پاسخ : حریف می طلبیم...
آقا آرمان امروز شعرتو دادم به دبیر ادبیاتمون تا بخونه و نظرشو بگه. البته حرفی از شاعرش هم نزدم. وقتی خوند یکم نگاه کرد بعد گفت این چه شعر بی سر و تهی بود! برو به شاعرش بگو طبق اصول معانی و بیان شعرش پره اشکاله. البته من نمی گم که شعرم بی اشکاله ها، نه اصلا! واسه شما می گم که اینقده ادعا نکنی!
دبیرمونم رتبه ی شصت انسانی و از بهترین دبیرای سمنانه.
شعر دوستمم واقعا عالی بود و اساتید ادبیات هم همین نظرو داشتن. و مسلما اساتید ادبیات خیلی بیشتر از جنابعالی حالیشونه...
حالا تو بگو بیا حریفت این بود؟ من که خیلیم قبولش دارم.
در جواب به این جملتونم باید بگم که:
" در کوی من چو غرش شیران گذشت و رفت، این عو عوی سگان شما نیز بگذرد!"
ادب مرد به از صد غزل و شعر و سخن / تا که نیک آن را ندانی ز ادب حرف نزن
شما این شعرتو بخون بعد به شعر بقیه ایراد بگیر!
" مکافاتم بدادي و در رحمت نديدم من
خدايي ات شنيد اما جدايي ات بديدم من"
یا مثلا این :
" کام چو عسل بر لب من گر بنهادي
برده بستاندي و شدي راه من هادي"
کاملا باهات موافقم... رقابت خیــــــــــــــــــــلی دوست داشتنیه و طعم پیروزی فوق العاده شیرین...
با اجازه اخوان ثالث یه سرقت کوچولو کردیم از شعرش!
غرورش را گرفته تنگ در آغوش
و از افتادگی ها او حیا دارد
به چشم خویش می بیند که جان او
به از من و دگر جان ها بها دارد!
نمی دانم چه می خواهد ز من گفتن و من من ها
ولی اشعار من نیکوست و رنگ و صدا دارد
به روی گرگ ها وخر و قاطر ها(

!!!)
ببینی مرد نی* ،جور و جفا دارد
گرت اندیشه ی فتح است و پیروزی
بدان شیرم و آن نطق رسا دارد
*نیست
منتظریم ... B-) B-)