دخترک!

  • شروع کننده موضوع
  • #1

alireza.r

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
225
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی بابل
شهر
بابل
رشته دانشگاه
ریاض-فیزیک
به نام او که به تو بینایی داد تا چشمانت را به این چارچوب مانیتور بدوزی و به امید فردات اینارو بخونی​

درود،درود بر تو که خواننده روزگارت هستی...
گفتاریست از عقل ناقص خویشتن برای تویی که به خودت امیدواری...
دخترک...

جایی در دل اسمان انجا که رب النوع شهری نهاد برای خوشی، برای زندگی، برای عشق، برای خود، برای ما، برای انسان ها...
دخترکی میزیست،دخترک در ان روزگار کودکی بیش نبود.روزی از خانه اش بیرون امد و به دنبال عروسکش میگشت که ناگهان چشمانش به زمین افتاد زمینی که در ان پایین بود در اعماق جهان دخترک با خود گفت اینان کیستند؟!از کجا امدند؟!صدایی شنید صدای رب النوع بود که میگفت اینان انسانند گریخته از بدی و پناه اورده به خوش بختی...دخترک چشمانش را به زمین ما دوخته بود دخترک میدید که چطور این پایین در جایی که خداوند انسان هایی را از جنسه خاکش افرید تا در ان چون باد سبک بال باشند چون اتش قدرتمند چون اب پاک...ولی میدید که مردمی از جنسه باد ،اب،خاک،اتش دیگر ان طور که روح طبیعت میگفت نبودند، انان دیگر مردمی نیستند که بشود به انان انسان گفت ، عقاید پوچ،خرافات جعلی،احساسات دروغین ،افکار غلط،مسیر اشتباه،مردمانی از سنگ،باطنی الوده ، چشمانی پر خون،روحی مرده،جانی پر پر شده ،انسانی حیوان و ... انان را از خودشان دور کرد...دخترک متحیر چشم به زمین دوخت و میدید که امیدی به اینان نیست رو به بالا کرد و گفت خدایا چرا؟!چرا باید ما اینجا باشیم و مردمانی از جنسه ما در پایین؟!چرا باید انان در اتش وجودشان بسوزند و ما در نعمت بپوسیم؟!چرا انان اینطور شدند؟!مگر نگفتی زمین را برای خوش بختیشان انتخاب کردند؟!کجاست ان خوش بختی؟!کجاست ان پاکی؟!کجاست ان نعمت؟! ...
رب النوع نگاهی به دخترک کرد و گفت : انان انسانند،من انان را افریدم تا خودشان انسانیت را بیابند،چیزی که تو دخترکم در اینان دیدی را من نیافریدم خودشان خلقش کردند،من انان را پاک افریدم تا پاک بمانند،انان خود وجودشان را به گناه الودند...
دخترک گفت:میشود کاری کرد؟
رب النوع سر تکان داد و گفت: دخترم ببین،ان پسرک را میبینی؟!ان را میبینی که با فریادش میخواهد بگوید که من انسانم؟!میبینی که او یک تغییر است؟!دخترم ان یکی را میبینی؟!مرا میخواند،میگوید خدایا بیا بدادما برس!میبینی که ان زرد میگوید خدا کجایی؟!میبینی که ان سیاه میگوید خداوندا ما تنهاییم؟!میبینی که ان سفید میگوید ما را نجات بده؟!... دخترم میبینی که اینان هنوز انسانند؟!میبینی که اینان هنوز فکر دارند؟!میبینی که اینان میخواهند اینجا بیایند؟!میبینی که اینان مرا میخوانند؟!میبینی که پشیمانند؟!میبینی که هنوز انسانند؟!
پس تو ای دخترکم بدان که ادمی را از خودم افریدم تا مرا بیابد تا مرا در وجودش بیابد تا مرا بخواند تا مرا درک کند تا مرا کشف کند تا دنبالم بگردد و پیدایم کند تا از من خود را بخواهد ....میبینی که انسان ها زنده اند پس هنوز انسانیت نمرده...
 

shirley

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
11
امتیاز
0
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
harja
دانشگاه
harward
رشته دانشگاه
اتمی
پاسخ : دخترک!

این داستان واقعا از خودتون بود؟!!
پس میئنین مطمین باشین که میتونین نویسنده ی خوبی بشین!
من که خیای خوشم اومد چون حقیقتیست!
ممنون
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

alireza.r

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
225
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی بابل
شهر
بابل
رشته دانشگاه
ریاض-فیزیک
پاسخ : دخترک!

به نقل از sayyed :
ممنون ولی اینجا کسی نیس که نظر بده؟؟
به نقل از shirley :
این داستان واقعا از خودتون بود؟!!
پس میئنین مطمین باشین که میتونین نویسنده ی خوبی بشین!
من که خیای خوشم اومد چون حقیقتیست!
ممنون
بله از خودم بود...اخره شب بود همین طوری گفتم یه چیزی بنویسم :D
شما لطف دارین...من که چیزی از نویسندگی نمیدونم :-"
 

shirley

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
11
امتیاز
0
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
harja
دانشگاه
harward
رشته دانشگاه
اتمی
پاسخ : دخترک!

به نقل از ALirEZa.R :
شما لطف دارین...من که چیزی از نویسندگی نمیدونم :-"
خواهش می کنم. ولی این نظر شخصیم بود!
پس استعداد نویسندگیتون خیلی بالاس.happy u!
 

sayyed

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
653
امتیاز
297
نام مرکز سمپاد
شهيد قدوسي قم
شهر
قم
مدال المپیاد
کمی شیمی
دانشگاه
شريف
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : دخترک!

یه کم به نظرم آشنا اومد احتمالا ایده اش رو از یه جای دیگه (شاید به صورت ناخودآگاه) آورده باشید!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

alireza.r

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
225
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی بابل
شهر
بابل
رشته دانشگاه
ریاض-فیزیک
پاسخ : دخترک!

به نقل از sayyed :
یه کم به نظرم آشنا اومد احتمالا ایده اش رو از یه جای دیگه (شاید به صورت ناخودآگاه) آورده باشید!
نه بابا
به خدا خودم نشستم شانسی یه چیزی شد حالا،جدیش نگیرین:D
 
بالا