جملات زیبا

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع ffff
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : جملات زیبا

گاه آدم، خودِ آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است.
در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی،
بی آنکه بدانی در تو پیدا شده، روییده.
شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی.
نتوانی که بدانی.
- محمود دولت آبادی / جای خالیِ سلوچ
 
پاسخ : جملات زیبا

زندگی....

سزای کسی است که به شکم مادرش لگد میزند!!! :(
 
پاسخ : جملات زیبا

یه کتابخونه باشه ، بینهایت تا کتاب ، بتونی در ِ دنیار ُ رو خودت قفل کنی ، 100 سالم عمر کنی!رویای زیباییه 8-^

جمله ای از Farnoosh_H
 
پاسخ : جملات زیبا

مهم نیست چقدر طول میکشد...
عشق واقعی همیشه ارزش انتظار را دارد.
 
  • لایک
امتیازات: 7T
پاسخ : جملات زیبا

وقتی برای دیگران لقمه "بزرگتر"ازدهان باشی آن هاچاره ای ندارندجزآنکه "خردت" کنند
پس مراقب معاشرت هایت باش.....
 
پاسخ : جملات زیبا



به روزهای سخت که رسید بسیار تفاوت داشت....همان که در روزهای خوب تفاهم داشت.
 
پاسخ : جملات زیبا

✒️ انشای پسر بچه آلمانی به پدر رفتگرش:

پدر عزیزم من به خوبی میفهمم
که بسیار با شرف است آنکس که انسان باشد و بین آشغال ها نان پیدا کند،
تا آنکس که آشغال باشد
و بین انسانها نان پیدا کند...!!!!!

(این متن برنده جایزه در آلمان شد)
 
پاسخ : جملات زیبا

images
 
پاسخ : جملات زیبا

به خويشتن در غلط مشو. خود را جايى نه كه اگرت بجويند همان جا يابند؛ تا شرمسار نگردى و خود را از آنجا طلب؛ كه نهاده باشى تا بازيابى.

قابوس نامه
 
  • لایک
امتیازات: 7T
پاسخ : جملات زیبا



مرگ مادر مهربانی است که بچه ی خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده ، نوازش میکند ، و میخواباند...

"صادق هدایت"



دلم درد میکند
انگار خام بودند آن خیالهایی که تو به خوردم داده بودی!!...




من دیگر تکرار نمیشوم،خاطراتت را بنویس




مزاحم آدمی که مشغول فراموش کردن شماست نشوید ، هیچ قاتلی دوست ندارد هنگام کشتن ، کسی مزاحمش شود!!...



دل تو اولین روز بهار
دل من آخرین جمعه ی سال
و چه دورند و چه نزدیک به هم...




لبخندهای تلخ و کوتاهم یعنی
به سختی انتقام خواهم گرفت :) ...




میکشم
میکشی
میکشد
هر سه میکشیم اما
او ناز تو را
تو دست از من
و من
اه
باز فندکمو جا گذاشتم... :D
 
پاسخ : جملات زیبا

يك دروغ ممكن است دنيا را دور بزند و به جاي اولش برگردد؛ اما در همين مدت، يك حقيقت هنوز دارد بند كفش هاي خود را مي بندد تا حركت كند.

"مارك تواين"
 
پاسخ : جملات زیبا

گاه
حسرت تکرار یک لحظه دیوانه ام میکند =((
 
پاسخ : جملات زیبا

اشتباه پزشك زير خاك دفن می شود.
اشتباه مهندس روی خاك سقوط می كند.
اشتباه معلم روی خاك راه می رود.
 
خنده _ گریه

بهترین جفت در جهان خنده و گریه است

آنها هیچ گاه یکدیگر را همزمان ملاقات نمی کنند

ولی اگر آن دو یکدیگر را ملاقات کردند

آن لحظه یکی از بهترین لحظه های زندگی شماست ... :)
 
پاسخ : زندگي تلخ با طمع ليمو شيرين.

من يك دختر معمولي بودم از يك خانواده معمولي.

هيچوقت با اسمس نيو كالكشنِ هرمس خودم را با عجله از پشت چراغ قرمز هاي طولاني به نياوران نرساندم.پدرم هيچوقت سوار ماشين هاي چند صد ميليوني نبود و با صداي بلند پشت تلفن زمين چند هكتاري كلاردشت معامله نميكرد.مادرم هيچوقت پايش را توي جواهري گوهر بين نگذاشته و حتا نميداند آقاي گوهر بين به هريك از سه مامور جلوي مغازه اش ماهيانه پنج ميليون تومان حقوق ميدهد.

دختري كه هربار دلش براي كسي لرزيد،قبل ترش خودش را براي گريه در عصرهاي بلوار كشاورز آماده ميكرد؛ براي خط كشيدن دور خيابان هايي كه ديگر تنها توان رفتنش را نداشت،كافه هايي كه طعم پاستاهايش را با نگاهي،لبخندي ،حرفي گره زده بود.اتوبون هايي كه در شب هاي باراني دختري را به خودش ديده بود كه صدايش را شبيه ابي بم ميكرد و "بيا بريم اونجا كه شباش بوي تو باشه تو هواش"ميخواند.

دختري كه هربار بعد از اولين لحظه ي دل باختن ،بعد از اولين بوسه،اولين آغوش،اولين نوازش،اولين مهماني،اولين رقص،اولين شاخه گل،اولين دوستت دارم،اولين صبحانه،اولين هديه؛بعد از تمام اولين هاي خوب و لذت بخش،درست همان جايي كه خوشي ها زير زبانش مزه مي كند،بغض از دست دادنش،نبودنش،دور شدنش جانش را ميگيرد و خوشي لحظه هاي خوب را زهر مارش ميكند.

من يك دختر معمولي بودم از يك خانواده معمولي.

من آنقدر معمولي بودم كه هيچوقت توي مهماني ،پسرِ ته ريش دار قد بلندي به كناري اش اشاره نكرد تا در مورد رنگ موهايم پچ پچ كنند،كه عطرم هيچ سري را به سمتم برنگرداند،و بين ذختر هاي برنزه كرده كه رژگونه هاي هلويي شان را درست تا زير گونه شان كشيده بودند و براي هر سي سي ژل لب هايشان بت دكتر هاي خيابان مقدس اردبيلي هشتصد هزار تومان تقديم كرده بودنذ به چشم نمي آمدم .
هيچکس در یک روز شلوغ کاری برایم دست گل کوچک نفرستاد،برای غافلگیر کردنم ماه ها برنامه نریخت و دیر آمدنم کسی را بیقرار نکرد.شماره ای توی گوشی ام نبود که بتوانم هرساعت از شبانه روز که شده بی دودوتا چهارتا کردن و چرتکه انداختن بگیرمش و از گربه ی پا شکسته ای که روی پل عابر پیاده ی میرداماد ناله میکرد بگویم و او دلداری ام بدهد.

معمولی بودن شبیه لیموشیرین است ;که یک طور غمگینانه ای ته تمام ظرف های میوه میماند و هیچ دستی برای داشتنش به طرفش دراز نمی شود.لیموشیرین تنها وقت هایی خوب است که داری توی دستمال کاغذی دولایه یک مارک بیخریدار وطنی از فرط سرماخوردگی فین میکنی و مادرت به زور یکی دوقاچ از لیموشیرین جامانده ته جامیوه ای یخچال را توی دهانت میچپاند و تو برای بهتر شدن حالت هم که شده یکی دو روز با طعمش سر میکنی.

از وبلاگ خانم سمیرا راهی
 
پاسخ : جملات زیبا

چیزهایی هست که هر چه هم که نخواهیشان ببینی باز می‌آیند،باز سنگین و بیرحم می‌آیند و خود را روی تو می‌افکنند و گرد تو را میگیرند و توی چشم و جانت میروند و همهٔ وجودت را پر میکنند و آنرا می ربایند
که دیگر تو نمیمانی که دیگر تو نمانده‌ای که آنها را بخواهی یا نخواهی. آنها تو را از خودت بیرون رانده‌اند و جایت را گرفته‌اند و خود تو شده‌اند. دیگر تو نیستی که درد را حس کنی تو خود درد شده‌ای.
- ابراهیم گلستان
 
پاسخ : جملات زیبا

دیروز و فردا دست به یکی کردند؛
دیروز با خاطراتش و فردا با وعده هایش مرا خواب کرد؛
تا چشم باز کردم،امروز گذشته بود...


آلبر کامو
 
Back
بالا