- شروع کننده موضوع
- #1
desiree
کاربر فوقفعال
- ارسالها
- 119
- امتیاز
- 62
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- کرمان
دوران کودکی
او در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳، در خانوادهای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند، در البشری، ناحیهای کوهستانی در شمال لبنان به دنیا آمد. مادرش زنی هنرمند بود که «کامله» نام داشت.
خليل جبرانمادر جبران کامله رحمه، سی ساله بود که جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد. شوهرش مردی بی مسئولیت بود و خانواده را به ورطه فقر کشاند. جبران خلیل یک برادر ناتنی به نام «پیتر»، شش سال بزرگتر از خودش، و دو خواهر کوچکتر به نامهای «ماریانه» و «سلطانه» داشت که در تمام عمرش به آنها وابسته بود. از آنجا که جبران در فقر بزرگ میشد، از تحصیلات رسمی بی بهره ماند و آموزشهایش محدود به ملاقاتهای منظم با یک کشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل و زبانهای سوری و عربی آشنا کرد. جبران هشت ساله بود که پدرش به علت عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی تمام اموالشان را ضبط و خانواده را آواره کرد. سرانجام مادر جبران تصمیم گرفت با خانوادهاش به آمریکا کوچ کند. در ۲۵ ژوئن سال ۱۸۹۵، جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا رفت و در بوستون ساکن شد. وی در بوستون به مدرسه رفت. در مدرسه، اشتباهی در ثبت نام، نام او را برای همیشه تغییر داد و به کهلیل جبران Kahlil Gibran تبدیل کرد که علی رغم تلاشهایش برای بازیابی نام کاملش، تا پایان عمرش بر جا ماند. جبران در سال ۱۸۹۶ با فرد هلند دی ملاقات کرد و از آن به بعد وارد مسیر هنر شد. دی جبران را با اساطیر یونان، ادبیات جهان، نوشتههای معاصر و عکاسی آشنا کرد.
[ویرایش] بازگشت به لبنان
همچنین دختر جوانی به نام «ژوزفین پی بادی» که ثروت سرشاری از ذوق و فرهنگ داشت دل به محبت این جوان بست و در رشد و کمال او بسیار موثر واقع شد. وی در آمریکا به نگارگری پرداخت و در سال ۱۹۰۸ وارد فرهنگستان هنرهای عالی در پاریس در فرانسه شد و مدت سه سال زیر نظر تندیسگر معروف «اگوست رودن» درس خواند. رودن برای جبران آینده درخشان و تابناکی را پیشبینی نمود. زنان دیگری نیز بعدها در زندگی جبران ظاهر شدند که از همه مهم تر خانم «مری هسکل» و «شارلوت تیلر» است. این دو زن اخیر بخصوص خانم هسکل شاید بیشترین تأثیر را در زندگی فرهنگی و هنری و حتی اقتصادی جبران داشتهاند. اما جبران پس از حدود سه سال اقامت در آمریکا به شوق زادگاه و عشق به آشنایی با زبان و فرهنگ بومی خویش به وطن بازگشت. جبران که به کمک فرد هلند دی کم کم وارد حلقه بوستونیها شده بود و شهرت کوچکی به هم زده بود، با نظر خانوادهاش تصمیم گرفت به لبنان برگردد تا تحصیلاتش را به پایان برساند و عربی بیاموزد. جبران در سال ۱۸۹۸ وارد بیروت شد و به «مدرسه الحکمه» رفت. جبران در این دوره کتاب مقدس را به زبان عربی خواند و با دوستش یوسف حواییک، مجلهای به نام «المناره» منتشر کرد که حاوی نوشتههای آن دو و نقاشیهای جبران بود.
[ویرایش] مرگ در خانواده و بازگشت به ایالات متحده
جبران دانشگاه را در سال ۱۹۰۲ تمام کرد. زبانهای عربی و فرانسه را آموخته بود و در سرودن شعر به مهارت رسیده بود. در این هنگام رابطهاش با پدرش قطع شد و از او جدا شد و زندگی محقر و فقیرانهای را از سر گرفت. در همان هنگام شنید که برادر ناتنیاش سل گرفته، خواهرش سلطانه مشکل رودهای دارد و مادرش گرفتار سرطان است. با شنیدن خبر بیماری هولناک سلطانه، جبران در ماه مارس ۱۹۰۲ لبنان را ترک کرد. اما دیر رسید و سلطانه در چهارده سالگی درگذشته بود. در همان سال، پیتر به بیماری سل و مادرش به سرطان درگذشتند.
خلیل جبران بعد از پایان تحصیلاتش در فرانسه دوباره وارد آمریکا شد و تا مرگش در سال ۱۹۳۱ در آنجا کار و زندگی کرد.
[ویرایش] نویسندگی
جبران از همان ایام نوجوانی به میدان هنر و شعر و نویسندگی قدم نهاد. در پانزده سالگی مدیر مجله «الحقیقة» شد و در شانزده سالگی نخستین شعرش در روزنامهٔ جبل به طبع رسید و در هفده سالگی به طراحی چهرهٔ بزرگانی چون عطار و ابن سینا و ابن خلدون و برخی دیگر از حکما و نویسندگان پیشین دست زد و پس از پایان تحصیلات رسمی خود برای تکمیل هنر نقاشی به پاریس رفت و طی دو سال اقامت در فرانسه ضمن آشنایی با مکاتب گوناگون هنر نقاشی، کتابی با عنوان «الارواح المتمردة» (روانهای سرکش) نوشت و در بیروت به طبع رساند.
این کتاب دولت عثمانی را سخت مضطرب کرد. کشیشان کتابش را محکوم کردند و روزی در میدان عمومی شهر انبوهی از این کتاب را به آتش کشیدند و حکومت وقت بازگشت او را به وطن ممنوع کرد.
در این حال اخبار ناگوار از مرگ خواهر و برادر جوان و بیماری مادر به او رسید و او علیرغم منع سیاسی به میهن بازگشت. پس از دو سال اقامت در وطن باز سفری به پاریس کرد تا از هنرمندان آن دیار بخصوص رودن، لطائف فنون صورتگری را بیاموزد. در این سفر جبران با بزرگانی چون روستاند، دبوسی و مترلینگ آشنا شد و از ذوق و اندیشهٔ آنان بهرههای فراوان برد. در آن روزگار دفتر نقاشی رودن کعبه آمال هنرجویان جهان بود و جبران مدتی در آن دفتر در کنار آموختن لطائف هنر نقاشی، شیوهٔ نگاه هنرمندانه را نیز از او بیاموخت و رودن چون شعر و نقاشی را در جبران به کمال یافت او را با ویلیام بلیک، شاعر و نقاش شهودی انگیس در قرن هجدهم بیشتر آشنا کرد. و معروف است که او را ویلیام بلیک قرن خواند. جبران وقتی اولین کتاب نقاشیهای بلیک را خرید چون درویشی که به گنج رسیده باشد. به چنان وجد و نشاط و شادی و مستی رسید که از بیخودی در پوست نمیگنجید، گوئی در غربتگاه این عالم دوستی دیرین و آشنایی محرم یافتهاست.
در سال ۱۹۱۰ جبران بار دیگر به آمریکا رفت و در نیویورک در خیابان دهم دفتری تأسیس کرد که سالها مجمع نویسندگان و شاعران و هنرمندان عرب و دوستان و شیفتگان آمریکایی او بود. بهترین و پخته ترین آثار شعری و نقاشی او در این دوران بیست و یک ساله اقامت در آمریکا شکل گرفت و به صورت کتابها و نمایشگاههای متعدد به جهانیان عرضه شد و جبران را در زمانی کوتاه به اوج شهرت و محبوبیت رسانید.
از جبران مجموعا ۱۶ کتاب به زبانهای عربی و انگلیسی بر جا ماندهاست که چندی پیش در یک مجموعه 14جلدی توسط نشر کلیدر و با ترجمهٔ مهدی سرحدی به بازار عرضه شده است. اسامی این کتاب ها به ترتیب سال انتشار عبارت است از:
الف - به زبان عربی:
۱. موسیقی (۱۹۰۵م.) ۲. عروسان دشت (۱۹۰۶م.) ۳. ارواح سرکش (۱۹۰۸م.) ۴. اشک و لبخند ۵. بالهای شکسته ۶. کاروانها و توفانها ۷. نوگفتهها و نکتهها
ب - به زبان انگلیسی:
۸. دیوانه ۹. نامهها ۱۰. ماسه و کف ۱۱. پیشتاز ۱۲. خدایان زمین ۱۳. سرگشته ۱۴. مسیح، فرزند انسان ۱۵. پیامبر ۱۶. باغ پیامبر
آنچه در سالهای اخیر موجب سردرگمی خوانندگان و علاقمندان جبران در ایران شده است، به راه افتادن موجی از "کتاب سازی" و جعل عناوین خودساخته برای کتب جبران یا ارائهٔ گزیدههایی از چند کتاب او با یک عنوان جدید است که اتفاقی ناخوشایند به نظر میرسد و لازم است در این زمینه شفاف سازی صورت گیرد.
جبران در سال ۱۹۳۱ به علت سیروز کبدی درگذشت
قسمتی از نوشتههای او:
هنگامی که شادی من متولد شد
هنگامی که شادی من متولد شد او را بغل گرفتم و روی بام خانه ام بردم و فریاد زدم که:
ای همسایگان و ای آشنایان من ! بیایید و بنگرید زیرا شادی من متولد شده است ! بیایید و شادی من مرا ببینید که چگونه در برابر خورشید می خندد؟ اما بر تعجبم افزوده شد زیرا هیچکسی از همسایگانم برای دیدن شادی من حاضر نشد !
هفت ماه بر روی بام خانه ام ماندم و از بام تا شام حضور شادی خود را به اطلاع همگان می رسانم اما کسی به صدایم گوش فرا نداد .لذا من و شادی ام تنها ماندیم و کسی به ما توجه نکرد.
هنوز یک سال نگذشت که ناگهان شادی من از زندگی خود بیزار گشت و رنگ پریده و بیمار شد و جز قلب من هیچ قلبی به عشق او نطپید و هیچ لبی به عشق او نطپید و هیچ لبی جز لبهای من لب او را نبوسید.
آنگاه شادی من در تنهایی خود جان سپرد و از این به بعد هرگاه اندوهم را به یاد می آورم شادی را نیز به یاد می آورم.
یاد و خاطره چیست؟
جز برگ پاییزی است که اندکی در باد می جنبد و به خود میپیچد و سپس برای زمان طولانی با خاک کفن می شود.
کسایی که از این جور کتابا خوششون میاد پیشنهاد میکنم که حتما اثار جبرانو بخونن خیلی باحاله یه جمله میخونی یک ساعت باید روش فکر کنی
او در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳، در خانوادهای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند، در البشری، ناحیهای کوهستانی در شمال لبنان به دنیا آمد. مادرش زنی هنرمند بود که «کامله» نام داشت.
خليل جبرانمادر جبران کامله رحمه، سی ساله بود که جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد. شوهرش مردی بی مسئولیت بود و خانواده را به ورطه فقر کشاند. جبران خلیل یک برادر ناتنی به نام «پیتر»، شش سال بزرگتر از خودش، و دو خواهر کوچکتر به نامهای «ماریانه» و «سلطانه» داشت که در تمام عمرش به آنها وابسته بود. از آنجا که جبران در فقر بزرگ میشد، از تحصیلات رسمی بی بهره ماند و آموزشهایش محدود به ملاقاتهای منظم با یک کشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل و زبانهای سوری و عربی آشنا کرد. جبران هشت ساله بود که پدرش به علت عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی تمام اموالشان را ضبط و خانواده را آواره کرد. سرانجام مادر جبران تصمیم گرفت با خانوادهاش به آمریکا کوچ کند. در ۲۵ ژوئن سال ۱۸۹۵، جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا رفت و در بوستون ساکن شد. وی در بوستون به مدرسه رفت. در مدرسه، اشتباهی در ثبت نام، نام او را برای همیشه تغییر داد و به کهلیل جبران Kahlil Gibran تبدیل کرد که علی رغم تلاشهایش برای بازیابی نام کاملش، تا پایان عمرش بر جا ماند. جبران در سال ۱۸۹۶ با فرد هلند دی ملاقات کرد و از آن به بعد وارد مسیر هنر شد. دی جبران را با اساطیر یونان، ادبیات جهان، نوشتههای معاصر و عکاسی آشنا کرد.
[ویرایش] بازگشت به لبنان
همچنین دختر جوانی به نام «ژوزفین پی بادی» که ثروت سرشاری از ذوق و فرهنگ داشت دل به محبت این جوان بست و در رشد و کمال او بسیار موثر واقع شد. وی در آمریکا به نگارگری پرداخت و در سال ۱۹۰۸ وارد فرهنگستان هنرهای عالی در پاریس در فرانسه شد و مدت سه سال زیر نظر تندیسگر معروف «اگوست رودن» درس خواند. رودن برای جبران آینده درخشان و تابناکی را پیشبینی نمود. زنان دیگری نیز بعدها در زندگی جبران ظاهر شدند که از همه مهم تر خانم «مری هسکل» و «شارلوت تیلر» است. این دو زن اخیر بخصوص خانم هسکل شاید بیشترین تأثیر را در زندگی فرهنگی و هنری و حتی اقتصادی جبران داشتهاند. اما جبران پس از حدود سه سال اقامت در آمریکا به شوق زادگاه و عشق به آشنایی با زبان و فرهنگ بومی خویش به وطن بازگشت. جبران که به کمک فرد هلند دی کم کم وارد حلقه بوستونیها شده بود و شهرت کوچکی به هم زده بود، با نظر خانوادهاش تصمیم گرفت به لبنان برگردد تا تحصیلاتش را به پایان برساند و عربی بیاموزد. جبران در سال ۱۸۹۸ وارد بیروت شد و به «مدرسه الحکمه» رفت. جبران در این دوره کتاب مقدس را به زبان عربی خواند و با دوستش یوسف حواییک، مجلهای به نام «المناره» منتشر کرد که حاوی نوشتههای آن دو و نقاشیهای جبران بود.
[ویرایش] مرگ در خانواده و بازگشت به ایالات متحده
جبران دانشگاه را در سال ۱۹۰۲ تمام کرد. زبانهای عربی و فرانسه را آموخته بود و در سرودن شعر به مهارت رسیده بود. در این هنگام رابطهاش با پدرش قطع شد و از او جدا شد و زندگی محقر و فقیرانهای را از سر گرفت. در همان هنگام شنید که برادر ناتنیاش سل گرفته، خواهرش سلطانه مشکل رودهای دارد و مادرش گرفتار سرطان است. با شنیدن خبر بیماری هولناک سلطانه، جبران در ماه مارس ۱۹۰۲ لبنان را ترک کرد. اما دیر رسید و سلطانه در چهارده سالگی درگذشته بود. در همان سال، پیتر به بیماری سل و مادرش به سرطان درگذشتند.
خلیل جبران بعد از پایان تحصیلاتش در فرانسه دوباره وارد آمریکا شد و تا مرگش در سال ۱۹۳۱ در آنجا کار و زندگی کرد.
[ویرایش] نویسندگی
جبران از همان ایام نوجوانی به میدان هنر و شعر و نویسندگی قدم نهاد. در پانزده سالگی مدیر مجله «الحقیقة» شد و در شانزده سالگی نخستین شعرش در روزنامهٔ جبل به طبع رسید و در هفده سالگی به طراحی چهرهٔ بزرگانی چون عطار و ابن سینا و ابن خلدون و برخی دیگر از حکما و نویسندگان پیشین دست زد و پس از پایان تحصیلات رسمی خود برای تکمیل هنر نقاشی به پاریس رفت و طی دو سال اقامت در فرانسه ضمن آشنایی با مکاتب گوناگون هنر نقاشی، کتابی با عنوان «الارواح المتمردة» (روانهای سرکش) نوشت و در بیروت به طبع رساند.
این کتاب دولت عثمانی را سخت مضطرب کرد. کشیشان کتابش را محکوم کردند و روزی در میدان عمومی شهر انبوهی از این کتاب را به آتش کشیدند و حکومت وقت بازگشت او را به وطن ممنوع کرد.
در این حال اخبار ناگوار از مرگ خواهر و برادر جوان و بیماری مادر به او رسید و او علیرغم منع سیاسی به میهن بازگشت. پس از دو سال اقامت در وطن باز سفری به پاریس کرد تا از هنرمندان آن دیار بخصوص رودن، لطائف فنون صورتگری را بیاموزد. در این سفر جبران با بزرگانی چون روستاند، دبوسی و مترلینگ آشنا شد و از ذوق و اندیشهٔ آنان بهرههای فراوان برد. در آن روزگار دفتر نقاشی رودن کعبه آمال هنرجویان جهان بود و جبران مدتی در آن دفتر در کنار آموختن لطائف هنر نقاشی، شیوهٔ نگاه هنرمندانه را نیز از او بیاموخت و رودن چون شعر و نقاشی را در جبران به کمال یافت او را با ویلیام بلیک، شاعر و نقاش شهودی انگیس در قرن هجدهم بیشتر آشنا کرد. و معروف است که او را ویلیام بلیک قرن خواند. جبران وقتی اولین کتاب نقاشیهای بلیک را خرید چون درویشی که به گنج رسیده باشد. به چنان وجد و نشاط و شادی و مستی رسید که از بیخودی در پوست نمیگنجید، گوئی در غربتگاه این عالم دوستی دیرین و آشنایی محرم یافتهاست.
در سال ۱۹۱۰ جبران بار دیگر به آمریکا رفت و در نیویورک در خیابان دهم دفتری تأسیس کرد که سالها مجمع نویسندگان و شاعران و هنرمندان عرب و دوستان و شیفتگان آمریکایی او بود. بهترین و پخته ترین آثار شعری و نقاشی او در این دوران بیست و یک ساله اقامت در آمریکا شکل گرفت و به صورت کتابها و نمایشگاههای متعدد به جهانیان عرضه شد و جبران را در زمانی کوتاه به اوج شهرت و محبوبیت رسانید.
از جبران مجموعا ۱۶ کتاب به زبانهای عربی و انگلیسی بر جا ماندهاست که چندی پیش در یک مجموعه 14جلدی توسط نشر کلیدر و با ترجمهٔ مهدی سرحدی به بازار عرضه شده است. اسامی این کتاب ها به ترتیب سال انتشار عبارت است از:
الف - به زبان عربی:
۱. موسیقی (۱۹۰۵م.) ۲. عروسان دشت (۱۹۰۶م.) ۳. ارواح سرکش (۱۹۰۸م.) ۴. اشک و لبخند ۵. بالهای شکسته ۶. کاروانها و توفانها ۷. نوگفتهها و نکتهها
ب - به زبان انگلیسی:
۸. دیوانه ۹. نامهها ۱۰. ماسه و کف ۱۱. پیشتاز ۱۲. خدایان زمین ۱۳. سرگشته ۱۴. مسیح، فرزند انسان ۱۵. پیامبر ۱۶. باغ پیامبر
آنچه در سالهای اخیر موجب سردرگمی خوانندگان و علاقمندان جبران در ایران شده است، به راه افتادن موجی از "کتاب سازی" و جعل عناوین خودساخته برای کتب جبران یا ارائهٔ گزیدههایی از چند کتاب او با یک عنوان جدید است که اتفاقی ناخوشایند به نظر میرسد و لازم است در این زمینه شفاف سازی صورت گیرد.
جبران در سال ۱۹۳۱ به علت سیروز کبدی درگذشت
قسمتی از نوشتههای او:
هنگامی که شادی من متولد شد
هنگامی که شادی من متولد شد او را بغل گرفتم و روی بام خانه ام بردم و فریاد زدم که:
ای همسایگان و ای آشنایان من ! بیایید و بنگرید زیرا شادی من متولد شده است ! بیایید و شادی من مرا ببینید که چگونه در برابر خورشید می خندد؟ اما بر تعجبم افزوده شد زیرا هیچکسی از همسایگانم برای دیدن شادی من حاضر نشد !
هفت ماه بر روی بام خانه ام ماندم و از بام تا شام حضور شادی خود را به اطلاع همگان می رسانم اما کسی به صدایم گوش فرا نداد .لذا من و شادی ام تنها ماندیم و کسی به ما توجه نکرد.
هنوز یک سال نگذشت که ناگهان شادی من از زندگی خود بیزار گشت و رنگ پریده و بیمار شد و جز قلب من هیچ قلبی به عشق او نطپید و هیچ لبی به عشق او نطپید و هیچ لبی جز لبهای من لب او را نبوسید.
آنگاه شادی من در تنهایی خود جان سپرد و از این به بعد هرگاه اندوهم را به یاد می آورم شادی را نیز به یاد می آورم.
یاد و خاطره چیست؟
جز برگ پاییزی است که اندکی در باد می جنبد و به خود میپیچد و سپس برای زمان طولانی با خاک کفن می شود.
کسایی که از این جور کتابا خوششون میاد پیشنهاد میکنم که حتما اثار جبرانو بخونن خیلی باحاله یه جمله میخونی یک ساعت باید روش فکر کنی