پاسخ : شعر 3 دقیقه ای خلاقانه !
عموپورنگ,همان ابراستوره ی کوکی هایمان ,سرمست وبه دور از شلوغی خیابانها به صدای شرشر باران گوش سپرده بود.
خودرا در ایوان خانه ای می یافت که تمامی خاطرات کودکیش را برای او به ارمغان آورد.
هرلحظه اش را زندگی میکرد,زیر باران در آن مکان رویایی به دور از امکانات منزجر کننده,به دور از تلفن و صدای وهم آلودش
دربازکن, قلم مو, مادیات, چمدان