کنگره قرآنی (18)

جوجه

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
986
امتیاز
1,997
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 تهران
شهر
کرج . ری. تهران
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه تهران و دانشگاه ع.پ. ایران
رشته دانشگاه
روان شناسي باليني
پاسخ : کنگره قرآنی (18)

یعنی هیچ کس هیچ کس هیچ کس نمی ره امسال از بین این همه آدم !
از دوستای من هیچ کس نیست . تنها دق می کنم ها !
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #22

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,646
امتیاز
37,426
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
پاسخ : کنگره قرآنی (18)

من سال پیش بودم و خیلی خوش گذشت. بعد ها فهمیدم که برخی سمپادیایی ها اون جا بودند :D
امسال هم پیش هستم و کلاس دارم. توی امتحان هم شرکت نکردم. اصولا باید حداقل یک نفر پیدا بشه که بیاد.
 

جوجه

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
986
امتیاز
1,997
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 تهران
شهر
کرج . ری. تهران
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه تهران و دانشگاه ع.پ. ایران
رشته دانشگاه
روان شناسي باليني
پاسخ :

به نام خدا

مسابقات امسال تیر ماه اصفهان

جای همه گی خالی
من تنها بی سرپرست اونجا بودم و بی خانمان صدا می کردن ام چون با گروه داور ها اومدم و اون ها هم من و تا رسیدیم تنها گذاشتن
البته جاتون خالی با اون اتوبوسی که رفتیم . صندلی هاش مثل دندون پزشکی یا شاید فرست گلس هواپیما بود . خیلی حال داد .

بردنمون اردوگاه شهید بهشتی اصفهان . مسابقات مثل با یه افتتاحیه البته غیر رسمی شروع شد . و بعدش هم مسابقات و گند خوفی که من زدم و رتبه نیاوردم . بازدید از کوه صفه ای و زاینده رود خشکیده و بی روح و باغ پرندگان و میدون امام هم که به مراسم اضافه کنی بازم به سالهای پیش نرسید .
خیلی بدون بابا اژه ای مراسم خسته کننده بود . و من هم یه عالمه از آقای اعتمادی اونجا بدم اومد . آخه یه شب منتظر غذا ژتون به دست تو یه صف طولانی وایساده بودیم که یهو دکتر اعتمادی و همراهان از راه رسیدن . راستش شاید به نظر خیلی ها بد نیاد اما به هر حال اون همه آدم تو صف که بادمجون نبودن ؟ بی صف رفتن و غذا گرفتن و خوردن و یه ذره هم انگار عذاب وجدان قیافه های گرسنه ما رو احساس نکردن . نگید این جوجه چقدر پر رو اه و چه توقعاتی داره از یه رئیس . ولی خوب ...

بعدش هم مراسم محفل انس با قرآن بود که بر خلاف تصور همه جذاب بود .قاری اش یه پسر بچه کوچولو بود و یه حافظ کور آورده بودن که خودمون از سوال می پرسیدیم .... بگذریم از سوال های سمپادانه بچه ها که بهش می گفتن قرآن چند ها و هو العزیز الحکیم داره (که نتونست جواب بده ) یا سوالی که یکی پرسید صفحه فلان و از پایین یکی در میون بخونید !!! (و تونست جواب بده )
بعدش هم مسابقه قرآنی برگزار کردن و حال اساسی به جمعیت داده شد

راستی امسال کنگره سال اولی ها هم با ما بود و موضوعش داستان حضرت موسی تو قرآن

من شب نشستم یه نامه دراز و بلند بالای انتقاد یا بقول دکتر نقطه نظر نوشتم و دادم دست خود دکتر اعتمادی . تازه آخرش هم نوشتم از اینکه وقتتان را گرفتم معذرت نمی خواهم چون لازم بود .

تو مراسم اختتامیه هم یه نماینده مجلس و رئیس آموزش پروش استان و ... بودن . و اعتمادی رفت گفت نمی خوام سخنرانی کنم و ...
بعدش هم گفت کسایی که میان جایزه بگیرن بیان یه دقیقه هر چی می خوان بگم . البته این کار فقط واسه راهنمایی ها اجرا شد و اون ها هم تقریبا همشون فقط تشکر کردن و ...
سه تا از دبیرستانی ها هم خواهش کردن که برن بالا و حرف بزنن . یکی شون گفت اگه به پسرها که ماه دیگه تو رامسر اند بیشتر خوش بگذره ما واقعا ناراحت می شیم !!! (راستی می گفت )


راستی ثمره سمینار هم یه سکه طلا از این نازک ها و چند تا کتاب و کیف اصفهانی و گز و کلاه نقاب دار (!) و ... بود که به همه دادن .

جای همه گی خالی

پ. ن : تو اختتامیه من یه مقدار خیلی زیاد از یه پسره خوشم اومد . البته درست ندیدمش ولی علت اینکه خیلی ازش خوشم اومد این بود که بین اون همه مرد ردیف اول تنها کسی بود که چون دختر های گروه سرود لباسشون خوب نبود از اول سرود سرش و انداخته بود پایین تا آخرش . بین اون همه مسئول ....خدا هر چی می خواد از حور العین بهش بده .
 

shahid

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
373
امتیاز
2,148
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
13
دانشگاه
علوم تحقیقات تهران
رشته دانشگاه
مهندسی پزشکی
پاسخ : کنگره قرآنی (18)

کشوری اصفهان کیا مقام اوردن؟کیا بودن؟تو کشوریا....

چندم شدید؟

من بودم..تو رشته قرائت چهارم شدم....اگه سرمانخورده بودم اول ماله خودم بود..
 

الهه ن

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,082
امتیاز
33,185
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مياندوآب
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : کنگره قرآنی (18)

به نقل از جوجه :
به نام خدا

مسابقات امسال تیر ماه اصفهان

جای همه گی خالی
من تنها بی سرپرست اونجا بودم و بی خانمان صدا می کردن ام چون با گروه داور ها اومدم و اون ها هم من و تا رسیدیم تنها گذاشتن
البته جاتون خالی با اون اتوبوسی که رفتیم . صندلی هاش مثل دندون پزشکی یا شاید فرست گلس هواپیما بود . خیلی حال داد .

بردنمون اردوگاه شهید بهشتی اصفهان . مسابقات مثل با یه افتتاحیه البته غیر رسمی شروع شد . و بعدش هم مسابقات و گند خوفی که من زدم و رتبه نیاوردم . بازدید از کوه صفه ای و زاینده رود خشکیده و بی روح و باغ پرندگان و میدون امام هم که به مراسم اضافه کنی بازم به سالهای پیش نرسید .
خیلی بدون بابا اژه ای مراسم خسته کننده بود . و من هم یه عالمه از آقای اعتمادی اونجا بدم اومد . آخه یه شب منتظر غذا ژتون به دست تو یه صف طولانی وایساده بودیم که یهو دکتر اعتمادی و همراهان از راه رسیدن . راستش شاید به نظر خیلی ها بد نیاد اما به هر حال اون همه آدم تو صف که بادمجون نبودن ؟ بی صف رفتن و غذا گرفتن و خوردن و یه ذره هم انگار عذاب وجدان قیافه های گرسنه ما رو احساس نکردن . نگید این جوجه چقدر پر رو اه و چه توقعاتی داره از یه رئیس . ولی خوب ...

بعدش هم مراسم محفل انس با قرآن بود که بر خلاف تصور همه جذاب بود .قاری اش یه پسر بچه کوچولو بود و یه حافظ کور آورده بودن که خودمون از سوال می پرسیدیم .... بگذریم از سوال های سمپادانه بچه ها که بهش می گفتن قرآن چند ها و هو العزیز الحکیم داره (که نتونست جواب بده ) یا سوالی که یکی پرسید صفحه فلان و از پایین یکی در میون بخونید !!! (و تونست جواب بده )
بعدش هم مسابقه قرآنی برگزار کردن و حال اساسی به جمعیت داده شد

راستی امسال کنگره سال اولی ها هم با ما بود و موضوعش داستان حضرت موسی تو قرآن

من شب نشستم یه نامه دراز و بلند بالای انتقاد یا بقول دکتر نقطه نظر نوشتم و دادم دست خود دکتر اعتمادی . تازه آخرش هم نوشتم از اینکه وقتتان را گرفتم معذرت نمی خواهم چون لازم بود .

تو مراسم اختتامیه هم یه نماینده مجلس و رئیس آموزش پروش استان و ... بودن . و اعتمادی رفت گفت نمی خوام سخنرانی کنم و ...
بعدش هم گفت کسایی که میان جایزه بگیرن بیان یه دقیقه هر چی می خوان بگم . البته این کار فقط واسه راهنمایی ها اجرا شد و اون ها هم تقریبا همشون فقط تشکر کردن و ...
سه تا از دبیرستانی ها هم خواهش کردن که برن بالا و حرف بزنن . یکی شون گفت اگه به پسرها که ماه دیگه تو رامسر اند بیشتر خوش بگذره ما واقعا ناراحت می شیم !!! (راستی می گفت )


راستی ثمره سمینار هم یه سکه طلا از این نازک ها و چند تا کتاب و کیف اصفهانی و گز و کلاه نقاب دار (!) و ... بود که به همه دادن .

جای همه گی خالی

پ. ن : تو اختتامیه من یه مقدار خیلی زیاد از یه پسره خوشم اومد . البته درست ندیدمش ولی علت اینکه خیلی ازش خوشم اومد این بود که بین اون همه مرد ردیف اول تنها کسی بود که چون دختر های گروه سرود لباسشون خوب نبود از اول سرود سرش و انداخته بود پایین تا آخرش . بین اون همه مسئول ....خدا هر چی می خواد از حور العین بهش بده .
وای چه خوب تعریف کردین! دقیقاً همینطوره! :D

در برگه‌ای که اعلام برنامه بود، نوشته بودند بازدید از کوه صفه! ما با اصفهانیا هم اتاقی بودیم! از اونا پرسیدیم گفتند که تلفظش کوصفّه است! :D

الان هم کتابها و وسایل و حتی کیفی که دادند رو دارم! :D کلاهش هم تا همین چند روز پیش داشتم! :D

اصفهان رو خیلی دوست داشتم! منم با کنگره سال اولیها بودم! :D

آخر سر به ما یه لوح دادند به عنوان سفیر قرآنی سمپاد! :D

ماجرای حضرت موسی! هِی! از سوره قصص بود! :D

من با دوست کرجی و فکر کنم نجف آبادی هم گروه بودم! :D

میدون امام که بردن، با مسئولمون (الان باز نشسته هستند! :) ) خودمون رفتیم خرید! جدا از گروه! :D آخر سر، سرِموعد رسیدیم بهشون! :D

من از گروه سرودشون خیلی خوشم اومد! :D

فضای اروگاه شهید بهشتی هم که یه چیز دیگه بود! :D من هنوز هم دوتا مخروطی که از حیاطش برداشته بودم رو دارم! :D

>:D<
 
بالا