خاطرات شیرین از کلاس درس

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Sarina_ahm
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

جلسه ی اول شیمی اول دبیرستان معلممون اومد تو کلاس بعد وقتی که خواست دو تا کتاب معرفی کنه گفت:((من نمیگم شما باید این کتابا رو بگیرید ولی دانش آموز خودش باید بفهمه که باید بره کتابا رو بخره.)) :| =))
یکی نیست بگه تو که معلمی راحت بگو برید کتابو بگیرید.
 
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

من نبودم کلاس وقتی برگشتم دیدم بچه هاکلاس نیستن خانمم تودفترداره گریه میکنه خیلی جالب بود ;Dبچه هاانقدخانمواذیت کرده بودن ک نشسته بودگریه میکرد :))
امسالم میخواست این اتفاق بیوفته ک خانم خیلی خودشوکنترل کرد ;D
 
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس


يه بار يه دبيرو خواستيم اذيت كنيم

وقتي رفت پاي تخنه يه دونه ازين بادكنك درازا هست

شبيه سوسيس . بهش ميگيم بادكنك سوتي
>)
تو فضاي كلاس ولش كرديم ;D :))
:)) :)) ;) ;)
جاتون خالي اينقد صداش خوب بود :)) :)) :)) ;D ;D ;D
 
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

یه بار سوم راهنمایی زنگ ریاضی رو دودر کرده بودیم و معلممون هم خیلی ناراحت بود
ما هم هر چی گل تو مدرسمون بود کندیم اوردیم ریختیم رو سر معلم
کف کلاسمون یک دست سفید شده بود!!!
 
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

هميشه معلم رياضي ما باهامون گرم ميگره...بچه ها هم پر رو شدن!
.
.
.
يه روز يكي از بچه ها به معلممون ميشه يه روز نيان مدرسه!! :))
معلممون هم گفت:من حتي بدترين مريضي هم داشته باشم ميام مدرسه!! :))
بعد بچه ها گفتن ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه!!
 
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

خانم دفاعی گفت بیاین خاطرات شلمچه تعریف کنیدیکی ازبچه هاک اصلانیومده بودبلندشدگفت من تعریف میکنم
ی حرفای مسخره ای میزدماک دیگه مرده بودیم ازخنده همه داشتیم ازخنده اشک میریختیم خانم میگفت بله بله این دوستتون خوب میدونه اون زمان چ خبربوده کلاس رفته بودتوهواولی خانم نفهمیداصلااین دختره نرفته بوده شلمچه وهمه ی حرفاش مسخره بازی بودآخرشم گفت آفرین بشین
 
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

سر زنگ ریاضی دبیرمون یکی از بچه ها رو فرستاد تخته پاک کن بگیره.دختره اومد و گفت ناظم گفتن که لطفا" تخته پاک کن رو نشورید.(آخه از این چوبی ها گرفته بود) بعد معلم مون برگشت گفت این رو که خودمون میدونیم هیچ نادونی که این کار رو نمی کنه...دختره برگشت گفت اتفاقا" ما می کنیم :)) :)) :))
 
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

یکی از بچه ها تا دبیر ریاضی از کلاس رفت بیرون شروع به اواز کرد(صدای فوق العاده ای داره)..خوند: ...دسته جمعی رفته بودیم ز..که یه دفعه دبیر ریاضی اومد و با خنده گفت به جای ریاضی حل کردن ات هست.تو نمیخواد دسته جمعی بری زیارت!! :)) گفت میخواستم موسیقی متن بدم که بچه ها تمرین هاشون رو حل کنند..(کلاس از خنده رفت هوا) ;D :))..یکی از بچه ها گفت خب خانوم شما رو هم می بریم با خودمون زیارت ;D ;D...
 
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

امروز سر كلاس حسابان منو دو تا از دوستام معروف به سه تفنگدار كلي خنديديم
در حد مرگ
آخه نزديك المپياده فشار روحي رومون زياده
نمي شه به همين راحتيا كنترلش كرد
تازه دو زنگم حسابان داشتيم
بعد يهو وسطاي زنگ دوم دبير حسابانمون به دوست كناردستيمون گفت:
اگه شما يه كم ديگه پيش اينا بشيني افت شديد درسي خواهي كرد :-\ :-\ ;D ;D :-" :-"
 
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

دوم راهنمایی بودم منو یکی از اون شرای کلاس بقل هم نشسته بودیم....
دبیرمون مرد بود از بالای کمربندش ش... اش زده بود بیرون!(قابل توجه: آبی بود!!!)ینی تا این حد که پیرنشم تا اونجا داخل زده بود!
آغا این داش یه متن میگف بنویسیم,انقدر منو دوستم(جلو نشسته بودیم!)بهش خندیدیم که متوجه شد,همین که داش درست میکرد به حساب خودش بچه ها متوجه نمیشدن!!!
منو دو ستم زیرچشی میپاییدیمش!
دبیرمون: :-[ :-[ :-[
ما: =)) =)) =))


+پارسال سر کلاس ریاضی(این کلاسمون قبلا آزمایشگاه بوده بعد شده بود کلاس ریاضی خیلی هم بزرگ بود!)دبیرمون داش راه میرف درس میداد ما بهش گفتیم:خانوم پاتون نخوره به تخته که میوفتین!
دبیرمون هی میگفت:نه بابا حواسم هست!
2مین بعد....شپلق!!!!پاش محکم خورد به پای تخته!15مین اول کلاس بود!
جورررری خورد که مجبور شد تا آخر کلاس از جاش بلند نشه!
آخه معمولا از 2ساعت فقط 10مین شو مینشست!!!
بنده خدا...!!!!
;D
 
کلاس زبان!!!

اکثر ماها تو این مدت که به کلاس زبان رفتیم اتفاقات جالب و خاطر انگیزی برامون افتاده که رفتن به کلاس زبان رو غیر از جهت یادگیری،برامون جالب کرده.
و یا معلمایی(به قول بعضیا تیچر :دی ) داشتیم که با اونا بیشتر از بقیه خاطره داشتیم و یا دلیلی داشته که با اونا بیشتر راحت بودیم و بیشتر خوش می گذشت با اونا.
در مورد همکلاسی هم صدق میکنه این موارد.
خوب،کلا اگه خاطره ای داشتید درباره ی کلاس زبان میتونید بیاید اینجا تعریف کنید
 
پاسخ : کلاس زبان!!!

اولیش رو هم خودم میگم. :دی
یک بار پاهام خسته شده بود بعد حدودا 20سانتی متر عقب تراز من یه صندلی وجود داشت. عقب عقب رفتم و تا اومدم که بشینم دیدم یه شخصی گفت oh no...
برگشتم دیدم معلممون [در حالی که چایی دستش بود]منو چپ چپ نگاه میکرد و بعدش فهمیدم کیفم که از من عقب تر بود خورده بود بهش و چاییش ریخته بود رو خودش :دی
 
پاسخ : کلاس زبان!!!

اینجا خیلی تاپیکه باحالی..من خیلی خاطره دارم....دمت جیز مهدی جان
خب اولین خاطره این بود که ما یه معلمی داشتیم خیلی جدی بود ولی ما همه چیو به طنز میگرفتیم...یه بار این آقا یه توپوق زد ما منفجر شدیم.
بعد گفت شما به ترک دیوار هم میخندید!!!
ما هم یک صدا گفتیم بعلهههه..
بعد ایشون گفتن حالا که اینجور شد همه جلسه بعدی یه لکچر درباره ترک دیوار میارین وگرنه راتون نمیدم!!!
 
پاسخ : کلاس زبان!!!

ما اولین ترمی که اومدیم کلاس بزرگسالا یه معلمی داشتیم ؛ یعنی نمی شد ما با کارهاش از خنده منفجر نشیم! ;D

مثلا این آقا همیشه پاشون رو ، روی صندلی جلو می ذاشتن و انواع حرکات کششی رو می رفتن!!! ما رو می بینی! همیشه همین جوری =)) =)) =)) =))

یه دفعه یکی از بچه هامون دزدکی وسط کلاس ازشون فیلم گرفته بود! به هر کی نشون می دادیم به همین صورت در میومد: =)) =)) =))

* البته از حق نگذریم معلم خوبی بود!

ترمای بعدی هم و همچنین الان کلا یه جلسه نمیشه که سوژه واسه ی خندیدن نداشته باشیم!! کلا کلاس زبان ما بیشتر شبیه به کلاس خنده هست تا کلاس زبان!!! ;D :-" :))
 
پاسخ : کلاس زبان!!!

مـــن اصــولا بیرون کلاس زبان نرفتم ;D
از لحــاظ تدریس زبانو اینا من تو خونه کار میکردم ;D
ولی خوب توی کلاس زبان تو مدرسه:آغا دوست گرامی در حال خوندن متن بود و یه کلمه رو غلط گفت بعد یکی از بچه ها از ته کلاس درستشو تلفظ کرد دبیر خواست درستشو بگه برگش کلمــه غلطو تکرار کرد ;D
 
پاسخ : کلاس زبان!!!

یک بار قبل اینکه معلم بیاد یک جعبه کیک تو کلاسمون پیدا کردیم

بعد هممون کتابای زبانمون رو گذاشتیم اون تو

بچه ها به منم گفتن چون تو موقعیتت خوبه فیلم بگیر با گوشیت

وقتی معلم اومد کلی دست زدیم گفتیم آقا تولدتون مبارک

بنده خدا از تعجب نمیتونست بیاد تو کلاس

بعد گفت تولدم نبود که جعبه رو هم که باز کرد دید کتابامون توشه یک دفه عصبانی شد از هممون درس پرسیدو منفی گذاشت :-L

بعد کلاس بچه ها اومدن دورم جمع شدن که فیلمو ببینن

اونجا فهمیدم که اصلا دکمه فیلم برداری رو نزده بودم :-" :))

هیچی دیگه همزمان 17تا تو سری خورد تو سرم :))))


+یک بار داشتیم با معلممون بحث میکردیم

بعد گفت اگه من حرفمو عوض کنم اسممو میذارم کبری

بعد حرفشو عوض کرد از جلسه بعد بهش میگفتیم مستر کبری :))))
هر چند میگفت من عوض نکردم :-"
 
پاسخ : کلاس زبان!!!

یه معلّمی هس به اسم ِ "آقای ِ روح ِ زمین."
این استاد ُ ما خیلی به گردنشون حق داریم ! خیلی واسه ما زحمت کشیدن ! 8 ترم یا 7 ترم باهاشون بودیم ..
بعد این ترم نیفتادیم باهاشون .. تولدّشم بود .. واسش تولد گرفتیم ! کیک ُ شمع ِ کادو ُ یه توپ که وسیله کارشه . :دی
خُلاصه کلّــــــی خوب بود . 8->
 
پاسخ : کلاس زبان!!!

× ی بار این معلممون اومد ی کوییز از ما بگیره؛ بعد داشتیم کوییزَرو میدادیم، یهو دیدیم معلم کلاس بقلی همینجوری بلند بلند داره داد میزنهُ دعوا می کنه که چمیدونم این چکاری بود شما کردین... کل کلاس داشتن گوش میکردن که قضیه چیهُ اینا. بعد معلممون رف بیرون ببینه چه خبره. برگشته اومده میگه اون کلاسیا زدن میز معلم ـرو شکستن. (میزای ما مثه این تریبون ـای سخنرانی ـه، بعد زدن این چوبِ توشُ انداختن. معلم ـه میتونسته وایسه روش. : )) ) بعد میگن که کارِ یکی از بچه های کلاس ماس که همیشه میومده میشسته تو کلاسشون پشت میزِ معلم. اینُ که گف قشنگ کل کلاس داشتن می خندیدن. آخه دروغ در چ حد ضایه، مگه طرف خودش کلاس نداشته که بیاد بشینه تو کلاس شما؟ :)) نزدیک بود ی بازجویی ـم بشیم که ی وخ نرفته باشیم تو کلاسشون. : )) معلوم نشد کار کی بوده ولی جلسه ی بعد میزرو دیدم خیلی خوب شکسته بودن ، آفرین! : دی
 
پاسخ : کلاس زبان!!!

معلم ما بعد از پایان درس می گفت:do you have any problem
ما می گفتیم :یس
اصلاً توجه نمی کرد می رفت صفحه بعد!
بگو تو که سوال جواب نمی دی...چرا سوال می کنی کسی مشکلی نداره؟!!! ~X(
--------------------------
وقتایی هم که اشکال داشتیم :دستمونو می گرفتیم بالا میگفت:یس؟
مشکلمون رو براش می گفتیم...هیچی دیگه....طبق معمول شروع می کرد درس دادن ،جواب سوال ما هم بیخیال!!! =D>
 
پاسخ : کلاس زبان!!!

یه بار معلم کلاس دخترا نیومده بود (کلاسامون جدا هستن) کلاس اونا رو با ما یکی کردن.یه رفیقم ماشالا سیـــــــــــبیـــــــــله ها!
ینی این عکس رو ببینی یه چیزی تو مایه های رفیقمه :::

32061999695775167293.jpg


آقا خلاصه یکی از دخترا (همترم ما بودن) شروع کن به خوندن متن.این از کلمه ی اول سوتی داد تا آخرش.دیگه وسطاش انقد اشتباه میخوند Actually رو خوند : آستولی :| رفیق منم گفت : چپول اونو هم بلد نیستی بخونی؟
دختره هم جواب داد: تو خفه شو.سیبیل ـه دست و پا دار
ما رو میگی ینی =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
دختره :-w
رفقای دختره ;D
رفیقم X-( X-( :((
معلممون =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
Back
بالا