چند(!) گانه میراث

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع YASAMIN
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : چند(!) گانه میراث

به نقل از maral73 :
من تو کف یه موضوعیم!!!! :-?
سفیرا همیشه به تورن میگفت جوجه! ولی از آخر با اژدهای آریا جفت شد!!! د خب ابله تورن که همش چند ماه ازت کوچیک تر بود به لطف جادوی گالباتوریکس هم که هیکلش ازت گنده تر بود اونوخ تو رفتی با اون نوزاد؟؟؟؟؟؟ ~X(
خداییش خوب شد اراگون نرفت با آریا!! دختره 100 سالش بود!!! ولی خب اراگون هم ناکام موند... ;D
من عاااااااااشق مورتاگم!! :x :x :x :x :x :x :x
- فک کنم چون دشمن بودن می گفت! ;D مثلا یه حسی داشته که "این جوجه می خواد منو شگست بده؟؟؟ :P"
- من از 11 سالگی تا 16 سالگی داشتم این کتابارو می خوندم (با توجه به اینکه کتاباش کامل نبود و دیر میومد) و همش فکر می کردم که بلاخره این دو تا به هم می رسن :x :x :x و بعد از 5 سال واقعا زد حال خوردم!!! :-L ;D
- منم! :x :x ;D
 
پاسخ : چند(!) گانه میراث

بچ ها ممنون میشم یک نفر کتاب ها رو یه جا آپ کنه و به من لینکشونو بده؟؟؟؟
واقعن ممنون میشم هرجا رو میگردم فقط جلد یکش لینکشون سالمه بقیش از 4شیرده که فایلاشو دیلیت کرده.
خیلی ممنون میشم
یکش که خیلی باحال بود
 
پاسخ : چند(!) گانه میراث

به نام خدا

نکته ش همینجا بود دیگه! گالباتوریکس با اون همه قدرت، با داشتن نام زبان الف ها که می تونست همه چی رو باهاش کنترل کنه در ظاهر، به خاطر علمی که نسبت به کارهای شیطانیش پیدا کرد توسط اراگون خودش رو کشت، در اصل نویسنده می خواسته نشون بده حتی آدمی مث گالباتوریکس هم وجدان داره و همچنین در اکثر داستان ها یه شر خیلی بزرگ معمولا توسط یه حرکت کوچیک و ناچیزه که نابود می شه، یه غفلت! البته می شه به نوع مرگش تا اندازه ای خرده گرفت چون به نوعی تقلیدی از مرگ لرد ولدمورت تو هری پاتر بود! زندانی کردن همچین آدم های شروری معمولا مال داستان هایی که آخر زمان رو هم برای دنیای خودشون تصویر می کنن، مث آثار تالکین یا اعتقاد زرتشتیان! :-?
 
پاسخ : چند(!) گانه میراث

به نام خدا

اینکه یه شخصیت مطلقا سیاه باشه حالت کلاسیک داره و بیشتر تو اسطوره های قدیمی رایج بوده، جدیدا شخصیت های منفی داستان معمولا شیطان خالص نیستن، مخصوصا اگر از نژاد انسان باشن، و خب این یه جورایی منطقی تر از اون حالت کلاسیکش ه!
 
پاسخ : چند(!) گانه میراث

به نقل از The Lich King :
به نام خدا

نکته ش همینجا بود دیگه! گالباتوریکس با اون همه قدرت، با داشتن نام زبان الف ها که می تونست همه چی رو باهاش کنترل کنه در ظاهر، به خاطر علمی که نسبت به کارهای شیطانیش پیدا کرد توسط اراگون خودش رو کشت، در اصل نویسنده می خواسته نشون بده حتی آدمی مث گالباتوریکس هم وجدان داره و همچنین در اکثر داستان ها یه شر خیلی بزرگ معمولا توسط یه حرکت کوچیک و ناچیزه که نابود می شه، یه غفلت! البته می شه به نوع مرگش تا اندازه ای خرده گرفت چون به نوعی تقلیدی از مرگ لرد ولدمورت تو هری پاتر بود! زندانی کردن همچین آدم های شروری معمولا مال داستان هایی که آخر زمان رو هم برای دنیای خودشون تصویر می کنن، مث آثار تالکین یا اعتقاد زرتشتیان! :-?

نه دیگه آخه اون خودش رو کشت ولی نه به خاطر وجدانش.اون به خاطر مردن شرویکان خیلی غمزده شده بود چون اژدهای دومش بود که میمیره و تو کتابم گفته بودن که حتی مردن اژدهای اول هم واسه ی همه ی سوارا خیلی سخته چه برسه به دومی و همون کاریو کرده بود که اون الفه تو جزیره اژدهاها کرده بود و خودشو به انرژی تبدیل کرد بلکه عامل مرگ شرویکانم با خودش بکشه!که ناکام ماند.

در کل کتاب جالبی بود ولی اگه اراگون میرفت با آریا من بیشتر خوشحال میشدم
 
پاسخ : چند(!) گانه میراث

به نام خدا

شرویکان نمرده بود اونجا هنو، وقتی اراگون اون جادوی به ظاهر ساده رو که باعث درک گالباتوریکس از کارهایی که کرده بود روش اجرا کرد و همه چی به هم ریخت، بعد اون تازه شرویکان زخم می خوره و میمیره، شاید غم از دست دادن اژدهاش تاثیر داشته باشه تو حرکتش ولی مطمئنا اصل حرکت به خاطر درک کارهایی بود که کرده بود، و انجام اون جادو که خودش رو تبدیل به انرژی کرد به خاطر کشتن قاتل شرویکان نبود، بلکه اون در اصل از سنگینی اعمالش خودش رو جادو کرد که "نباش" و واسه همین تبدیل به انرژی شد! من تا این حد یادمه! :-?
 
پاسخ : چند(!) گانه میراث

به نقل از The Lich King :
به نام خدا

شرویکان نمرده بود اونجا هنو، وقتی اراگون اون جادوی به ظاهر ساده رو که باعث درک گالباتوریکس از کارهایی که کرده بود روش اجرا کرد و همه چی به هم ریخت، بعد اون تازه شرویکان زخم می خوره و میمیره، شاید غم از دست دادن اژدهاش تاثیر داشته باشه تو حرکتش ولی مطمئنا اصل حرکت به خاطر درک کارهایی بود که کرده بود، و انجام اون جادو که خودش رو تبدیل به انرژی کرد به خاطر کشتن قاتل شرویکان نبود، بلکه اون در اصل از سنگینی اعمالش خودش رو جادو کرد که "نباش" و واسه همین تبدیل به انرژی شد! من تا این حد یادمه! :-?
می تونم بگم به خوبی جواب دادید و منم متوجه کردید ممنون
 
پاسخ : چند(!) گانه میراث

در ابتدا عرض کنم که ترجمه بسیار بسیار افتضاح بود و کاملن گند زده بود به همه چیز. اصلن نمی تونم به مقدار کافی تأکید کنم که محمد نوراللهی واقعن بد ترجمه کرده بود. در ضمن چاپ و ویرایش هم افتضاح بود. کلی غلط تایپی داشت! :|

داستانش اصلن اوریجینال نبود. یعنی خیلی خیلی کلیشه ای بود. فقط به دلیل کمبود فانتزی خوندمش. خیلی هم بد نبود، فقط در مقایسه با شاهکار هایی که قبلن نوشته شدن خیلی معمولی بود.

متأسفانه نمی تونم چیزی درمورد فضاسازی و شخصیت ها و اینا بگم، آخه ممکنه ترجمه‌ش یه چیزایی رو خراب کرده باشه.

درکل، داستان برای یک فرد حداکثر پنجم دبستان خوب بود. خیلی سرگرم کننده و اینا. ولی فقط همین.
 
من این مجموعه رو هم دوران راهنمایی خوندم، بعد از سری دلتورا(۸+۳+۴)، هری پاتر و توآیلایت خوندم، واسه همین خیلی دوسش نداشتم در واقع هیجاناتم دیگه اشباع شده بودند :))
ولی اولا ترجمش یه جاهایی بد بود!
دوما کتاب ی خورده خام بود به نظرم!
سوما الان که فکر میکنم دوسش داشتم :))
 
Back
بالا