پاسخ : کنگره قرآنی (18)
به نقل از جوجه :
به نام خدا
مسابقات امسال تیر ماه اصفهان
جای همه گی خالی
من تنها بی سرپرست اونجا بودم و بی خانمان صدا می کردن ام چون با گروه داور ها اومدم و اون ها هم من و تا رسیدیم تنها گذاشتن
البته جاتون خالی با اون اتوبوسی که رفتیم . صندلی هاش مثل دندون پزشکی یا شاید فرست گلس هواپیما بود . خیلی حال داد .
بردنمون اردوگاه شهید بهشتی اصفهان . مسابقات مثل با یه افتتاحیه البته غیر رسمی شروع شد . و بعدش هم مسابقات و گند خوفی که من زدم و رتبه نیاوردم . بازدید از کوه صفه ای و زاینده رود خشکیده و بی روح و باغ پرندگان و میدون امام هم که به مراسم اضافه کنی بازم به سالهای پیش نرسید .
خیلی بدون بابا اژه ای مراسم خسته کننده بود . و من هم یه عالمه از آقای اعتمادی اونجا بدم اومد . آخه یه شب منتظر غذا ژتون به دست تو یه صف طولانی وایساده بودیم که یهو دکتر اعتمادی و همراهان از راه رسیدن . راستش شاید به نظر خیلی ها بد نیاد اما به هر حال اون همه آدم تو صف که بادمجون نبودن ؟ بی صف رفتن و غذا گرفتن و خوردن و یه ذره هم انگار عذاب وجدان قیافه های گرسنه ما رو احساس نکردن . نگید این جوجه چقدر پر رو اه و چه توقعاتی داره از یه رئیس . ولی خوب ...
بعدش هم مراسم محفل انس با قرآن بود که بر خلاف تصور همه جذاب بود .قاری اش یه پسر بچه کوچولو بود و یه حافظ کور آورده بودن که خودمون از سوال می پرسیدیم .... بگذریم از سوال های سمپادانه بچه ها که بهش می گفتن قرآن چند ها و هو العزیز الحکیم داره (که نتونست جواب بده ) یا سوالی که یکی پرسید صفحه فلان و از پایین یکی در میون بخونید !!! (و تونست جواب بده )
بعدش هم مسابقه قرآنی برگزار کردن و حال اساسی به جمعیت داده شد
راستی امسال کنگره سال اولی ها هم با ما بود و موضوعش داستان حضرت موسی تو قرآن
من شب نشستم یه نامه دراز و بلند بالای انتقاد یا بقول دکتر نقطه نظر نوشتم و دادم دست خود دکتر اعتمادی . تازه آخرش هم نوشتم از اینکه وقتتان را گرفتم معذرت نمی خواهم چون لازم بود .
تو مراسم اختتامیه هم یه نماینده مجلس و رئیس آموزش پروش استان و ... بودن . و اعتمادی رفت گفت نمی خوام سخنرانی کنم و ...
بعدش هم گفت کسایی که میان جایزه بگیرن بیان یه دقیقه هر چی می خوان بگم . البته این کار فقط واسه راهنمایی ها اجرا شد و اون ها هم تقریبا همشون فقط تشکر کردن و ...
سه تا از دبیرستانی ها هم خواهش کردن که برن بالا و حرف بزنن . یکی شون گفت اگه به پسرها که ماه دیگه تو رامسر اند بیشتر خوش بگذره ما واقعا ناراحت می شیم !!! (راستی می گفت )
راستی ثمره سمینار هم یه سکه طلا از این نازک ها و چند تا کتاب و کیف اصفهانی و گز و کلاه نقاب دار (!) و ... بود که به همه دادن .
جای همه گی خالی
پ. ن : تو اختتامیه من یه مقدار خیلی زیاد از یه پسره خوشم اومد . البته درست ندیدمش ولی علت اینکه خیلی ازش خوشم اومد این بود که بین اون همه مرد ردیف اول تنها کسی بود که چون دختر های گروه سرود لباسشون خوب نبود از اول سرود سرش و انداخته بود پایین تا آخرش . بین اون همه مسئول ....خدا هر چی می خواد از حور العین بهش بده .
وای چه خوب تعریف کردین! دقیقاً همینطوره!
در برگهای که اعلام برنامه بود، نوشته بودند بازدید از کوه صفه! ما با اصفهانیا هم اتاقی بودیم! از اونا پرسیدیم گفتند که تلفظش کوصفّه است!
الان هم کتابها و وسایل و حتی کیفی که دادند رو دارم!

کلاهش هم تا همین چند روز پیش داشتم!
اصفهان رو خیلی دوست داشتم! منم با کنگره سال اولیها بودم!
آخر سر به ما یه لوح دادند به عنوان سفیر قرآنی سمپاد!
ماجرای حضرت موسی! هِی! از سوره قصص بود!
من با دوست کرجی و فکر کنم نجف آبادی هم گروه بودم!
میدون امام که بردن، با مسئولمون (الان باز نشسته هستند! :) ) خودمون رفتیم خرید! جدا از گروه!

آخر سر، سرِموعد رسیدیم بهشون!
من از گروه سرودشون خیلی خوشم اومد!
فضای اروگاه شهید بهشتی هم که یه چیز دیگه بود!

من هنوز هم دوتا مخروطی که از حیاطش برداشته بودم رو دارم!
