سخنان دکتر علی شریعتی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع cactus
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سخنان دکتر علی شریعتی

دربرابر وحشى ترين تازيانه ها ،
سكوت مردانه و غروراميزمرد نبايد بشكند.
دربرابر هيچ دردى ،
لبِ مردبه شِكوه نبايد آلوده گردد.
من از ناليدن بيزارم.
سنگين ترين درد ها و خشن ترين ضربه هاى آفرينش ،
تنها ميتوانند مرا به سكوت وادارند.
ناليدن ، زاريدن ، گله كردن ، شكايت ، بد است!
 
پاسخ : سخنان دکتر علی شریعتی

نمی دانم.......
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم کز گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم گرم و چموشش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند
هردم سکوت مرگبار را...............
 
پاسخ : سخنان دکتر علی شریعتی

من در کشوری زندگی میکنم که زبان مردمان ان پارسی است اما چون عربی <پ> ندارد به ان میگویند فارسی

دکتر شریعتی
 
پاسخ : سخنان دکتر علی شریعتی

حرف هایی هست برای گفتن ، که اگر گوشی نبود نمی گوییم و حرف هایی هست برای نگفتن ، حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورندو ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد .حرف هایی بی تاب و طاقت فرسا که همچون زبانه های بیقرار آتش اند و کلماتش هر یک انفجاری را به بند کشیده اند کلماتی که پاره های بودن آدمی اند اینان هماره در جستجوی مخاطب خویش اند ، اگر یافتند یافته می شوند ودر صمیم وجدان او آرام می گیرند و اگر مخاطب خویش را نیافتند، نیستند و اگر او را گم کردند روح را از درون به آتش می کشند ....
 
پاسخ : سخنان دکتر علی شریعتی

سخن نیست یک داستان از کتاب "من منم؟!"است:

در یکی از دبیرستان های تهران،هنگام برگذاری امتحانات سال ششم دبیرستان،به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شده که:
-"شجاعت یعنی چه؟"
محصلی در توضیح این موضوع فقط نوشته بود:"شجاعت یعنی این."و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده و رفته بود!

اما برگه ی آن جوان،دست به دست بین دبیران گشته و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه ی سفید او نمره ی بیست دادند.
فکر می کنید آن دانش آموز چه کسی می توانست باشد؟
.
.
.
"دکتر علی شزیعتی"
 
این مطلبی رو که براتون گذاشتم از دکتر شریعتیه.من که ازش خوشم اومد. :xشما هم بخونیدش.جالبه!!! /m\
آها،یادم رفت.نظرتون رو هم بگین.

..............................
..........................
.....................
................
............
........
....
«دوست داشتن»، از عشق برتر است.عشق،یک جوشش کور است،و پیوندی از سر نابینایی.امّا دوستن داشتن،پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد؛و هر چه از غریزه سر زند،بی رزش است.و دوست داشتن،از روح طلوع می کند،وتا هرجا که یک روح ارتفاع دارد،دووست داشتن نیز،همگام با آن موج می یابد.
عشق،دوری و نزدیکی در نوسان است.اگر دوری به طول انجامد،ضعیف می شود؛اگر تماس دوام یابد،به ابتذال می کشد؛وتنها با بیم وامید و تزلزل و اضطرابو«دیدار و پرهیز»زنده و نیرومند می ماند.ام»ا دوست داشتن،با این حالات نا آشناست؛دنیایش،دنیای دیگری است.
 
پاسخ : سخنان دکتر علی شریعتی

عشــق در اوج اخـلــاصـــ ش
بـه ایــثــــــار رسیــده اســـت
و در اوج ایــثــارش
بـه قســـــــاوتــــــــــــ!
 
پاسخ : سخنان دکتر علی شریعتی

ما داستان کربلا را از روز تاسوعا می دانیم
و عصر عاشورا ختمش می کنیم؛
بعد دیگر نمی دانیم چه شد!
داستان کربلا, نه از آغاز تاسوعا
و یا محرم شروع می شود
و نه به عصر عاشورا و اربعین تمام می شود.
این است که از دو طرف قیچی اش کردیم
و آن را از معنی انداختیم
, مثل قلبی که از داخل بدن در بیاوریم, که دیگر قلب نیست.
باید قلب را در این سینه و اندام بزرگ بشری
و در تسلسل عظیم یک دست تاریخ انسان بگذاریم؛
و آن وقت تپش پیدا می کند
و آن وقت خون "حسین", خون می شود.
اما الان از آن ماده تخدیری درست کرده ایم.
شهادت
دکتر شریعتی
 
پاسخ : سخنان دکتر علی شریعتی

(((خدایا رحمتی کن تا ایمان

نام و نان برایم نیاورد

قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را

در خطر ایمانم افکنم

تا از انها باشم که پول دنیا میگیرند و برای دین کار می کنند

نه انها که پول دین می گیرند و برای دنیا کار می کنند)))
 
پاسخ : سخنان دکتر علی شریعتی


مردها در چارچوب عشق و محبت ،به وسعت غیر قابل تصوری نامردند.برای اثبات کمال نامردی مردها همین بس که در مقابل قلب عاشق و فریب خوده ی یک زن احساس می کنند که مردند!!!
تا هنگامی که قلب زن تسلیم نشده پست تر و سمج تر از يك سگ،عاجزتر از یک اسیر، گداتر از گدایان سامره پوزه بر خاک و دست تمنا به پیش،گدایی عشق می کنند،اما تا خاطرشان از تسلیم قلب زن،راحت شد یکباره به یادشان می افتد که خدا مردشان آفریده!!!
و تازه کمال مردانگی را در بی نهایت نامردی جستجو می کنند.در شکنجه دادن قلب و به زنجیر کشیدن یک زن اسیر...
دکتر شریعتی
 
پاسخ : «دوست داشتن از عشق برتر است»دکتر شریعتی

آقا من خواهش میکنم شریعتی رو ببرید تو مسائل اعتقادی یا شایدم ادبیات.
اصلا حرف هاشون فلسفی و بر طبق منطق نیست. صرفا کاری که کرده "عقاید" رو، درست مثل همونایی که تو کتابای مذهبی دیگه هست، با لحن ادبی بیان کرده.
اگه فلسفه است باید با دلیل و منطق باشه، در حالی که شریعتی فقط یه مشت تشبیه و استعاره میاره و ... .
 
پاسخ : «دوست داشتن از عشق برتر است»دکتر شریعتی

من دکتر رو خیلی قبول دارم.خیلی >:D<
اما در مورد عشق
حرفای دکتر خیلی"قشنگ"هستن.تنها مشکلشون اینه ک ما تجربه کردیم عشق رو و واقعا این نبوده :)البته حق دارین بگین ک من نمیتونم با این حرف استدلال کنم براتون ک حرف دکتر غلطه و..
فقط میتونم بهتون بگم خودتون عشق رو تجربه کنید.خواهید فهمید اشتباه های فاحش دکتر رو..

عشق بسیار بیش از هر پدیده ی دیگری در دنیا با"تجربه"لمس میشود نه با"تفکر"...چرا ک عشق آنقدر متفاوت است ک نمیتوان شبیه سازیش کرد در ذهن
 
پاسخ : «دوست داشتن از عشق برتر است»دکتر شریعتی

کاملا درسته چون عشق بعد از یه مدت میشه عادت و حتی شاید بشه نفرت-چون فاصله عشق و نفرت یه قدمه-اما دوست داشتن همیشگیه :)
 
پاسخ : سخنان دکتر علی شریعتی

ای خدای بزرگ تو چه باشی و چه نباشی ، من اکنون سخت به تو نیازمندم.تنها به این نیازمندم که تو باشی
 
پاسخ : «دوست داشتن از عشق برتر است»دکتر شریعتی

اصن ینی چی کدوم برتره ب نظرم سوال از پایه غلطه
میشه برتر بودن توضیح بدی بعد ازش ایتفاده کنی؟
 
پاسخ : سخنان دکتر علی شریعتی

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،
دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…
این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…
شروع می‌کنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد
برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟
بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!
سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند
غریب است دوست داشتن.

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند
 
پاسخ : سخنان دکتر علی شریعتی

×
من هرگز نمی نالم، قرنها نالیدن بس است.
من میخواهم فریاد بزنم، اگر نتوانستم سکوت میکنم، خاموش بودن بهتر از نالیدن است،
نالیدن فرزندان ماکیوالیسم را مغرور میکند.......


×
خدایا زیستنی به من بیاموز که از بیثمری لحظه‌ی مرگ حسرت نخورم.
خدایا: تو چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت!!
 
پاسخ : «دوست داشتن از عشق برتر است»دکتر شریعتی

بهتره این موضوع تو زیر شاخه های نثر پارسی قرار بگیره ، برای انجمن فلسفه و منطق مناسب نیست .
به صلاح دید مدیر همون انجمن میتونه با تاپیک سخنان دکتر علی شریعتی ترکیب بشه یا هر کدوم که مناسب تره یا به صورت یک تاپیک مستقل قرار بگیره .

× منتقل شد .
 
پاسخ : سخنان دکتر علی شریعتی

ديگر آن عاشقانه ترين غزل ها

و شكوه آميز ترين سرود هايي كه همچون آواز پر فرشتگان،

در زير غرفه ي بلند و موهوم اين "شبستان" مي تنيد،

و انعكاس آن اشباح سودا زده و تشنه را

بر بالهاي خوش پرواز خيال مي نشاند،

و تا بام بلند خورشيد به معراج مي برد،

خاموش شده است!

ديگر كسي در ستايش روز، ترانه نمي خواند

ديگر آن لب هاي كبودي كه همچون افق،

پرتو پيام آور خورشيد را

بر چشمه ي چشم هاي اشباح مشتاق و خاموش مي افكند،

بر ترنمي باز نمي شود!


گاهی گمان نمی کنی و می شود،

گاهی نمی شود که نمی شود،

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است،

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود،

گاهی گدای گدایی و بخت با تو نیست،

گاهی تمام شهر گدای تو می شود!


بگذار سپیده سر زند

چه باک که من بمیرم و شبنم فرو خشکد.

و شبگیر و خاموش شود و شباهنگ گنگ گردد.

و مهتاب رنگ بازد و ستاره ی سحری باز گردد.

و راه کهکشان بسته شود...

بگذار سپیده سر زند و پروانه به سوی آفتاب پر کشد


آه! که چقدر فاصله ی ما دور است.

فکر می کنم هیچ وقت نرسی

و من در کنار این دنیا تنها بمانم

و تو همیشه منظره ی من باشی

و در پیش چشم های من،

در سینه ی چشم انداز من،

قبله ی نگاه من

و هیچ وقت نه در کنار چشم های من،

هیچ وقت

در این زاویه همواره تنها خواهم بود بی تو

تو را خواهم دید

و آن گاه چه بگویم؟

به یک نابینا، یک بیگانه، یک دور دست

که چه ها می بینم؟

چقدر این جمله ها زیبا هستن :|
 
Back
بالا