پاسخ : مسافرت
عید فطر پارسال برا بابام یه کاره فوری پیش اومد
مجبور شدیم با ماشین خودمون بریم تهران
رسیدیم تهران حالا بماند قبلش چقد نوشابه و اب و ...خورده بودم
بعد از این که کار بابام تموم شد گفتیم ما که تا اینجا اومدیم
بریم برج میلادم ببینیم
رسیدیم جلو ورودی برج
بابام ماشینو نگه داشت بره بلیط بگیره
جلو نگهبانی برجم یه 7.8 نفر پسر ایستاده بودن
چشتون روز بد نبینه
دستشوییم گرفت ...خودشم شدید

اولش گفتم زیاد مهم نیست
ولی بعدش دیدم مهمه
اونقد شدید بود که هر کاری به ذهن یه ادم برسه من کردم
اونقد با اهنگ رقصیدم که مثلا شاید قطع بشه ولی قطع که نمی شد هیچ بدترم می شد
سرخ شده بودم شدید ...داشتم منفجر می شدم
یهو سرمو برگردوندم دیدم پسرا تو این وضعیت

بابام اومد گفت:دختر چه مرگته ...ابرومو بردی
حالا تو این وضعیت دستشویی از کجا پیدا کنیم
رفتیم بیمارستان میلاد
نگهبان تا صورت منو دید ترسید
گفت:درو باز کنین مریض حالش خیلی بده

هیچی دیگه رفتم خودمو خلاص کردم
ولی هیچوقت یادم نمی ره