چگونه بسوزانم؟؟
شب باراني ...
شبي سرد و تنها
بر کنار آتشي زرد و سرخ
آتشي به سرخي عشق ديرينم
و به زردي نفرت اکنونم
عکس زيبايت بر دستان لرزانم
و اشک چشمانم بر روي گونه هاي خيس و بارانيم
بوئيدن آخرين گل سرخي که هديه ام دادي
تنم را به زنداني براي روح آشفته ام بدل کرده است
اين شب سرد را انتهايي نيست
صبح زيبا را قصد آمدنش نيست
ترانه جداييت را گوش مي سپارم
و دستان لرزانم را بر آتش ميگيرم
تا آخرين يادگاريت را در آتش نفرت بسوزانم
اما ..... اما مرا توان اين کارم نيست
چگونه عکس زيبايت را بسوزانم
آخر آن هم برايم لحظه اي از زندگي بود
چگونه لحظه گذشته ام را بسوزانم ؟!؟
نظر بدیدااااااااا.... ممنون عزیزان