mb
کاربر فوقفعال
- ارسالها
- 77
- امتیاز
- 205
- نام مرکز سمپاد
- شهيد هاشمي نژاد2
- شهر
- مشهد
- دانشگاه
- امام رضا
- رشته دانشگاه
- حسابداری
پاسخ : اشعار طنز
فقط خدا عاشق بنده هاشه
عشق یه چیزی مثل کشک و دوغه
تموم زندگی پر از دروغه
هیچکسی ، هیچکسی رو دوست نداره
دوست دارم ، عاشقتم ، شعاره
این روزا دخترا فراری میشن
بنز نشد ، سوار گاری می شن
دختره تازه اول بلوغه
دلش شبیه ترمینال شلوغه
هرکی براش بوق میزنه ، هول میشه
تمام اعضای تنش شل میشه
اول میگه محل ندم ، رد می شه
بعد میگه محل ندم ، بد میشه
وامیسته زل میزنه توی چشماش
میگه چشاتو در میارم از جاش
خم میشه بند کفششو ببنده
زیر زیرکی نگاش کنه ، بخنده
ور میره و ور میره و ور می ره
حوصله نر خر سر می ره
حوصله شمام داره سر میاد
ولش کنم بابام داره در می آد
بریم به قرن پنج و شیش هجری
یه روزگاری که پر از جنونه
چشای عاشقا دو دبه خونه
به روزگار قیس یک لا قبا
همون که اصلا نمی خوابید شبا
همون که پیغمبر عاشقا بود
تو عشق و عاشقی یه پا خدا بود
بچه مزلف و زپرتی نبود
اهل ادا اصول و قرتی نبود
نه اهل کافه و عرق سگی بود
نه اهل شلوار مدل بگی بود
زن که می دید چشاشو درویش می کرد
شیطونو از دور خودش کیش می کرد
فقط تو فکر لیلی خودش بود
دیوونه بازی تنها موردش بود
نه دستخط ساده ای ، نه عکسی
نه تلفنی ، نه نامه ای ، نه فکسی
بباد صبا که رد می شد خل می شد
دو باره دیوونه و منگل می شد
آ لیلی لیلی لیلی لیلی می گفت
آ لیلی لیلی لیلی خیلی میگفت
از اون طرف لیلی صداشو می شنید
صدای ضجه خداشو می شنید
می گن که صبح زود توی مطبخ
نذر سلامتی قیس اخمخ
یه آش نذری پخت با دو دستش
کاسه مجنون رو زدش شکستش
عشق نگفتم آش و کشک و دوغه؟
نگفتم عاشقی همش دو روغه؟
هیچکسی هیچ کسی رو دوست نداره؟
دوست دارم ، عاشقتم ، شعاره؟
بسه دیگه بریم پی کارمون
خدا خودش باشه نگهدارمون
عاشق هر کسی فقط خداشه
فقط خدا عاشق بنده هاشه
فقط خدا عاشق بنده هاشه
عشق یه چیزی مثل کشک و دوغه
تموم زندگی پر از دروغه
هیچکسی ، هیچکسی رو دوست نداره
دوست دارم ، عاشقتم ، شعاره
این روزا دخترا فراری میشن
بنز نشد ، سوار گاری می شن
دختره تازه اول بلوغه
دلش شبیه ترمینال شلوغه
هرکی براش بوق میزنه ، هول میشه
تمام اعضای تنش شل میشه
اول میگه محل ندم ، رد می شه
بعد میگه محل ندم ، بد میشه
وامیسته زل میزنه توی چشماش
میگه چشاتو در میارم از جاش
خم میشه بند کفششو ببنده
زیر زیرکی نگاش کنه ، بخنده
ور میره و ور میره و ور می ره
حوصله نر خر سر می ره
حوصله شمام داره سر میاد
ولش کنم بابام داره در می آد
بریم به قرن پنج و شیش هجری
یه روزگاری که پر از جنونه
چشای عاشقا دو دبه خونه
به روزگار قیس یک لا قبا
همون که اصلا نمی خوابید شبا
همون که پیغمبر عاشقا بود
تو عشق و عاشقی یه پا خدا بود
بچه مزلف و زپرتی نبود
اهل ادا اصول و قرتی نبود
نه اهل کافه و عرق سگی بود
نه اهل شلوار مدل بگی بود
زن که می دید چشاشو درویش می کرد
شیطونو از دور خودش کیش می کرد
فقط تو فکر لیلی خودش بود
دیوونه بازی تنها موردش بود
نه دستخط ساده ای ، نه عکسی
نه تلفنی ، نه نامه ای ، نه فکسی
بباد صبا که رد می شد خل می شد
دو باره دیوونه و منگل می شد
آ لیلی لیلی لیلی لیلی می گفت
آ لیلی لیلی لیلی خیلی میگفت
از اون طرف لیلی صداشو می شنید
صدای ضجه خداشو می شنید
می گن که صبح زود توی مطبخ
نذر سلامتی قیس اخمخ
یه آش نذری پخت با دو دستش
کاسه مجنون رو زدش شکستش
عشق نگفتم آش و کشک و دوغه؟
نگفتم عاشقی همش دو روغه؟
هیچکسی هیچ کسی رو دوست نداره؟
دوست دارم ، عاشقتم ، شعاره؟
بسه دیگه بریم پی کارمون
خدا خودش باشه نگهدارمون
عاشق هر کسی فقط خداشه
فقط خدا عاشق بنده هاشه