مردم چه ميگويند

  • شروع کننده موضوع
  • #1

rojin

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
284
امتیاز
136
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
مشغول به ریاضی به شد!:دی
دانشگاه
تو ایران صنعتی شریف(در
رشته دانشگاه
قطعا یه چیزی مربوط به ریاضی
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...


به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...
می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند...
می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
مُردم.
برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...
از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!... خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.
حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!...
مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند
 

marlik

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
519
امتیاز
717
نام مرکز سمپاد
شهید صدوقی
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع - صنایع
پاسخ : مردم چه ميگويند

به نقل از روژین :
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...


به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...
می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند...
می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
مُردم.
برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...
از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!... خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.
حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!...
مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند

متن مال ِ خودتون بود ؟ پس این جمله ای که هایلایت کردم واسه چیه ؟!

رسالت خوبی داشت
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

rojin

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
284
امتیاز
136
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
مشغول به ریاضی به شد!:دی
دانشگاه
تو ایران صنعتی شریف(در
رشته دانشگاه
قطعا یه چیزی مربوط به ریاضی
پاسخ : مردم چه ميگويند

به نقل از marlik :
متن مال ِ خودتون بود ؟ پس این جمله ای که هایلایت کردم واسه چیه ؟!

رسالت خوبی داشت
نه بر اي خودم نيست!نويسندش ناشناسه! :D
 

Kinder

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
434
امتیاز
2,317
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران/جامعه‌شناسی
پاسخ : مردم چه ميگويند

به نقل از روژین :
نه بر اي خودم نيست!نويسندش ناشناسه! :D

خب پس منتقلش کنید به رونوشت !

در ضمن، اولش خیلی خوب بود؛ اما آخرش به طرز ناشیانه ای نوشته شده !!!!! :)
 

marlik

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
519
امتیاز
717
نام مرکز سمپاد
شهید صدوقی
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع - صنایع
پاسخ : مردم چه ميگويند

چرا پس در رونوشت قرار ندادین ؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

rojin

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
284
امتیاز
136
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
مشغول به ریاضی به شد!:دی
دانشگاه
تو ایران صنعتی شریف(در
رشته دانشگاه
قطعا یه چیزی مربوط به ریاضی
پاسخ : مردم چه ميگويند

به نقل از Kinder :
خب پس منتقلش کنید به رونوشت !

در ضمن، اولش خیلی خوب بود؛ اما آخرش به طرز ناشیانه ای نوشته شده !!!!! :)
چرا؟
 

Kinder

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
434
امتیاز
2,317
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران/جامعه‌شناسی
پاسخ : مردم چه ميگويند

به نقل از روژین :

روی برخی قسمت ها خیلی سوزنش گیر کرده !!!

ببینید، مثلاً نباید اینجوری باشه :

از خانه درآمدم، به چهارراه اول رسیدم، آن را رد کردم، به چهارراه دوم رسیدم، آن را رد کردم، به چهارراه سوم رسیدم، آن را (هم) رد کردم، به بقالی رسیدم !

نویسنده نباید لحظه به لحظه رو گزارش بده !

توی این متن، تا خط ششم متن حالت طبیعی خودش رو تا حدودی حفظ کرده !
اما بعدش، باز دوباره یک خط در مورد عروسی ! یک خط هم که عیناً تکرار شده و اصلاً حالت جالبی به محتوی نداده ! :)
نویسنده توی اینجور متن ها، باید موضوعات مختلف رو یک بار مطرح کنه ! نه اینکه یک موضوع رو کش بده !
مثلاً اینجا 4_5 مورد فقط در باب « مردن » طرف بود !
از نظر من که حالت جالبی نداره !!! :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

rojin

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
284
امتیاز
136
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
مشغول به ریاضی به شد!:دی
دانشگاه
تو ایران صنعتی شریف(در
رشته دانشگاه
قطعا یه چیزی مربوط به ریاضی
پاسخ : مردم چه ميگويند

به نقل از روژین :
می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
مُردم.
برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...
از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!... خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.
حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!...
مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند
فقط همينو درباره مرگ گفته!كه اونم طبيعيه به نظرم!مرگ يكي از مهمترين چيزايي كه "مردم چه ميگويند"توش تاثير زيادي داره!
 

farbod007

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
23
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ای 2
شهر
اصفهان
پاسخ : مردم چه ميگويند

واقعا این متن مشکل نیمی از مردم مارو نشون میده ....
واقعا ازتون متشکرم
 

mamareza

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,664
امتیاز
1,999
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی
شهر
تهران
دانشگاه
آزاد تهران
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : مردم چه ميگويند

به نظر من اگه واقعا بشه کاری رو که بهتره انجام داد نباید به حرف مردم توجه کرد.
واقعا اگه به حرفشون اهمیت نداد ضرری که نمیکنیم بلکه خیلی جاها میتونیم اونجوری که میخوایم با مسائل برخورد کنیم.
 

BLACK HOLE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
826
امتیاز
2,199
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1392
مدال المپیاد
نجوم
دانشگاه
University of Alberta
رشته دانشگاه
Computer Science
پاسخ : مردم چه ميگويند

چیزی که بیشتر از همه تو زندگیم عذابم میده همینه...........
اگه هرکس فقط و فقط رو زندگی خودش تمرکز میکرد خیلی بهتر بود.
به علاوه هر کس صلاح خودشو بهتر میدونه...
من این متن رو برای خیلی ها خوندم.........
اما متاسفانه افکار چندساله ,چند روزه بیرون نمیان!
 
بالا