پاسخ : زنان بزرگ تاریخ
این خیلی خلاصست و به زبون خودمه!

به بزرگی خودتون ببخشید!
ژاندارک رو میشه گفت اکثرا میشناسن ولی خب نمیشه اسمش اینجا نیاد
اسمش دوشیزه اورلئان بوده و اهل فرانسه (ببینین هیچکدوم نمیدونستین!

)
تو روستای دونرمی به دنیا میاد
پدرش کشاورز بوده و مالیات دهکده رو جمع میکرده
ژاندارک بچه 5 ام خانواده بوده
میگن که نداهای اسمانی به کمکش میومدن و خودش تا 4 سال هیچی به هیچ کس نگفته ولی میگن ... من نمیدونم والله!
زمانی که 16 سالش بود خیلی دوست داشت وارد ارتش فرانسه بشه ولی خب بش اجازه ندادن!
یک سال بعد با لباس مردونه وارد ارتش شد و با اعتماد به نفس و شجاعتی که داشت امید رو به سربازای فرانسوی برگردونه و محاصره انگلیسی هارو تو اورلئان بشکنه. برای همین بعد از اون به دوشیزه اورلئان معروف شد.
و بعد از اون با کمک ژاندارک بود که شارل هفتم فرانسه تاجگذاری کرد . (شارل هفتم یا دوفن کسی بود که تو اون مدت اولیه میدونست زاندارک دختره و غیرقانونی اومده تو ارتش!)
شارل هفتم هم واسه همین دهکده ژاندارک رو از پرداخت مالیات معاف کرد.
تو این مدت برای ازادی خیلی جاها لشکر کشی کرد و ... اخر سر هم وقتی برای ازادی کنپی ینی تلاش میکرد اسیر شد

... دوبار تصمیم به فرار گرفت. (بار دوم میخواست از یه برج 20 متری بپره!

) و در نهایت به یکی از متحدان انگلیسی ها فروخته شد.
بهش اتهامهای مختلفی زدن ... پوشش مردانه، جادگری،اقدام به فرار از زندان(همون پرشه که هیچیشم نشد!)،اصرار بر دریافت الهام از جانب صدیقین
اون بارها درخواست داد که برای محاکمش دست کم پیش پاپ یا شورای شهر ببرنش ولی با درخواست هاش مخالفت میشد!
یک بار ازش پرسیدند که آیا فکر میکنی مورد عنایت و توجه خاص خدا قرار داری؟
اون پاسخ داد:
«اگر نیستم خداوند مرا مورد عنایت خود قرار دهد و اگر هستم این مقام را برایم حفظ کند. اگر میدانستم که خداوند به من لطفی ندارد غمگینترین موجود روی زمین بودم»
ژاندارک رو سوزوندن چون میگفتن خون کسی نباید روی زمین ریخته بشه و خاکستر ش رو تو رودخونه سن ریختن!
ولی بعد ها بی گناهیشو ثابت کردن!
(برن بمیرن با این تاخیرشون! [-( )