- شروع کننده موضوع
- #1
HHH
لنگر انداخته
- ارسالها
- 2,765
- امتیاز
- 5,480
- نام مرکز سمپاد
- مدرسه
- شهر
- کرج
خیلی وقت بود شعر می گفتم ولی نمی خواستم بذارم اینجا
فکر نمی کردم جالب باشه گذاشتن شعرم تو این انجمن
ولی وقتی بچه ها گذاشتن یهو هوس کردم بذارم
اگر استقبال شد بازم میذارم
دخترک پیش خداست...
می رود دخترک رویا باف تا به اعماق خیال
برق در چشم بلورش پیداست
فکر های تازه ای در سر خود می سازد
در خیالش گاه با اسبی نجیب
سوی دشتی پر ز گل می تازد
دشت گل با دیدن رخسار وی
رنگ از چهره ی خود می بازد
دختر زیبا روی
می رود نزدیک رود
می نشیند در کنار یک درخت
آب جاری می جورد راه عبور از سنگ سخت
دخترک غرق تماشای طبیعت مانده و اینگونه نجوا می کند:
((عشق او در همه جای این زمین می جوشد،
کیست که این جامه ی رنگارنگ
به تن و ذات زمین می پوشد؟))
...
........
از پس این جمله ها
چشم هایش بسته شد
ذهن وی خاموش گشت
دیگر از لب های او حرفی نیامد
دخترک گم شد میان پهنه ی زیبای دشت
کس نمی داند کجاست
کس نمی داند چه شد
دختر اما خوب میداند دگر از بند این عالم رهاست
او دگر اینجا نیست
او کنون در عالم دیگر در آغوش خداست
فکر نمی کردم جالب باشه گذاشتن شعرم تو این انجمن
ولی وقتی بچه ها گذاشتن یهو هوس کردم بذارم
اگر استقبال شد بازم میذارم
دخترک پیش خداست...
می رود دخترک رویا باف تا به اعماق خیال
برق در چشم بلورش پیداست
فکر های تازه ای در سر خود می سازد
در خیالش گاه با اسبی نجیب
سوی دشتی پر ز گل می تازد
دشت گل با دیدن رخسار وی
رنگ از چهره ی خود می بازد
دختر زیبا روی
می رود نزدیک رود
می نشیند در کنار یک درخت
آب جاری می جورد راه عبور از سنگ سخت
دخترک غرق تماشای طبیعت مانده و اینگونه نجوا می کند:
((عشق او در همه جای این زمین می جوشد،
کیست که این جامه ی رنگارنگ
به تن و ذات زمین می پوشد؟))
...
........
از پس این جمله ها
چشم هایش بسته شد
ذهن وی خاموش گشت
دیگر از لب های او حرفی نیامد
دخترک گم شد میان پهنه ی زیبای دشت
کس نمی داند کجاست
کس نمی داند چه شد
دختر اما خوب میداند دگر از بند این عالم رهاست
او دگر اینجا نیست
او کنون در عالم دیگر در آغوش خداست