- شروع کننده موضوع
- #1
goooogooooli
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 476
- امتیاز
- 557
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان تهران!
- شهر
- تهران
- مدال المپیاد
- زیست.........................دوستان می گن برو شیمی ولی من از شیمی بدم میاد!
- رشته دانشگاه
- دندان پزشكي
متن کتاب اول دبستان ۸۹(خنده دار )
در کتاب اول دبستان شمال تغیراتی در متنش شده که در زیر برای شما آماده کردم
الفبا از پ ، و ، ل شروع میشه ،
بابا دیگه آب نمیده چون اداره آب و فاضلاب آب رو قطع کرده ،
دهقان فداکار پیر شده و دنبال چندر غاز مستمری از این اداره میره تو اون اداره،
مرغا هورمون خوردن وخروس شدن،
خروسا مامانی شدن برای مرغا عشوه میان و ناز میکنن،
سن ازدواج مرغا بالا رفته دیگه تخم نمی کنند،
چوپان دروغگو عزیز شده و کلی طرفدار داره،
شنگول و منگول بزرگ شدن و گرگ شدن. مامانشونم دو سه روزیه رفته تایلند گیساشو ببافه،
دارا و سارا رفتن فرانسه کبابی باز کردن،
کوکب خانم رفته یه ماکروفر سامسونگ خریده و دیگه حوصله مهمونداری رو نداره و جواب تلفن رو هم نمیده،
کبری موهاشو مش کرده و تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه،
روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسست،
حسنک گوسفنداشو فروخته و پیکان خریده مسافرکشی میکنه،
آرش کمانگیر معتاد شده و دیگه سنگ هم نمی تونه پرت کنه،
شیرین، خسرو و فرهاد رو پیچونده و با دوست پسرش رفته اسکی،
رستم و اسفندیار اسباشونو فروختن و موتور خریدن میرن کیف قاپی،
پتروس از بس با دوست دختراش چت کرده انگشت درد گرفته و دیگه نمی تونه انگشتشو بکنه تو سوراخ سد،
خانواده آقای هاشمی دیگه بنزین ندارن برن مسافرت در ضمن دل خوشی هم از راه و سفر ندارن چون آخرین باری که تو راه گوشت کبابی خریدن چوپان دروغگو گوشت خر بهشون فروخته
منبع: سایت 98یا!
در کتاب اول دبستان شمال تغیراتی در متنش شده که در زیر برای شما آماده کردم
الفبا از پ ، و ، ل شروع میشه ،
بابا دیگه آب نمیده چون اداره آب و فاضلاب آب رو قطع کرده ،
دهقان فداکار پیر شده و دنبال چندر غاز مستمری از این اداره میره تو اون اداره،
مرغا هورمون خوردن وخروس شدن،
خروسا مامانی شدن برای مرغا عشوه میان و ناز میکنن،
سن ازدواج مرغا بالا رفته دیگه تخم نمی کنند،
چوپان دروغگو عزیز شده و کلی طرفدار داره،
شنگول و منگول بزرگ شدن و گرگ شدن. مامانشونم دو سه روزیه رفته تایلند گیساشو ببافه،
دارا و سارا رفتن فرانسه کبابی باز کردن،
کوکب خانم رفته یه ماکروفر سامسونگ خریده و دیگه حوصله مهمونداری رو نداره و جواب تلفن رو هم نمیده،
کبری موهاشو مش کرده و تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه،
روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسست،
حسنک گوسفنداشو فروخته و پیکان خریده مسافرکشی میکنه،
آرش کمانگیر معتاد شده و دیگه سنگ هم نمی تونه پرت کنه،
شیرین، خسرو و فرهاد رو پیچونده و با دوست پسرش رفته اسکی،
رستم و اسفندیار اسباشونو فروختن و موتور خریدن میرن کیف قاپی،
پتروس از بس با دوست دختراش چت کرده انگشت درد گرفته و دیگه نمی تونه انگشتشو بکنه تو سوراخ سد،
خانواده آقای هاشمی دیگه بنزین ندارن برن مسافرت در ضمن دل خوشی هم از راه و سفر ندارن چون آخرین باری که تو راه گوشت کبابی خریدن چوپان دروغگو گوشت خر بهشون فروخته
منبع: سایت 98یا!