جایگاه سمپادیا در خانواده

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Admin2
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
مکامله ی من و مادرم :
شقایق : شیرین چرا همش تو نتی ؟
من : شقایق دارم کارناممو تحلیل میکنم
شقایق : یعنی تحلیل کارنامه این همه طول میکشه ؟؟
من : اره چون دارم دام هام رو هم بررسی می کنم بعدش هم باید چند تا جزوه دالنود کنم و ....;)

راستش بهش نگفتم چون اگه بفهمه عمرا بذاره بیام :-" !!

ولی بعد کنکور میگم به شقایق تا نتونم بیام :D
 
:))یه سایتی هست که توش سمپادیا(که همه بچه مثبتن:-")کنارهم جمع میشن و مشکلاتشون و میگن و حل میکنن:/
بعدا هر اتفاقی که میفته و میرم سمت گوشی همه میدونن که اومدم اینجا گزارش بدم:D
 
از خانواده ی ما فقط مامانم میدونه و داییم ، مامانم که مودش خنثیه ، داییم هم که از هر فرصتی برای اذیت کردن من استفاده میکنه همش میگه همینه دیگه ، کار نداری میری تو سایت میچرخی ........شوخی میکنه البته:-":-"
 
البته این رو هم بگم که دخترخاله م رمز و نام کاربریم رو داره. بهش اعتماد دارم اصلا نمیاد اینجا. من هم یوزر اونو تو یه سری سایت دیگه دارم. قرار اینه که اگه یکیمون مرد، اون یکی بیاد به دوستای مجازیمون بگه که مرده و حساب رو پاک کنه!

مدیونین به عقلمون شک کنین
 
من مامانم میشناسه اینجا رو
با یه سریاتونم حتی آشناس
ولی خوب بیشتر وجهه درسیشو میدونه تا باقی بخشا D:
 
داداش که از اعضای قدیمیه (:-" فقط قول داده و قول دادم هیچ جوره لو ندیم :))) :"
آبجی هم دو سال بعد داداش عضو شده ولی فقط یه مدت پست ها رو میخونده و الانم کلا نیست ...
بابا و مامان هم که کامل در جریانن =)) حتی با بعضیاتون آشنایی کامل دارن و گاها حتی میرم میگم مامان الان چجوری میتونم به فلانی کمک کنم و اونم جواب میده :>
 
نمیدونن
نمیخوامم بدونن
کلا هر چی حالمو خوب میکنه کمی رو حذف میکنن
فک میکنن کنکوری بودن به نداشتن خواب و خوراک کافیه
چه برسه به داشتن تفریحاتی از جمله نت گردی و ارسال تو سمپادیا
به هر حال خوشحالم خواهرمم زیاد علاقه ای به اینجا نشون نمیده اینجوری مجبور بودم بساطمو از اینجا هم مثل تل و وات و اینستا جمع کنم تا مورد چکاپ و خبررسانی قرار نگیرم
 
مامانم می‌دونه و بعضی از بچه هارو هم میشناسه. اولش هم با ایمیل خودش اومدم اصلا:))
 
اصن نمیدونن سایت وجود داره
خب، دیشب سایت رو بهش نشون دادم و براش توضیح دادم یه محیط اجتماعی و درسیه و...

و درواقع فرصت رو روی هوا زدم؛ مامانم ده دقیقه پیش داشت میگفت مهارتهای اجتماعی در قرنطینه زینب افت نمودیده و باید یه کاری کنیم با بقیه حرف بزنه و نظر بده و...

و شکار لحظه ها کردم.

خیلی خوشحال شد، چهل و پنج دقیقه گشت زد، دوستامو بهش معرفی کردم، نظر داد، از @Rayehe:) ، @Armaghannn و چند نفر دیگه خوشش اومد، و گفت اگه زیاده روی نکنی اشکالی نداره.
 
خب قدیما سال چهارم بودم مامانم خودشون این سایت رو پیدا کرده بودن و به من گفتن که تو این سایت سمپادی ها جمع شدن و خیلی جای باحالی هست;;)
بعد مثلا گاهی اوقات تاپیک هایی رو بهم میدادن بخونم که مثلا چگونه تیزهوشان قبول شدیم و تیزهوشان چه جوریه و مثلا تاپیکهای درسی زیست و فیزیک اینا رو میدادن میخوندم و یه چیزایی سر در می آوردم و اینا. کلا اون موقع ها میگفتم کاش سمپادی شم و بیام عضو شم اینجا8-> حتی الان هم مامانم خودشون میان و مطالبی رو میخونن.
تو خونواده هم فقط من و مامانم درباره سایت میدونم و بقیه میدونن دربارش حرف می‌زنیم ولی کاری ندارن بهش. حالا خواهرم به امید خدا اگه سمپادی شد میاد سایت پیشمون;;)
خلاصه که خوشحالم اینجام;;):GreenHeart
 
Back
بالا