- شروع کننده موضوع
- #1
longman
کاربر فوقفعال
- ارسالها
- 102
- امتیاز
- 0
- نام مرکز سمپاد
- شهیدحقانی
- شهر
- بندرعباس
- مدال المپیاد
- میریم برا طلا شیمی اگه خدا بخواد
- دانشگاه
- معلوم نی
- رشته دانشگاه
- شیمی خواهیم خواند
آخرین گفتار بابک خرمدین سردار بزرگ ایران
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد . نه !
این حماقت است اگر فکر کنی چون افشین وطن فروش را با زر خریده ای میتوانی ایرانیان را اسیر کنی .
من مبارزه ای را آغاز کرده ام که ادامه خواهد داشت
من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود .
تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد
و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت !
این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد
من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد .
من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم
و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند
صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند
مازیار هنوز مبارزه میکند
و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا
مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند
اما تو ای افشین . . .
در انتظار روزی باش که همین معتصمی را که امروز مانند سگانی در برابرش زانو میزنی و وطن ات را برای او فروختی
در همین تالار و روی همین سفره سرت را از بدن جدا کند
مردی که به مادر خود ( میهن ) خیانت کند در نزد دیگران قربی نخواهد داشت
و هیچکس به فرد خود فروخته اعتماد نخواهد کرد
و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت
و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود
" پاینده ایران "
از کتاب حماسه بابک خرمدين
-----------------------------------
نکته:افشینم ایرانی خائنی بود که با عرب پرستی این مرد بزرگ رو به کشتن داد
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد . نه !
این حماقت است اگر فکر کنی چون افشین وطن فروش را با زر خریده ای میتوانی ایرانیان را اسیر کنی .
من مبارزه ای را آغاز کرده ام که ادامه خواهد داشت
من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود .
تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد
و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت !
این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد
من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد .
من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم
و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند
صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند
مازیار هنوز مبارزه میکند
و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا
مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند
اما تو ای افشین . . .
در انتظار روزی باش که همین معتصمی را که امروز مانند سگانی در برابرش زانو میزنی و وطن ات را برای او فروختی
در همین تالار و روی همین سفره سرت را از بدن جدا کند
مردی که به مادر خود ( میهن ) خیانت کند در نزد دیگران قربی نخواهد داشت
و هیچکس به فرد خود فروخته اعتماد نخواهد کرد
و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت
و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود
" پاینده ایران "
از کتاب حماسه بابک خرمدين
-----------------------------------
نکته:افشینم ایرانی خائنی بود که با عرب پرستی این مرد بزرگ رو به کشتن داد