- شروع کننده موضوع
- #1
salary
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 331
- امتیاز
- 466
گل هایی از گلستان سعدی
- یکی از وزرا پسری کودن بود. پیش یکی از دانشمندان فرستاد، که مرین را تربیتی می کن، مگرکه عاقل شود. روزگاری تعلیم کردش و موثر نبود، پیش پدرش کس فرستاد که: این عاقل نمی باشد و مرا دیوانه کرد!
چون بود اصل گوهری قابل تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد آهنی که بد گهر باشد
سگ به دریای هفت گانه بشوی که چو تر شد پلیدتر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند چون بیاید هنوز خر باشد
- دوکس رنج بیهوده بردند وسعی بی فایده کردند: یکی، آن که اندوخت و نخورد؛ و دیگر، آن که آموخت و نکرد.
علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود، نه دانشمند چارپایی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر که بر او هیزم است یا دفتر
- ملک از خردمندان جمال گیرد، و دین از پرهیزگاران کمال یابد. پادشاهان به صحبت خردمندان از آن محتاج ترند، که خردمندان به قربت پادشاهان.
پندی اگر بشنوی ای پادشاه! درهمه عالم به ازاین پند نیست
جز به خردمند نفرما عمل گرچه عمل کار خردمند نیست
- نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست، و لیکن شنیدن رواست، تا به خلاف آن کار کنی، که آن عین صواب است.
حذرکن زآنچه دشمن گوید آن کن که بر زانوزنی دست تغابن
گرت راهی نماید راست چون تیر از او برگرد و راه دست چپ گیر
- چو بینی که در سپاه دشمن تفرقه افتاده است، تو جمع باش! و اگرجمع شوند ، از پریشانی اندیشه کن!
برو با دوستان آسوده بنشین چو بینی در میان دشمنان جنگ
و گر بینی که با هم یک زبانند کمان را زه کن و بر باره بر سنگ
- بی هنران، هنرمند را نتوانند که بینند، همچنان که سگان بازاری، سگ صید را مشغله برآرند، وپیش آمدن نیارند. یعنی سفله چون به هنربا کسی برنیاید، به خبثش در پوستین افتد.
کند هر آینه غیبت حسود کوته دست که درمقابله، گنگش بود زبان مقال
- معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است، واز علما ناخوب تر که، علم سلاح جنگ شیطان است و خداوند سلاح را چون به اسیری برند، شرمساری بیش برد.
عام نادان پریشان روزگار به ز دانشمند نا پرهیزگار
که آن به نابینایی از راه اوفتاد واین دو چشمش بود و در چاه افتاد
- خلاف راه صواب است و عکس رای اولوالالباب، دارو به گمان خوردن، و راه نادیده بی کاروان رفتن. امام مرشد محمد غزالی را پرسیدند: چه گونه رسیدی بدین منزلت در علوم؟ گفت: بدان هر چه که ندانستم، ازپرسیدن آن ننگ نداشتم.
امید عافیت آنگه بود موافق عقل که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
بپرس هر چه ندانی که ذل پرسیدن دلیل راه تو باشد به عز دانایی
- هر که با دشمنان صلح می کند، سر آزار دوستان دارد.
بشوی ای خردمند! ازآن دوست دست که با دشمنانت بود هم نشست
- بر عجز دشمن رحمت مکن، که اگر قادر شود، بر تو نبخشاید.
دشمن چو بینی ناتوان، لاف از بروت خود مزن مغزی است در هر استخوان، مردی است در هر پیراهن
- علم از بهر دین پروردن است، نه از بهر دنیا خوردن.
هر که پرهیز و علم و زهد فروخت خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت
- متکلم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد.
مشو غره بر حسن گفتار خویش به تحسین نادان و به پندار خویش
منبع : گلستان سعدی
- یکی از وزرا پسری کودن بود. پیش یکی از دانشمندان فرستاد، که مرین را تربیتی می کن، مگرکه عاقل شود. روزگاری تعلیم کردش و موثر نبود، پیش پدرش کس فرستاد که: این عاقل نمی باشد و مرا دیوانه کرد!
چون بود اصل گوهری قابل تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد آهنی که بد گهر باشد
سگ به دریای هفت گانه بشوی که چو تر شد پلیدتر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند چون بیاید هنوز خر باشد
- دوکس رنج بیهوده بردند وسعی بی فایده کردند: یکی، آن که اندوخت و نخورد؛ و دیگر، آن که آموخت و نکرد.
علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود، نه دانشمند چارپایی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر که بر او هیزم است یا دفتر
- ملک از خردمندان جمال گیرد، و دین از پرهیزگاران کمال یابد. پادشاهان به صحبت خردمندان از آن محتاج ترند، که خردمندان به قربت پادشاهان.
پندی اگر بشنوی ای پادشاه! درهمه عالم به ازاین پند نیست
جز به خردمند نفرما عمل گرچه عمل کار خردمند نیست
- نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست، و لیکن شنیدن رواست، تا به خلاف آن کار کنی، که آن عین صواب است.
حذرکن زآنچه دشمن گوید آن کن که بر زانوزنی دست تغابن
گرت راهی نماید راست چون تیر از او برگرد و راه دست چپ گیر
- چو بینی که در سپاه دشمن تفرقه افتاده است، تو جمع باش! و اگرجمع شوند ، از پریشانی اندیشه کن!
برو با دوستان آسوده بنشین چو بینی در میان دشمنان جنگ
و گر بینی که با هم یک زبانند کمان را زه کن و بر باره بر سنگ
- بی هنران، هنرمند را نتوانند که بینند، همچنان که سگان بازاری، سگ صید را مشغله برآرند، وپیش آمدن نیارند. یعنی سفله چون به هنربا کسی برنیاید، به خبثش در پوستین افتد.
کند هر آینه غیبت حسود کوته دست که درمقابله، گنگش بود زبان مقال
- معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است، واز علما ناخوب تر که، علم سلاح جنگ شیطان است و خداوند سلاح را چون به اسیری برند، شرمساری بیش برد.
عام نادان پریشان روزگار به ز دانشمند نا پرهیزگار
که آن به نابینایی از راه اوفتاد واین دو چشمش بود و در چاه افتاد
- خلاف راه صواب است و عکس رای اولوالالباب، دارو به گمان خوردن، و راه نادیده بی کاروان رفتن. امام مرشد محمد غزالی را پرسیدند: چه گونه رسیدی بدین منزلت در علوم؟ گفت: بدان هر چه که ندانستم، ازپرسیدن آن ننگ نداشتم.
امید عافیت آنگه بود موافق عقل که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
بپرس هر چه ندانی که ذل پرسیدن دلیل راه تو باشد به عز دانایی
- هر که با دشمنان صلح می کند، سر آزار دوستان دارد.
بشوی ای خردمند! ازآن دوست دست که با دشمنانت بود هم نشست
- بر عجز دشمن رحمت مکن، که اگر قادر شود، بر تو نبخشاید.
دشمن چو بینی ناتوان، لاف از بروت خود مزن مغزی است در هر استخوان، مردی است در هر پیراهن
- علم از بهر دین پروردن است، نه از بهر دنیا خوردن.
هر که پرهیز و علم و زهد فروخت خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت
- متکلم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد.
مشو غره بر حسن گفتار خویش به تحسین نادان و به پندار خویش
منبع : گلستان سعدی