شاعرانی که دارن حروم میشن

  • شروع کننده موضوع
  • #1

sub_zero

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
38
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
QOM
بعضی از شاعران هستن که چون فکر میکنیم که با زبون بچه گونه حرف میزنن حرفای خوب نمیزنن
این قضاوت واقعا ظلمه

داشتن حروم میشدن ، وظیفه ی خودم دونستم که زنده نگرشون دارم


محمد کاظم مزینانی
افسانه شعبان نژاد
ناصر کشاورز
اسدالله شعبانی
جعفر ابراهیمی(شاهد)


شما هم رو این تاپیک تاثیر بذارین
اگه رو تاپیک تاثیر نذاری، تاپیک روت تاثیر میذاره
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

sub_zero

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
38
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
QOM
پاسخ : شاعرانی که دارن حروم میشن

زندگی معنی شده
در صدای جیرجیرک های باغ
یا که روی تیر برق
در میان چشم های یک کلاغ

زندگی معنی شده
بر لب یک چرخ دستی پای جو
در خیابانی شلوغ
در بخار روی یک ظرف لبو

زندگی معنی شده
زیر باران توی بوی خشت ها
در صدای چک چکی
چک چک سوراخ های سقف ما

زندگی معنی شده
چشم خود را خوب باید وا کنم
معنی اش را در همین
کوچه و پس کوچه ها پیدا کنم

افسانه شعبان نژاد
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

sub_zero

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
38
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
QOM
پاسخ : شاعرانی که دارن حروم میشن

در میان سبزه ها نزدیک کوه
گله با چوپان به صحرا می رود
مثل یک بزغاله کوچک دلم
شادمان همراه آنها می رود

می دود خوشحال روی تپه ها
سبزه های تازه را بو میکند



شادمان باغ نگاهش را پر از
سبزه و گلهای خوشبو میکند

می رود بَع بَع کنان نزدیک جو
آب صافش را تماشا میکند
آن طرف تر در میان پونه ها
چند تا پروانه پیدا می کند

می شود هم بازی پروانه ها
می دود دنبالشان نزدیک جو
در کنا بوته ی گل های سرخ
می شود با غنچه گرم گفتگو

ناگهان می افتد عکسش توی آب
آه ، می بیند که تنها می رود
آن طرف نزدیک آن کوه بلند
گله با چوپان به صحرا می رود

افسانه شعبان نژاد

{خوشحال میشم ک30 نفهمید یه بوقی بزنه}
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

sub_zero

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
38
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
QOM
پاسخ : شاعرانی که دارن حروم میشن

و من پاییز را دیدم

خیابان در تصادف بود
خیابان در هیاهو بود
زنی با چادر و زنبیل
گذشت از حلقه های دود

درختی شاخه اش خم شد
کلاغی بال زد ، ترسید
صدای بوق ماشینی
به گوش آسمان پیچید

چراغ سبز ، قرمز شد
کسی فریاد زد : سیگار
صدای دختری رویید
میان جدول و دیوار

بساط کوچکی او داشت
در آن سیگار ، با کبریت
به تَن پوشیده بود آن روز
لباس کهنه ای از چیت

کسی سیگاری از او خواست
و با کبریت روشن کرد
کنار شعله کبریت
زمین و آسمان شد زرد

و من پاییز را دیدم
که در باغ دلم آویخت
صدای دخترک ، چون باد
تمام برگها را ریخت

شاعر: اسدالله شعبانی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

sub_zero

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
38
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
QOM
پاسخ : شاعرانی که دارن حروم میشن

گربه هایش

شهر خود را دوست داری
با تمام گربه هایش
گربه های چرک و لاغر
گربه های بینوایش

شهر تو خیلی بزرگ است
توی آن ماشین زیاد است
شهر تو در پیش چشمت
گاه غمگین گاه شاد است

در میان دود و آهن
مادرت را دوست داری
می توانی با نگاهی
توی چشمش گل بکاری

می توان در این شلوغی
دوستانی مهربان داشت
می توان در دود و آهن
با دو تا لبخند گل کاشت

من ولی اینجا غریبم
من دلم می گیرد اینجا
چون که می دانم دل من
عاقبت می میرد اینجا

(محمد کاظم مزینانی)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

sub_zero

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
38
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
QOM
پاسخ : شاعرانی که دارن حروم میشن

خنده ی غمگین جواب شماست
شایدم سکوت جواب بهتری بود
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

sub_zero

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
38
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
QOM
پاسخ : شاعرانی که دارن حروم میشن

در خیابان امروز
گربه ای را دیدم
گربه ای زرد و چرک
من به او خندیدم

رفته بود آن گربه
زیر یک وانت بار
داشت بازی میکرد
با ته یک سیگار

ناگهان چشمش را
او به چشمانم دوخت
آه ! او تنها بود
من دلم خیلی سوخت

راه افتادم باز
از کنار دیوار
گربه بازی میکرد
با ته یک سیگار

محمد کاظم مزینانی

(جریان ما آدما همینه دلمون برای افراد مظلوم فقط میسوزه و هیچ کاری براشون نمیکینم و شاعر قشنگ و لطیف به این نکته اشاره کرده)
 
بالا