم باید بشون جواب داده میشد، البته من توی هیچکدوم از برنامهها تقریبا نقشی نداشتم و تقریبا تمام برنامهها- جز پنج نقاشی و بیاجازه- رو توی آمفیتئاتر دیدم. اما بعضی حرفا باید زده بشه فکر کنم.
راجع به پنج نقاشی، خیلی کم لطفی شد. دوستان من فکر میکنم اگر در حد یک شنوندهی عام داریم برنامه رو نگاه میکنیم، حق داریم در همون حد هم انتقاد کنیم. دوستانی لطف کردند و پنج نقاشی رو به اندازهی نمایش ِ مهدکودک آوردن پایین. پنج نقاشی خیلی بیشتر از «اون برنامه که هر نقاشی میومد براش یه شعر میگفتن» بود. خود من هم متن شعرش رو توی آمفی تئاتر شنیدم و تعجب میکنم از کسایی که میگن ناواضح خونده میشد. به نظرم خیلی از دوستان نخواستند بشنونش. من حتی از چندتا از اولها نظرشون رو پرسیدم و خیلیهاشون از پنج نقاشی خیلی خوششون اومده بود. من تقریبا از همهشون پرسیدم که: اصلا چیزی فهمیدین ازش؟ و دیدم که بله واقعا فهمیدن، درک نسبتا خوبی از کار داشتند. و اعضای گروه هم، حداقل دو سه تاشون توی این کار حرفهای بودند. ضمنا ایدهی پنج نقاشی حقیقتا نو بود. نمیدونم چرا هیچکس پیدا نشد و این رو تحسین کنه و فقط ایراد. و من هنوزم راجع به انتقاد به پنج نقاشی متعجبم. چون خیلیها رو توی مدرسه میشناختم که کارای باغچهبان رو خیلی دوست داشتند و مطمئن بودم اونا خوششون میاد حداقل.
از یکی هم میشنیدم که میگفت: مجبور نیستید شعری رو بخونید که مجبور شید سانسورش کنید! و منظورش «سه گدار» بود. یعنی این فرد واقعا نمیدونست که آهنگ سهگدار تعداد متعددی تنظیم و شعر مختلف داره؟ سهگدار یک آهنگ نسبتا قدیمی محسوب میشه که خیلیا خوندنش. از خوانندههای سنتیکار (!) ِ خارج از کشور بگیر، تا تنظیمایی که از رادیوی ایران پخش میشه. حتی اسم آهنگ هم توی تنظیمای مختلفش عوض میشه. یارِجانی، سهگدار، گلزردم و ... و ما قرار بود این کار رو توی مدرسه بخونیم و طبق این محدودیتها شعرش رو انتخاب کردیم. و فکر نمیکنم این کیفیت کار رو پایین آورده باشه. در مورد ناهماهنگی توی خوندن هم، خب بالاخره ما گروه آواز سنتی نداریم که، چند تا از بچههای آشنا تر انتخاب شدند و قطعا کیفیت کار کامل نخواهد بود. حتی توی این گروه هم چندتاییشون این کار رو حرفهای انجام میدادند. این نکته رو هم بگم که محدودیت ساز آوردن خیلی زیاد بود و این آهنگ اصلا با سازهای سنتی قشنگ میشه که هیچکدومش مجوز نگرفت.
طولانی بودن کلیپ مثلا آیتمیه که در صورتی بده و کیفیت کار رو پایین میاره که جذابیت کلیپ کم باشه. امّا بیاجازه واقعا به نظر من کلیپ قوی ای بود. با کارگاه هنر مقایسه کردید، هر چند مقایسهی درستی نیست اما به نظر من همین کلیپ بیاجازه خیلی جذابتر از کلیپای کارگاه هنر پارسال بود. نمیگم بگید اون بده. میگم عادلانه قضاوت کنید نه باتوجه به رنگ مقنعه.
دیگه خیلی حرف نمیزنم، قصد دعوا هم نداشتم، فقط یه درد و دل بود، چون واقعا با صحبت بعضیها دل آدم میگیره در حدی که حاضر شدم برای گفتن اینا، بیام سمپادیا و پست بدم.
میدونید؟ من بعضی از انتقادا رو که شنیدم، حقیقتا دلم سوخت انتقاد هایی که واقعا کملطفیه. و البته با اندکی بدبینی، میتونم بگم همون دشمنیه. دشمنی، نه به این معنی که شخص ِ منتقد، از شخص اجراکننده، بدش میاد. دشمنی به این معنی که: اینا پایهی پایین تر مائن و قطعا کارشون از ما ضعیفتره و احتمالا در مقابل ما عددی نیستن و بگردیم ایراد پیدا کنیم از کارشون. این دیدگاه، دقیقا دیدگاهیه که متاسفانه توی پایهها داره پیش میاد. من خودم میبینم که چهطوری همپایهای هام، منتظرند تا ثابت کنند پایهی پایین تر، از ما ضعیف تره. و حتّی حاضر نیستند قبل از قضاوت راجع به کار، این پیشفرض رو قبول کنند که پایهی پایینتر از من، میتواند به اندازهی سال ِ پیش پایهی من و حتی بیشتر از اون، توانایی داشته باشه. دوستان، شما حاضر نیستید با این پیشفرض برید جلو و در نتیجه برای اثبات ضعیفتر بودن اون پایه، فقط بدیها رو میبینید و برای اینکه یکوقت خدایی نکرده کسی بتون نگه چرا انتقادتون وارد نیست، یک «دست کسایی که برای برنامه زحمت کشیدن درد نکنه، اما... » هم میگذارید اول جملههاتون. این خوب نیست. منظورم هیچ پایهای و هیچکاری نیست. کلّی دارم میگم. اینطور میشه که این عقیده به وجود میاد که اگر من از پایهی پایینترم تعریف کنم و کارشون رو «خوب» حساب کنم، خدایی نکرده از پایهی من بالاتر نشند و زمین به آسمون بیاد؟ و هیچکس نیست که بگه چه قدر خوب میشه اگر کار پایهی پایین تر از ما، بهتر از ما باشه و ما افتخار کنیم که فرزانگان هر روز داره بهتر میشه.
تاکید میکنم منظورم صحبتهای مرضیه یا ارغوان نیست، در کل برآیندی که از نظر پایههای بالاتر داشتم، این حس رو بم میداد.
در مورد کارها، یکسری انتقاد بود که من به نظرم باید بشون جواب داده میشد، البته من توی هیچکدوم از برنامهها تقریبا نقشی نداشتم و تقریبا تمام برنامهها- جز پنج نقاشی و بیاجازه- رو توی آمفیتئاتر دیدم. اما بعضی حرفا باید زده بشه فکر کنم.
راجع به پنج نقاشی، خیلی کم لطفی شد. دوستان من فکر میکنم اگر در حد یک شنوندهی عام داریم برنامه رو نگاه میکنیم، حق داریم در همون حد هم انتقاد کنیم. دوستانی لطف کردند و پنج نقاشی رو به اندازهی نمایش ِ مهدکودک آوردن پایین. پنج نقاشی خیلی بیشتر از «اون برنامه که هر نقاشی میومد براش یه شعر میگفتن» بود. خود من هم متن شعرش رو توی آمفی تئاتر شنیدم و تعجب میکنم از کسایی که میگن ناواضح خونده میشد. به نظرم خیلی از دوستان نخواستند بشنونش. من حتی از چندتا از اولها نظرشون رو پرسیدم و خیلیهاشون از پنج نقاشی خیلی خوششون اومده بود. من تقریبا از همهشون پرسیدم که: اصلا چیزی فهمیدین ازش؟ و دیدم که بله واقعا فهمیدن، درک نسبتا خوبی از کار داشتند. و اعضای گروه هم، حداقل دو سه تاشون توی این کار حرفهای بودند. ضمنا ایدهی پنج نقاشی حقیقتا نو بود. نمیدونم چرا هیچکس پیدا نشد و این رو تحسین کنه و فقط ایراد. و من هنوزم راجع به انتقاد به پنج نقاشی متعجبم. چون خیلیها رو توی مدرسه میشناختم که کارای باغچهبان رو خیلی دوست داشتند و مطمئن بودم اونا خوششون میاد حداقل.
از یکی هم میشنیدم که میگفت: مجبور نیستید شعری رو بخونید که مجبور شید سانسورش کنید! و منظورش «سه گدار» بود. یعنی این فرد واقعا نمیدونست که آهنگ سهگدار تعداد متعددی تنظیم و شعر مختلف داره؟ سهگدار یک آهنگ نسبتا قدیمی محسوب میشه که خیلیا خوندنش. از خوانندههای سنتیکار (!) ِ خارج از کشور بگیر، تا تنظیمایی که از رادیوی ایران پخش میشه. حتی اسم آهنگ هم توی تنظیمای مختلفش عوض میشه. یارِجانی، سهگدار، گلزردم و ... و ما قرار بود این کار رو توی مدرسه بخونیم و طبق این محدودیتها شعرش رو انتخاب کردیم. و فکر نمیکنم این کیفیت کار رو پایین آورده باشه. در مورد ناهماهنگی توی خوندن هم، خب بالاخره ما گروه آواز سنتی نداریم که، چند تا از بچههای آشنا تر انتخاب شدند و قطعا کیفیت کار کامل نخواهد بود. حتی توی این گروه هم چندتاییشون این کار رو حرفهای انجام میدادند. این نکته رو هم بگم که محدودیت ساز آوردن خیلی زیاد بود و این آهنگ اصلا با سازهای سنتی قشنگ میشه که هیچکدومش مجوز نگرفت.
طولانی بودن کلیپ مثلا آیتمیه که در صورتی بده و کیفیت کار رو پایین میاره که جذابیت کلیپ کم باشه. امّا بیاجازه واقعا به نظر من کلیپ قوی ای بود. با کارگاه هنر مقایسه کردید، هر چند مقایسهی درستی نیست اما به نظر من همین کلیپ بیاجازه خیلی جذابتر از کلیپای کارگاه هنر پارسال بود. نمیگم بگید اون بده. میگم عادلانه قضاوت کنید نه باتوجه به رنگ مقنعه.
دیگه خیلی حرف نمیزنم، قصد دعوا هم نداشتم، فقط یه درد و دل بود، چون واقعا با صحبت بعضیها دل آدم میگیره در حدی که حاضر شدم برای گفتن اینا، بیام سمپادیا و پست بدم.