داستان عاشقانه ی یک شعر

  • شروع کننده موضوع
  • #1

M.1373%

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
155
امتیاز
7
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
این شعر و تصنیف زیبای اون رو همه ی ما حداقل یک بار خوندیم و شنیدیم.

شعری زیبا از مهرداد اوستا :



وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم

كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم

مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم
چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم

چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم
چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم

بجز وفا و عنايت، نماند در همه عالم
ندامتي كه نبردم، ملامتي كه نديدم

نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم

جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم

به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم

وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده.

من این داستان رو از زبان استاد ادبیات دوره ی پیش دانشگاهیم که از اساتید دانشگاه هستند شنیدم

و به دلیل زیبا ، غم انگیز و جالب بودن ، این جا برای شما بازگو می کنم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند.

دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد.

دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند .

ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود .

تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند...

مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف می شود.

سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود ، زن های شاه از ترس فرح ، هر کدام به کشوری می روند و نامزد اوستا به فرانسه .

در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می شود .

و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد.

اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید.

حالا یک بار دیگه شعر رو بخونید ...
 

Golnoosh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
672
امتیاز
2,443
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 !
شهر
همدان
مدال المپیاد
شیمی میخوندم ☺
دانشگاه
علوم پزشکی همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : داستان عاشقانه ی یک شعر

اوستا بازم سر قولش موند؟؟؟

وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟

بابا بد جور عاشق بوده!!!
 

arman aria

Arman Aria
ارسال‌ها
1,042
امتیاز
1,397
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
Mshhd
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
المپیاد کامپیوتر
دانشگاه
OLC
رشته دانشگاه
Architecture
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : داستان عاشقانه ی یک شعر

دیدی ای مه که ناگه
رمیدی و رفتی
پیوند یاری گسستی و رفتی
هر چه خواری به یاری کشیدم و دیدم
دامن ز دستم کشیدی و رفتی
بس ناله ها کردم به امیدی که رحم آری به فریاد من
فریاد از دل تو کز فا فریاد ما نشنیدی و رفتی
...

گهی بهر نگاری می چکد اشک
گهی از چشم یاری می چکد اشک
گهی وقت وداعی سخت و جانسوز
ز چشم خونفشانی می چکد اشک
***
نگار نازنینم ناز هم اندازه ای دارد
شراب از ساقی طنناز هم اندازه ای دارد
 

Din@

کاربر فعال
ارسال‌ها
48
امتیاز
5
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
رشته دانشگاه
مهندسی IT
پاسخ : داستان عاشقانه ی یک شعر

به نقل از Arman.Z :
دیدی ای مه که ناگه
رمیدی و رفتی
پیوند یاری گسستی و رفتی
هر چه خواری به یاری کشیدم و دیدم
دامن ز دستم کشیدی و رفتی
بس ناله ها کردم به امیدی که رحم آری به فریاد من
فریاد از دل تو کز فا فریاد ما نشنیدی و رفتی
...

گهی بهر نگاری می چکد اشک
گهی از چشم یاری می چکد اشک
گهی وقت وداعی سخت و جانسوز
ز چشم خونفشانی می چکد اشک
***
نگار نازنینم ناز هم اندازه ای دارد
شراب از ساقی طنناز هم اندازه ای دارد
قشنگ بود اقا ارمان
خودتون میگین؟
 

Mahgol

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
208
امتیاز
866
نام مرکز سمپاد
مدرسه قرآنی علامه محمد تقی آملی(!)
شهر
آمل
مدال المپیاد
در زمان کودک سالی زیست
دانشگاه
مازومس(مازندران یونیورسیتی
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : داستان عاشقانه ی یک شعر

توی خیلی از سایت ها نوشته نامزد اوستا همون فرح دیبا بود!
واقعا تا قبل از فهمیدن قضیه ی شعر همش فکر می کردم چقدر بی معنیه و چرا به زور باس حفظش کنیم!!!اما الان می فهمم واقعا شعر زیباییه...
 

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : داستان عاشقانه ی یک شعر

به نقل از ArmAn AriA :
دیدی ای مه که ناگه
رمیدی و رفتی
پیوند یاری گسستی و رفتی
هر چه خواری به یاری کشیدم و دیدم
دامن ز دستم کشیدی و رفتی
بس ناله ها کردم به امیدی که رحم آری به فریاد من
فریاد از دل تو کز فا فریاد ما نشنیدی و رفتی
...

گهی بهر نگاری می چکد اشک
گهی از چشم یاری می چکد اشک
گهی وقت وداعی سخت و جانسوز
ز چشم خونفشانی می چکد اشک
***
نگار نازنینم ناز هم اندازه ای دارد
شراب از ساقی طنناز هم اندازه ای دارد

چه ربطی داشت به تاپیک؟؟؟؟

البته اندک ارتباطی داشت واسه همین حذفش نکردم :-" :-" :-"

به نقل از Elham.kh :
قشنگ بود اقا ارمان
خودتون میگین؟

ایضا
این یکی اصلا ربط نداشت فقط واسه روشن سازی افکار عمومی پست حذف نشد: :D

شعر اول که مال رهی معیریه و استاد شجریان تو آلبوم آه باران با استادی خوندتش
زنگ گوشی منم هست :D

بقیه شم به استایل آرمان نمیخوره .... :-" :-" :-"


xتاپیک اسپم زدایی شد لطفا رعایت کنینx
 

Mahgol

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
208
امتیاز
866
نام مرکز سمپاد
مدرسه قرآنی علامه محمد تقی آملی(!)
شهر
آمل
مدال المپیاد
در زمان کودک سالی زیست
دانشگاه
مازومس(مازندران یونیورسیتی
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : داستان عاشقانه ی یک شعر

به نقل از Smiling Girl :
اوستا بازم سر قولش موند؟؟؟

وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟

بابا بد جور عاشق بوده!!!
آره اما ٢ بار ازدواج كرد و ٤ تا بچه هم داشت!!!
نهايت ثبات عهد!!! :-"
 
بالا