جملات زیبا

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع ffff
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : جملات زیبا

منو ببخش که درخشیدی و من چشمامو بستم / منو بخشیدی و من چشمامو بستم
تو به پای من نشستی و جدا از تو نشستم / که نیاوردی به روم هر جا دلت رو می شکستم
منو ببخش ، منو ببخش . . .
 
پاسخ : جملات زیبا

مرگ هم به تساوی تقسیم نمی شود عجبا ! هیچ کس هنوز به سهم کم اش از مرگ اعتراض نکرده است !!

نعره هیچ شیری خانه چوبی را خراب نمیکند ....بايد از سکوت موریانه ها ترسيد...!

لبخند بزن!
بدون انتظار پاسخی از دنیا ،
بدان روزی دنیا انقدر شرمنده می شود
که به جای پاسخ لبخند ،
با تمام سازهایت می رقصد ...

هستند
کسانیکه روی شانه هایتان گریه می کنند و وقتی شما گریه می کنید دیگر وجودي ندارند!!!
 
پاسخ : جملات زیبا

خیلی دوس میدارمش برا همین گذاشتمش اینجا :

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.

در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید:



یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشای نگاهت.



آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشۀ ماه فروریخته در آب

شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:


ـ «از این عشق حذر كن!

لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن،

آب، آیینۀ عشق گذران است،

تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است،

باش فردا، كه دلت با دگران است!

تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!»

با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ - ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!

روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد،

چون كبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»



باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!»

اشكی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .



اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه كشیدم.

نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .

بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!

"فریدون مشیری "


 
پاسخ : جملات زیبا

عضی چیزها گفتــــــن ندارد...

امّــــا...

فهمیــــدن که دارد،

بعضی چیـــــزها را نگـــــــفته، بفهـــــــــم

لطــــــــفاً...
:-<
 
پاسخ : جملات زیبا


باور نکن تنهاییت را
من در تو پنهانم تو در من
از من به من نزدیک‌تر تو، از تو به تو نزدیک‌تر من..
 
پاسخ : جملات زیبا

داشتن مغز دلیل قطعی بودنمان نیست...
پسته و بادام هم مغز دارند
برای انسان بودن باید " شعور " داشت...
 
پاسخ : جملات زیبا

دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش


اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .



راه آسمان باز است ،


پر بکش


او همیشه آغوشش باز است ،


نگفته تو را میخواند. ..​
 
پاسخ : جملات زیبا


گاهی... جای رحمت ميشويم زحمت

جای مَحرم ميشوم مجرم

جای ژست ميشويم زشت

جای يار ميشويم بار

جای قصه ميشويم غصه

جای زبان ميشويم زيان و....

پس زيادی به خودمان مغرور نباشيم چون با يک نقطه جابجا ميشويم
 
پاسخ : جملات زیبا

چقدر روح ادم محتاج فرصت هایی ست که در آن هیچ کس نباشد.
"دکتر شریعتی"
 
پاسخ : جملات زیبا

شرم میکنم که وزن سیری ام را با ترازوی کودک گرسنه ی کنار پیاده رو بکشم........

1366369425_0svkebn0lac137jcj02n.jpg
 
پاسخ : جملات زیبا

گاهی اوقات بایستی ساخت
یا با سرنوشت ساخت
یا سرنوشت را ساخت
 
پاسخ : جملات زیبا

بعضیا تو گذشته زندگی میکنن
بعضیا تو حال
بعضیا تو آینده

بعضیا آینده رو میبینن
بعضیا آینده رو میسازن
بعضیا آینده رو میبینن، بعد اگر مطابق میل نبود، آینده رو مطابق میلشون میسازن

دقت کنید که گفتم «بعضیا»؛ نگفتم «اکثر آدما»
 
پاسخ : جملات زیبا

ﻣﺮﮒ ﻣﺮﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ:
ﻭ ﻣﺮﮒ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻔﺲ ﻧﮑﺸﯿﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ !
ﻣﻦ ﻣﺮﺩﻩ ﮔﺎﻥ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ
ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ،
ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ،
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ
ﻭ ﺧﯿﺲ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ،
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
ﺷﻌﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ،
ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺴﺘﻨﺪ،
ﻗﺮﺽ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ،
ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ
ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ...


در زندگی باید دنبال شادی گشت.
غم و غصه ها خودشان مارا پیدا می‌کنند.
 
پاسخ : جملات زیبا

بيا برويم رو به روی بادِ شمال
آن سوی پرچين گريه‌ها
سرپناهی خيس از مژه‌های ماه را بلدم
که بی‌راهه‌ی دريا نيست.

ديگر از اين همه سلامِ ضبط شده بر آدابِ لاجرم خسته‌ام
بيا برويم!

آن سوی هر چه حرف و حديثِ امروزست
هميشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقی‌ست
می‌توانيم بدون تکلم خاطره‌ئی حتی کامل شويم
می‌توانيم دمی در برابر جهان
به يک واژه ساده قناعت کنيم
من حدس می‌زنم از آوازِ آن همه سال و ماه
هنوز بيت ساده‌ئی از غربتِ گريه را بياد آورم.

من خودم هستم
بی خود اين آينه را رو به روی خاطره مگير
هيچ اتفاق خاصی رخ نداده است
تنها شبی هفت ساله خوابيدم و بامدادان هزارساله برخاستم.

(سیدعلی صالحی)

با صدای خسرو شکیبایی واقعا عالی بود! ;)البته جمله نیست ;D
 
پاسخ : جملات زیبا

به او گفتم باران که ببارد...
عادت خواهی کرد به گرستن در باران
و اشک های تو بارانی خواهد شد...
همچون تمام باران ها،خندید...ا
و عادت را نمیفهمید...



امشب رقیه فهمید بابا دو بخش دارد
بخشی به روی نیزه ٬ بخشی به خاک صحرا



حـتی خـدا مـیان حسـینیهء غمـش
سوگند خورده است به ماه محرمش

شبهای قدر محترم و با فضیلت اند
امّـا نمی رسند به شبهای مـاتمش



عالم همه قطره اند و درياست حسين
خوبان همه بنده اند و مولاست حسين
عزاداريتان مقبول



پرسیدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟
آهی كشیدوگفت:كه ماه محرم است
گفتم: كه چیست محرم؟
باناله گفت:ماه عزای اشرف اولادآدم است
 
پاسخ : جملات زیبا

مردان در صید عشق به وسعت نامتناهی نامردند.

گدایی عشق می کنند تا وقتی که مطمئن به تسخیر قلب زن نشدند اما همین که مطمئن شدند مردانگی را در کمال نامردی بجا می آورند


دکتر علی شریعتی
 
پاسخ : جملات زیبا

دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می‌کنم
صبوری می‌کنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری می‌کنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود
صبوری می‌کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سايه،‌ تا سراغِ همسايه ...
صبوری می‌کنم تا مَدار، مُدارا، مرگ ...
تا مرگ، خسته از دق‌البابِ نوبتم
آهسته زير لب ... چيزی، حرفی، سخنی بگويد
مثلا وقت بسيار است و دوباره باز خواهم گشت!


هِه! مرا نمی‌شناسد مرگ
يا کودک است هنوز و يا شاعران ساکتند!


حالا برو ای مرگ، برادر، ای بيم ساده‌ی آشنا
تا تو دوباره بازآيی
من هم دوباره عاشق خواهم شد!

(سیدعلی صالحی)
 
پاسخ : جملات زیبا

می دونم جا مناسبی نیست گذشت کنید

من یه سوال داشتم اونم این بود که چطور می شد یه انشای زیبا و ادبی ساخت ویا به قول معلم ادبیاتمون کلیشه ای نباشه

لطفا راهنمایی کنید و زودتر جواب بدید

شما موضوع رو محرم فرض کنید
 
Back
بالا