- شروع کننده موضوع
- #1
Manfred
کاربر نیمهحرفهای
- ارسالها
- 247
- امتیاز
- 1,013
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- دانشگاه
- هنر تبریز
- رشته دانشگاه
- معماری
سلام
من هرازگاهی شعری میگم. (وقتی که حسش باشه) ولی تقریبا همه ی شعرایی که تاالان گفتم(که یه ده تایی هم میشدن) گم و گور شدن. همین دیروز یه کوچولوشو پیدا کردم در قالب غزل که میذارمش.دو تای دیگه هم در دست ساخت هستند. لطفا نظرتونو دربارش بگید. (حتی نظر اصلاحی) خوشحال میشم. ممنون
شب شد و احساس من بیدار شد رهسپار تکسوار سرزمین یار شد
عشق ایزد آن زمان که در دل من خانه کرد لذت دنیا به چشمم خوار و بی مقدار شد
رحمت خالق به قلبم آنچنان غوغا نهاد دخمه ی تنگ دلم زیبا تر از دربار شد
هر هم از موسیقی احساس بی همتای من خوش تر و شیرین تر از آوای چنگ و تار شد
سروده شده در نیمه شب یکی از روزای خرداد 89، (شب امتحان ادبیات!)
من هرازگاهی شعری میگم. (وقتی که حسش باشه) ولی تقریبا همه ی شعرایی که تاالان گفتم(که یه ده تایی هم میشدن) گم و گور شدن. همین دیروز یه کوچولوشو پیدا کردم در قالب غزل که میذارمش.دو تای دیگه هم در دست ساخت هستند. لطفا نظرتونو دربارش بگید. (حتی نظر اصلاحی) خوشحال میشم. ممنون
شب شد و احساس من بیدار شد رهسپار تکسوار سرزمین یار شد
عشق ایزد آن زمان که در دل من خانه کرد لذت دنیا به چشمم خوار و بی مقدار شد
رحمت خالق به قلبم آنچنان غوغا نهاد دخمه ی تنگ دلم زیبا تر از دربار شد
هر هم از موسیقی احساس بی همتای من خوش تر و شیرین تر از آوای چنگ و تار شد
سروده شده در نیمه شب یکی از روزای خرداد 89، (شب امتحان ادبیات!)