جبران خليل جبران

  • شروع کننده موضوع
  • #1

khamoosh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
262
امتیاز
306
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مش‍‌‌هَد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
او مردى است كه دردوره زندكى كوتاه خود شيوه و مكتب جديدى را در ادبيات عرب ايجاد كرد كه آن را جبرانيسم ناميده اند.
نوشته هاى اين شاعر در عمق جان انسان نفوذ مى كند و اثرات خاصى در زندكى انسان ميكذارد.
خواستم تا نوشته هايش را در اينجا جمع كنم تا به وقت تنهايى در خلوت خود آنهارا مرور كنم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

khamoosh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
262
امتیاز
306
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مش‍‌‌هَد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : جبران خليل جبران

خودم شروع ميكنم:
آنجه در ما اصل است خاموش است،آنجه در ما اكتسابى است،وراج است.
حراف ترين آدمها،كم هوش ترين آدمهايند،فرق بين سخنور و دلال حراج جندان زياد نيست!
من لبان خويش را با آتشى مقدس تطهير كردم تا از عشق سخن بكويم،
اما زمانيكه دهان كشودم، زبانم بند آمده بود!
بيش از آنكه عشق را بشناسم ، عادت داشتم نغمه هاى عاشقانه سر دهم،
اما شناختن را كه آموختم،
كلمات در دهانم ماسيد،
و نواهاى سينه ام در سكوتى زرف فرو افتادند!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

khamoosh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
262
امتیاز
306
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مش‍‌‌هَد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : جبران خليل جبران

من هنوز متن عربيش رو نديدم ولى حالا يك جستجويى ميكنم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

khamoosh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
262
امتیاز
306
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مش‍‌‌هَد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : جبران خليل جبران

بالا خره یک متن داستانی ازش پیدا کردم :D
اینم آدرسش:http://ali.mamouri.com/254
 

amir.love

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
782
امتیاز
61
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد1
شهر
مشهد
پاسخ : جبران خليل جبران

من خیلی جبران رو دوست دارم
کتاب هاشو نیز!
سبک نوشتنش مثل پائولو کوئیلوست
یعنی بهتره بگم پائولو مثل ایشون مینویسه
در اولین فرصت داستان های قشنگش(و جملات)رو اینجا میزارم
 

negginnium

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
891
امتیاز
10,171
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
sth
پاسخ : جبران خليل جبران

من از جبرلان خییییییییییلیییییییییییییی بیشتر از پائولو خوشم میاد.راستش بیشتر نوشته هاشو میفهمم.
کسی کتاب ماسه و کف رو خونده؟
اندیشه های نو و شگفت رو چی؟
معشوق؟
ارواح سرکش؟
پیشنهاد میدم اول برین این کتاباشو بخونین.محشرن.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

khamoosh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
262
امتیاز
306
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مش‍‌‌هَد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : جبران خليل جبران

به نقل از negin.kh3 :
من از جبرلان خییییییییییلیییییییییییییی بیشتر از پائولو خوشم میاد.راستش بیشتر نوشته هاشو میفهمم.
این دوتا رو با هم مقایسه نکنید_جبران یک نویسنده و شاعر بزرگ عرب بوده اما پایولو هم واقعا ادم بزرگی بوده.
 

negginnium

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
891
امتیاز
10,171
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
sth
پاسخ : جبران خليل جبران

به نقل از khamoosh :
این دوتا رو با هم مقایسه نکنید_جبران یک نویسنده و شاعر بزرگ عرب بوده اما پایولو هم واقعا ادم بزرگی بوده.
منم نگفتم جبران از پائولو بهتر بوده.اتفاقا پائولو خیلی هم خوبه جفتشون خوبن ولی من زبون جبرانو بهتر درک میکنم.
راستی این شایعه درسته که کتابای پائولو دیگه چاپ نمیشن؟
من تو نمایشاه کتاب شنیدم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

khamoosh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
262
امتیاز
306
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مش‍‌‌هَد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : جبران خليل جبران

از ٥ سال قبل نصف كتابها مجوز جاب نميكيرن!
اينم با اينكه من نشنيدم حتما حقيقت داره ديكه!
 

sina mt

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
143
امتیاز
46
نام مرکز سمپاد
(مستقیم بری میرسی به آقا)
شهر
لا فیلتر
پاسخ : جبران خليل جبران

من خیلی دوسش دارم وقتی داری نوشتهخ هاشو میخونی انگار داری داستان زندگیه خودتو میخونی مگه نه؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

khamoosh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
262
امتیاز
306
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مش‍‌‌هَد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : جبران خليل جبران

اكه اينطورى نبود كه ديكه جبران خليل جبران نميشد!
بابا بياين متنهاش رو بذارين.
خودم هم جيز خوب بيدا كردم ميذارم.
 

amir.love

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
782
امتیاز
61
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد1
شهر
مشهد
پاسخ : جبران خليل جبران

به نقل از negin.kh3 :
من از جبرلان خییییییییییلیییییییییییییی بیشتر از پائولو خوشم میاد.راستش بیشتر نوشته هاشو میفهمم.
کسی کتاب ماسه و کف رو خونده؟
اندیشه های نو و شگفت رو چی؟
معشوق؟
ارواح سرکش؟
پیشنهاد میدم اول برین این کتاباشو بخونین.محشرن.
اگه پیامبر و دیوانه رو بخونی میفهمی که هیچی نمیفهمی!
به نظرم پائولو و جبران رو نباید باهم مقایسه کرد
هردو عالی هستن
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

khamoosh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
262
امتیاز
306
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مش‍‌‌هَد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : جبران خليل جبران

صد در صد كه هر دو عالى هستند اما اون كفت جبران رو بيشتر درك ميكنه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

khamoosh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
262
امتیاز
306
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مش‍‌‌هَد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : جبران خليل جبران

هنگامی که در سکوت شب گوش فرا دهی خواهی شنید که کوهها و دریاها و جنگلها با خود کم بینی و هراس خاصی نیایش می کنند . جبران خلیل جبران


و کدامین ثروت است که محفوظ بدارید تا ابد؟
آنچه امروز شما راست ، یک روز به دیگری سپرده شود.
پس امروز به دست خویش عطا کنید ، باشد که شهد گوارای سخاوت ، نصیب شما گردد ، نه مرده ریگی وارثانتان. جبران خلیل جبران


چشمه ساری که خود را در اعماق درون شما پنهان ساخته است ، روزی قد خواهد کشید و فوران خواهد کرد و با ترنم و نغمه راه دریا را درپیش خواهد گرفت . جبران خلیل جبران


این کودکان فرزندان شما نی اند ، آنان پسران و دختران اشتیاق حیاتند و هم از برای او .از شما گذر کنند و به دنیا سفر کنند ، لیکن از شما نیایند . همراهی تان کنند ، اما از شما نباشند. جبران خلیل جبران


اگر گام در معبدی نهادی تا اوج فروتنی و هراس خود را اظهار کنی ، برای همیشه برتری کسی نسبت به کس دیگر نخواهی یافت . برای تو کافی است که گام در معبدی نهی ، بی آنکه کسی تو را ببیند . جبران خلیل جبران


دهش (بخشش )، آنگاه که از ثروت است و از مکنت ، هر چه بسیار ، باز اندک باشد ، که واقعیت بخشش ، ایثار از خویشتن است. جبران خلیل جبران


رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد . جبران خلیل جبران


پند آموز است ماجرای مردی که زمین را می کاوید تا ریشه های بی ثمر را از اعماق زمین بیرون کشد ، اما ناگاه گنجی بزرگ یافت ؟! . جبران خلیل جبران


مگر نه چیزی که امروز در تسلط توست ناچار روزی از دست تو خواهد رفت ؟ پس ، اکنون از ثروت خویش ببخش و بگذار فصل عطا یکی از فصلهای درخشان زندگی تو باشد . جبران خلیل جبران


ای که در رنج و عذابی ! تو آنگاه رستگاری که با ذات و هویت خویش یکی شوی . جبران خلیل جبران


وقتی حیوانی را ذبح می کنی ، در دل خود به قربانی بگو:نیروی که فرمان کشتن تو را به من داد ، نیرویی است که بزودی مرا از پای در خواهد آورد و هنگامی که لحظه موعد من فرا رسد ، من نیز همانند تو خواهم سوخت ، زیرا قانونی که تو را در مقابل من تسلیم کرده است بزودی مرا به دستی قوی تر خواهد سپرد. خون تو و خون من عصاره ای است که از روز ازل برای رویاندن درخت آسمانی (در آن سویی طبیعت ) آماده شده است. جبران خلیل جبران


مبادا او که دارای اشتیاق و نیرویی فراوان است ، به کم شوق طعنه زند که : “چرا تو تا این حد خمود و دیررسی؟! ” .
زیرا ، ای سوته دل ! فرد صالح هرگز از عریان و لخت نمی پرسد ” لباست کو؟! ” و از بی پناه سوال نمی کند ” خانه ات کجاست ؟! ” . جبران خلیل جبران


تاسف ، ابرسیاهی است که آسمان ذهن آدمی را تیره می سازد در حالی که تاثیر جرائم را محو نمی کند . جبران خلیل جبران


شما را اگر توان نباشد که کار خود به عشق در آمیزید و پیوسته بار وظیفه ای را بی رغبت به دوش می کشید ، زنهار دست از کار بشویید و بر آستان معبدی نشینید و از آنان که به شادی ، تلاش کنند صدقه بستانید.زیرا آنکه بی میل ، خمیری در تنور نهد ، نان تلخی واستاند که انسان را تنها نیمه سیر کند ، و آنکه انگور به اکراه فشارد ، شراب را عساره ای مسموم سازد ، و آنکه حتی به زیبایی آواز فرشتگان نغمه ساز کند ، چون به آواز خویش عشق نمی ورزد ، تنها می تواند گوش انسانی را بر صدای روز و نجوای شب ببندد. جبران خلیل جبران


کار تجسم عشق است. جبران خلیل جبران


به روزگار شیرین رفاقت سفره ی خنده بگسترید و نان شادمانی قسمت کنید . به شبنم این بهانه های کوچک است که در دل ، سپیده می دمد و جان تازه می شود . جبران خلیل جبران


اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر کنند و در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته است ، دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد.شما پیوسته چون ترازویید بی تکلیف در میانه اندوه و نشاط . جبران خلیل جبران


مردم ! هشدار ! که زیبایی زندگانی ست ، آن زمان که پرده گشاید و چهره برنماید
لکن زندگی شمایید و حجاب خود ، شمایید .
زیبایی قامت بلند ابدیت است ، نگران منتهای خویش در زلال آینه .
اما صراحت آینه شمایید و نهایت جاودانه شمایید . جبران خلیل جبران


شما می توانید بانگ طبل را مهار کنید و سیم های گیتار را باز کنید ، ولی کدامیک از فرزندان آدم خواهد توانست چکاوک را در آسمان از نوا باز دارد؟ . جبران خلیل جبران


از يك خود كامه، يك بدكار، يك گستاخ، يا كسی كه سرفرازی درونی اش را رها كرده، چشم نيك رای نداشته باش . جبران خلیل جبران


زندگی روزمره شما پرستشگاه و نیز دیانت شماست . جبران خلیل جبران


برادرم تو را دوست دارم ، هر كه می خواهی باش ، خواه در كليسايت نيايش كنی ، خواه در معبد، و يا در مسجد . من و تو فرزندان يك آيين هستيم ، زيرا راههای گوناگون دين انگشتان دست دوست داشتنی “يگانه برتر ” هستند ، همان دستی كه سوی همگان دراز شده و همه آرزومندان دست يافتن به همه چيز را رسايی و بالندگی جان می بخشد . جبران خلیل جبران


در پهنه ی پندار و خلسه ی خیال ، فراتر از پیروزیهای خود بر نشوید ، و فروتر از شکستهای خود نروید . جبران خلیل جبران


چه ناچيز است زندگی كسی كه با دست هايش چهره خويش را از جهان جدا ساخته و چيزی نمی بيند، جز خطوط باريك انگشتانش را . جبران خلیل جبران


حاشا که آواز آزادی از پس میله و زنجیر به گوش تواند رسید و از گلوگاه مرغان اسیر . جبران خلیل جبران


چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری . جبران خلیل جبران


بسياری از دين ها به شيشه پنجره می مانند.راستی را از پس آنها می بينيم، اما خود، ما را از راستی جدا می كنند . جبران خلیل جبران


ایمان از کردار جدا نیست و عمل از پندار . جبران خلیل جبران


زندگی روزانه شما پرستشگاه شما و دين شماست .آنگاه كه به درون آن پای می نهيد، همه هستی خويش را همراه داشته باشيد . جبران خلیل جبران


گروهی دریای زیبای حقیقت را به درون خود نهان دارند و زلال آنرا در پیاله کوچک کلام نمی کنند
به گرمای مهربان سینه ی آنان باشد که جان به سکوتی موزون ماوی گزیند . جبران خلیل جبران


انسان فـرزانه با مشعـل دانش و حکمت، پيش رفته و راه بشريت را روشن می سازد . جبران خلیل جبران


اگر به دیدار روح مرگ مشتاقید ، هم به جسم زندگی روی نمایید و دروازه های دل بدو برگشایید .
که زندگانی و مرگ ، یگانه اند ، همچنانکه رودخانه و دریا . جبران خلیل جبران


اگر از دوست خود جدا شدی ، مبادا که بر جدایی اش افسرده و غمین گردی ، زیرا آنچه از وجود او در تو دوستی و مهر برانگیخته است ، ای بسا که در غیابش روشن تر و آشکارتر از دوران حضورش باشد . جبران خلیل جبران


به رویاها ایمان بیاورید که دروازه های ابدیت اند . جبران خلیل جبران


براستی آيا اين خداوند است که انسان را آفريده است يا عکس آن؟
خداوند، درهای فراوانی ساخته که به حقيقت گشوده می شوند و آنها را برای تمام کسانی که با دست ايمان به آن می کوبند ، باز می کند.
نيکی در انسان بايد آزادانه جريان و تسرِی يابد . جبران خلیل جبران


همه آنچه در خلقت است ، در درون شماست و هر آنچه درون شماست ، در خلقت است. جبران خلیل جبران


شايد بتوانيد دست و پای مرا به غل و زنجير کشيد و يا مرا به زندانی تاريک بيافکنيد ولی افکار مرا که آزاد است نمی توانید به اسارت در آوريد. جبران خلیل جبران


آنگاه مردم را درست می ببینی که در بلندیهای سر به آسمان کشیده حضور داشته باشی و نیز در منزلگاههای دور . جبران خلیل جبران

بالاخره خوندمش!
 

shadi joon

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
304
امتیاز
41
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان1مشهد
شهر
مشهد
پاسخ : جبران خليل جبران

دیشب تفریح تازه ای اختراع کردم و هنگامی که خواستم اغاز کنم یک فرشته و یک شیطان دوان دوان به خانه ام امدند بر در خانه به هم رسیدند و بر سر تفریح تازه من باهم جنگیدند.
یکی فریاد میزد: گناه است و دیگری میگفت : عین تقواست.
خیلی نوشته هایه جبران خلیل جبران رو دوست دارم خیلی قشنگ مینویسه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

khamoosh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
262
امتیاز
306
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مش‍‌‌هَد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : جبران خليل جبران

اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر کنند و در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته است ، دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد.شما پیوسته چون ترازویید بی تکلیف در میانه اندوه و نشاط .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

khamoosh

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
262
امتیاز
306
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مش‍‌‌هَد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : جبران خليل جبران

اینم یک داستان دیگه از جبران خلیل جبران(در واقع شعر نو):
http://www.shereno.com/news2.php?id=4044
 

negginnium

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
891
امتیاز
10,171
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
sth
جبران خلیل جبران

جمله هایی رو که از جبران شنیدین یا خوندین اینجا بذارین و نظرتون رو راجع بهش بگین.

------------------------
بیوگرافی

ملیت : لبنانی

نویسنده، شاعر، و روزنامه نگار لبنانی - امریکایی. خالق اثر عظیم پیامبر.

جبران خلیل جبران در ششم ژانویه سال 1883 در خانواده‌ای مارونی از طبقه متوسط در البشری- ناحیه‌ای کوهستانی در لبنان زاده شد. پدرش پیش از آن که رو به قمار آورد، خواربار فروش بود. کامیلا، مادرش از ازدواج اولش پسری به نام پیتر داشت. جبران و مادرش رابطه‌ای نزدیک و با درک متقابل داشتند و همین رابطه کشش هنری جبران را تقویت می‌کرد. دو دختر به نامهای ماریانا و سلطانه خواهران کوچک جبران بودند. در سال 1895 پدر جبران به زندان افتاد. کامیلا برای گریز از فقر با چهار فرزندش به بوستون مهاجرت کرد و در آن جا با کار و تلاش خود و پسر بزرگش پیتر توانست امکان تحصیل جبران را فراهم آورد. جبران در دوازده سالگی استعداد خود را در نقاشی آشکار کرد و به آموختن زبان انگلیسی پرداخت.
در سال 1896 به کاخ دنیسون راه یافت، جایی که خلاقیت هنری کودکان فقیر و مهاجر تشویق می‌شد. اواخر همان سال با فرد هلند دی، عکاس بوستونی آشنا شد که از خلیل حمایت کرد و تاثیر شگرفی بر هنر و اندیشه او گذاشت.
جبران که به تکمیل تحصیلات عربی اش علاقه‌مند بود، در سال 1897 به لبنان بازگشت تا در بیروت به تحصیل در دبیرستان الحکمه بپردازد. در سال 1902 و در نوزده سالگی به بوستون بازگشت و دوستی عاشقانه‌ای با یک شاعره جوان و روشنفکر بوستونی به نام ژوزفین پیبادی بر قرار کرد. در همان سال به فاصله چند ماه، ابتدا سلطانه خواهرش، سپس مادرش و به فاصله کوتاهی پیتر برادرش را از دست داد. آن هنگام تنها تسلای او ماریانا و دوستش ژوزفین بودند.
در سال 1904 با ماری هسکل که مدیر یک مدرسه بود آشنا شد و این آشنایی آغازگر یک دوستی مادام العمر شد که گهگاه به سوی عشق نیز کشیده شد. رابطه جبران با ماری تاثیری شگرف بر نویسندگی او گذاشت. با حمایتهای مالی ماری بود که جبران توانست همچنان به نقاشی و نویسندگی بپردازد. در سال 1908 و در سن بیست و پنج سالگی با حمایت مالی ماری اقامت دو ساله‌اش را در پاریس آغاز کرد و به آموختن نقاشی ادامه داد. در سال 1910 به بوستون برگشت و رابطه عاطفی‌اش با ماری شدت گرفت. اما مساله اختلاف سن مانع از ایجاد یک رابطه عشقی بین این دو نفر می‌شد، چون ماری نگران واکنش جامعه نسبت به اظهار عشق او به یک مرد جوان بود. با این حال این اتفاق مانع تبدیل شدن رابطه آنها از یک آشنایی صرف به یک رابطه عمیق عاطفی و یک همکاری هنری نشد.
جبران در سال 1911 کار روی نخستین دست نویس انگلیسی زبانش یعنی دیوانه را آغاز کرد. ماری به مربی و ویراستار جبران تبدیل شد و یک دوره آموزشی برای جبران ترتیب داد تا نگارش او را به زبان انگلیسی تقویت کند و به تحصیلات فرهنگی او پیشرفت بخشد. در سال 1912 «بالهای شکسته» تنها رمان بلندش به زبان عربی در نیویورک منتشر شد و خود نیز به نیویورک نقل مکان کرد. در سال 1914 مجموعه اشعار منثور او در روزنامه المهاجر، با عنوان اشکی و لبخندی در نیویورک منتشر شد و نمایشگاهی که در نگارخانه مونتروس برپا کرد با موفقیت چشمگیری مواجه گردید. کتاب دیوانه که موفقیت ادبی نوینی برای او به ارمغان آورد در سال 1918 به زبان انگلیسی منتشر شد و مطبوعات محلی از آن استقبال کردند و او را با ویلیام بلیک شاعر انگلیسی، و تاگور نویسنده هندی مقایسه کردند که در پل زدن بر روی مغاک میان شرق و غرب مشهور بود. پس از انتشار چکامه بلند عربی به نام المواکب، در سال 1920 با تاگور ملاقات کرد و امثال طنزآمیز او درباره نویسندگان مشهور در اسکندریه مصر چاپ شد.
در سال 1920 تقریبا سه چهارم پیامبر به پایان رسیده بود. همان زمان در نامه‌ای پرکنایه به ماری اعتراف کرد که مشکل هویت را حل کرده و تاثیرات شرق و غرب را در خودش به تعادل رسانده است و اظهار داشت: «اکنون می‌دانم که من بخشی از کل هستم – تکه ای از کوزه. اکنون فهمیده‌ام کجا برای من مناسب است، و به شیوه‌ای خاص، من همان کوزه هستم... و کوزه همان من.» با نزدیک شدن به پایان کار بر روی پیامبر، ماری و جبران تاثیر عظیم نیچه را بر روی این کتاب تصدیق کردند و آن را یادآور «چنین گفت زرتشت» نیچه دانستند. چند ماه پیش از انتشار پیامبر، جبران کتاب را این گونه برای ماری خلاصه کرد: «سراسر کتاب فقط یک چیز را میگوید: تو بسیار بزرگتر از آنی که می‌دانی... و همه چیز نیک است.» سرانجام در اکتبر 1923 کتاب پیامبر با سبک تغزلی و ساده به چاپ رسید که با موفقیت چشمگیر مواجه شد. در این دوران وابستگی جبران از نظر مالی و ادبی به ماری کاهش یافت. هر چه اعتماد به نفس او در نگارش به زبان انگلیسی بیشتر می‌شد، اتکایش به نظرات ماری کمتر کاهش پیدا می‌کرد. با این حال چهره ماری به عنوان الهامی برای نقاشی‌های او باقی ماند. در همان سال ماری هسکل به جورجیا مهاجرت کرد و در حقیقت از زندگی جبران خارج شد.
مجموعه کلمات قصار جبران با نام «قلمرو خیال» در سال 1927 در قاهره منتشر شد و سال بعد نیز عیسی، پسر انسان را به چاپ رسانید. در همان سالها وضع سلامتی اش رو به وخامت گذاشت و درد عصبی بدنش افزایش یافت و او را به مصرف الکل سوق داد. سرانجام پس از انتشار کتاب «خدایان زمین» در ماه مارس سال 1931، روز دهم آوریل همان سال در بیمارستانی در نیویورک درگذشت. مجله نیویورک سان اعلام کرد: پیامبری مرده است.
کالبدش را به لبنان فرستادند و تشییع جنازه عظیمی برایش برگزار کردند.
به دنبال مرگ جبران، ماری آثار بازمانده او را ویرایش کرد و آخرین کتاب او به نام سرگردان را در سال 1932 به چاپ رساند. ماری مراقبت از ماریانا، آخرین بازمانده جبران را به عهده گرفت. اما بزرگترین خدمت ماری به جبران پس از مرگ او، انتشار خاطرات روزانه اش بود که در مورد پندارها و عقاید جبران بینش نوینی به منتقدان بخشید.
 

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : جبران خلیل جبران

جملاتی از جبران خلیل جبران

*مگر نه چیزی که امروز در تسلط توست ناچار روزی از دست تو خواهد رفت ؟ پس ، اکنون از ثروت خویش ببخش و بگذار فصل عطا یکی از فصلهای درخشان زندگی تو باشد .

*رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد .

*پس امروز به دست خویش عطا کنید ، باشد که شهد گوارای سخاوت ، نصیب شما گردد ، نه مرده ریگی وارثانتان.

*هنگامی که در سکوت شب گوش فرا دهی خواهی شنید که کوهها و دریاها و جنگلها با خود کم بینی و هراس خاصی نیایش می کنند .

*زجر کشیده ! تو آنگاه به کمال رسیده ای که بیداری در خطاب و سخن گفتنت جلوه کند .

*چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری .

*چه ناچیز است زندگی کسی که با دست هایش چهره خویش را از جهان جدا ساخته و چیزی نمی بیند، جز خطوط باریک انگشتانش را .

*نیازهای انسان در حال دگرگونی است و تنها چیزی که دگرگون نمی شود عشق به اوست ؟ زیرا عشق او باید پاسخگوی نیازهایش باشد .

*اگر کار و کوشش با محبت توام نباشد پوچ و بی ثمر است ، زیرا اگر شما با محبت به تلاش برخیزید ، می توانید ارواح خویش را با یکدیگر گره بزنید و آنگاه همه شما با خدای بزرگ پیوند خورده اید.

*در پهنه ی پندار و خلسه ی خیال ، فراتر از پیروزیهای خود بر نشوید ، و فروتر از شکستهای خود نروید .

*برادرم تو را دوست دارم ، هر که می خواهی باش ، خواه در کلیسایت نیایش کنی ، خواه در معبد، و یا در مسجد . من و تو فرزندان یک آیین هستیم ، زیرا راههای گوناگون دین انگشتان دست دوست داشتنی "یگانه برتر " هستند ، همان دستی که سوی همگان دراز شده و همه آرزومندان دست یافتن به همه چیز را رسایی و بالندگی جان می بخشد .

*زندگی روزمره شما پرستشگاه و نیز دیانت شماست .

*مبادا او که دارای اشتیاق و نیرویی فراوان است ، به کم شوق طعنه زند که : "چرا تو تا این حد خمود و دیررسی؟! " .زیرا ، ای سوته دل ! فرد صالح هرگز از عریان و لخت نمی پرسد " لباست کو؟! " و از بی پناه سوال نمی کند " خانه ات کجاست ؟! "

* آموختن تنها سرمایه ای است که ستمکاران نمی توانند به یغما ببرند .



منبع: وبلاگ شکیبا
 

negginnium

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
891
امتیاز
10,171
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
-
رشته دانشگاه
sth
پاسخ : جبران خلیل جبران

به نقل از سالاری :
جملاتی از جبران خلیل جبران

*مگر نه چیزی که امروز در تسلط توست ناچار روزی از دست تو خواهد رفت ؟ ...


منبع: وبلاگ شکیبا
ممنون.+
---------------------------------------------------
در روزهای بسیار دور و پیش از آنکه بسیاری از خدایان متولد شوند، از خواب عمیقی بر خواستمو در یافتم که همه نقابهایم دزدیده شده است .
آن هفت نقابی که خود بافته بودم و در هفت دوره زندگانی بر روی زمین بر چهره زدم .
لذا بی هیچ نقابی در خیابان های شلوغ شروع به دویدن کردم و فریاد زدم:
دزدها ! دزدها! دزدهای لعنتی !
مردها و زنها به من خندیدند و برخی از آنان نیز به وحشت افتادند و به سوی خانه هایشان گریختند.
چون به میدان شهر رسیدم، ناگهان جوانی که بر بام یکی از خانه ها ایستاده بودفریاد بر آورد :
ای مردم ! این مرد دیوانه است !
سرم را بالا بردم تا او را ببینم اما خورشید برای نخستین بار بر چهره بی نقابم بوسهزد و این برای
نخستین بار بود که خورشید چهره بی نقاب مرا بوسید ، پس جانم درمحبت خورشید ملتهب شد
و دریافتم که دیگر نیازی به نقابهایم ندارم و گویی درحالت بی هوشی فریاد بر آوردم و گفتم :
مبارک باد ! مبارک باد آن دزدانی که نقابهایم را دزدیدند!این چنین بود که دیوانه شدم اما آزادی و نجات را در این دیوانگی با هم یافتم :
آزادی در تنهایی و نجات از اینکه مردم از ذات من آگاهی یابند زیرا آنان که از ذات ودرون ما آگاه شوند،
می کوشند تا ما را به بندگی کشند اما نباید برای نجاتم بسیارمفتخر شوم زیرا دزد اگر بخواهد از
دزدان دیگر امنیت یابد باید در زندان باشد !
__________________
حرفهایی خواهم زد که مرا بر سر یک دار بلندخواهد اویخت ...
کارهایی خواهم کرد که بگویم ازادم...
ولی اما جشن ازادی را پشت دیوار قفس ها خواهم گرفت اخرین شمع تولد اخرین قطره ی باران اخرین بوسه ی اصرار من که ازادم اخرین حرف من این است من ازادم حرفهایی که مرا خواهد کشت...
 
بالا