- شروع کننده موضوع
- #1
dr.eniac
لنگر انداخته
- ارسالها
- 3,641
- امتیاز
- 7,852
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی نیشابور
- دانشگاه
- علومپزشکی مازندران
- رشته دانشگاه
- دندانپزشکی
روزی شه شاهان ما در یک نیایش با خدا
گفتا به پاس کار من اندیشه ی پر بار من
روزی مرا فرصت بده رو ح مرا مهلت بده
تا بنگرم خاک وطن آن سرزمین پاک من
گفتا خدا به شاه ما ره بر تو بادا هر کجا
کردی جهان را شادمان اینک تو و این هم جهان
کوروش اهورا را ستود جز شوق پارس در او نبود
با یک فرشته شادمان آمد به سوی این جهان
ناگه که او آهی کشید جز آب و نم چیزی ندید
گفتا چرا خا ک تنم اینگونه گشته غرق نم
ویرانی خاکم زچیست فرشته هم آرام گریست
کوروش به او گفتا مرا با خود ببرتا هر کجا
تا بنگرم پورنان من هستند نگهدار وطن
با یک نظربرشهر خود کوروش کمی افسرده شد
جز مهدی وعبدالوحید عباس و سجاد و سعید
نامی ز پوران نشنید آهی ز دل آنجا کشید
گفتا که این گویش زچیست عباس و عبدالله کیست
فرشته بنشست و گریست گفتا که اینها عربیست
بعد از تو ای شاه جهان ایران به دست تازیان
ویران و یکصد پاره شد نسل توهم آواره شد
گوروش برآشفت و شکست که نسل من آواره گشت
قومی به ما ها چیره شد افکار انسان تیره شد
پس شاه شاهان را چه شد آن سرفرازان را چه شد
اینک تو بر من کن روا تصویر ایران مرا
کوروش که تا آن را بدید ناگه زدل آهی کشید
گفتا که این خاک من است این نقش ایران من است
پس شرق و غرب آن چه شد آن هند وآن یونان چه شد
اینک مرا با خود ببر به سرزمین های دگر
تا بنگرم همچو قدیم فخرو شکوه عالمیم
گوروش در آفاقی دگر با خرقه پوشی رهگذر
گفتا که من هم دم به دم از خاک ایران آمدم
آن رهگذر گفتا جوان تویی تروریست جهان
;وروش زدل آشفته شد از این ولایت خسته شد
گفتا که ای دادار من این نیست آن خاک وطن
خسته ام و بی همسفر مرا از این دنیا ببر
گفتا به پاس کار من اندیشه ی پر بار من
روزی مرا فرصت بده رو ح مرا مهلت بده
تا بنگرم خاک وطن آن سرزمین پاک من
گفتا خدا به شاه ما ره بر تو بادا هر کجا
کردی جهان را شادمان اینک تو و این هم جهان
کوروش اهورا را ستود جز شوق پارس در او نبود
با یک فرشته شادمان آمد به سوی این جهان
ناگه که او آهی کشید جز آب و نم چیزی ندید
گفتا چرا خا ک تنم اینگونه گشته غرق نم
ویرانی خاکم زچیست فرشته هم آرام گریست
کوروش به او گفتا مرا با خود ببرتا هر کجا
تا بنگرم پورنان من هستند نگهدار وطن
با یک نظربرشهر خود کوروش کمی افسرده شد
جز مهدی وعبدالوحید عباس و سجاد و سعید
نامی ز پوران نشنید آهی ز دل آنجا کشید
گفتا که این گویش زچیست عباس و عبدالله کیست
فرشته بنشست و گریست گفتا که اینها عربیست
بعد از تو ای شاه جهان ایران به دست تازیان
ویران و یکصد پاره شد نسل توهم آواره شد
گوروش برآشفت و شکست که نسل من آواره گشت
قومی به ما ها چیره شد افکار انسان تیره شد
پس شاه شاهان را چه شد آن سرفرازان را چه شد
اینک تو بر من کن روا تصویر ایران مرا
کوروش که تا آن را بدید ناگه زدل آهی کشید
گفتا که این خاک من است این نقش ایران من است
پس شرق و غرب آن چه شد آن هند وآن یونان چه شد
اینک مرا با خود ببر به سرزمین های دگر
تا بنگرم همچو قدیم فخرو شکوه عالمیم
گوروش در آفاقی دگر با خرقه پوشی رهگذر
گفتا که من هم دم به دم از خاک ایران آمدم
آن رهگذر گفتا جوان تویی تروریست جهان
;وروش زدل آشفته شد از این ولایت خسته شد
گفتا که ای دادار من این نیست آن خاک وطن
خسته ام و بی همسفر مرا از این دنیا ببر