پاسخ : صفحه فیسبوک روح الله داداشی
گفت وگوی اختصاصی با تنها شاهد قتل داداشی/انگار چند ماه برای کشتن روح الله برنامه ریخته بودند
مجید فرجی خبرنگار جوان کرجی که همراه با روح الله داداشی در صحنه قتل او حضور داشت در مورد این اتفاق گفت: «حدود ساعت 12:05 شب بود که روح الله با آزرای مشکی اش امد در خانه ما در خیابان مالک اشتر تا با هم برویم بیرون. با هم رفتیم از یک سوپر مارکت خرید کردیم و آمدیم توی ماشین نشستیم. کمی که جلوتر رفتیم یک پراید مشکی با بوقهای وحشتناک (که هنوز صدای آن در گوشم است) پشت ما قرار گرفت و مدام شروع کرد به بوق زدن. مشخص بود دنبال بهانه ای برای دعواست چون راحت می توانست رد شود. روح الله شیشه را پایین کشید تا ببیند طرف چه می گوید که راننده چند فحش بد داد و بعد گفت اگر وجود داری بزن کنار. روح الله دید طرف سرش برای دعوا درد می کند گاز داد که برود اما پراید مشکی دنبالش آمد و سرانجام جلوی ما پیچید و روح الله که دید طرف دست بردار نیست از ماشین رفت پایین تا ببیند حرف حساب آن ها چیست. راننده همین که از ماشین آمد پایین دو تا فحش ناموسی داد و قمه را از غلاف بیرون کشید و تا روح الله به خودش بیاید قمه را محکم زیر حنجره روح الله کشید. شاید شما بگویید چرا روح الله با آن هیکل اسیر این آدم شد که قد بلندی هم نداشت. روح الله اصلا آدم دعوایی نبود. اصلا دنبال شر نمی گشت. فکرش را هم نمی کرد که طرف قمه را بزند اما انگار طرف برای این کار ماه ها برنامه ریخته بود چون معطل نکرد و بلافاصله زیر حنجره روح الله کشید.»
او ادامه داد: «خون مثل فواره زد بیرون. روح الله شوکه شده بود که در همان حالت یکی هم توی قلب روح الله زد. آن یکی که کنار راننده نشسته بود آمد طرف من اما چیزی دستش نبود من هم با او گلاویز شدم که راننده را برای کمک خواست. راننده با قمه آمد سمت من و من رفتم سراغ ماشین تا سوئیچ را بردارم اما سوئیچ نبود. راننده به دوستش گفت بیا بریم زدمش... و بعد با قمه آمد سمت ماشین و نشست توی ماشین و گازش را گرفت و رفت. من دستم به جایی نبود و مدام فریاد می زدم کمک. گویا یکی از ساکنان ساختمان های آن محل در خیابان پونه غربی زنگ زده بود به 110 و گفته بود که تند بیایید که دو تا جوان را اینجا کشتند. ضبط شده صدای او در 110 هست. من رفتم سمت روح الله که دیدم مدام می گوید نامردا زدند تو قلبم.»
=============================================================================
اعترافات قاتلین روح الله داداشــــــــــــــــــــ ــــی
ضارب مرحوم روح الله دادشی قویترین مرد ایران و جهان در اولین اعتراف خود ابراز داشت که هیچکدام از ما سه نفر او را نشناخته و از ترس هیبت داداشی بی اختبار چند ضربه چاقو زده است!ء
متهم در اعترافات اوليه خود اينطور گفت: در شب حادثه به همراه دو نفر از دوستانم داخل يك پرايد در حال حركت بوديم كه پشت چراغ قرمز آينه ماشينمان با آينه اتومبيل آزرا مرد تنومندي برخورد كرد.
وي افزود: بين مان درگيري لفظي پيش آمد. وقتي چراغ سبز شد شروع به حركت كرد ولي ما كه از برخورد وي ناراحت شده بوديم او را تعقيب كرده و در خيابان پونه كه مكاني نسبتا خلوت بود جلوي او پيچيديم. وقتي وي پياده شد و من جثه او را ديدم آنقدر ترسيدم كه بي اختيار دستم به چاقو رفت. آنقدر از هيكل وي ترسيده بودم كه بي اختيار چند ضربه چاقو به او زدم.
وقتي روي زمين افتاد و ديدم خون زيادي از گلوي وي در حال ريختن است و مردم نيز با خبر شده اند بلافاصله آنجا را ترك كرد. بعد از اين جنايت بود كه تازه فهميديم كسی كه او را با چاقو زده ام روح الله داداشي قوی ترين مرد ايران است!......ء
==========================================================================
تشخیص صحت و سقمش (املا؟!!) با خودتون
==========================================================================
با پیدا شدن قاتلان روح الله داداشی و دیده شدن ظاهر کج و معوج آنان در مقابل قوی ترین مرد جهان ، تراژدی عجیبی در ذهن هر مخاطب نقش می بندد.
ساده است اگر بپنداریم مرحوم داداشی قبل از کشته شدن کتک مفصلی به قاتلان خود زده است، ساده است اگر بپنداریم دعوا بر سر هیچ و پوچ بوده است، ساده است اگربپنداریم اصلا دعوا تقصیر مقتول بوده است و بالاخره ساده است اگر بپنداریم که قهرمانی جوانمرد و نرم خو، قربانی تله نامردمانه ای از حسادت و کین شده است با قاتلانی که مانند برادران آب منگل بعد از دریدن گلویش گفته اند :فرمون فرمون که می گفتن این بود؟!ء
اما حقیقت این تراژدی ورای این پندارهاست.حقیقت جائیست که فرهنگ جوانان ما از آبشخور چاقو ودشنه وضرب و جرح، آب خورده است.
گرچه خمیر مایه داش آکل ها و کاکا رستم ها از زمین تا آسمان با هم فرق دارد اما هردو قربانی یک فرهنگند و آن فرهنگ خشونت ورزیست.
این روزها که شیپور بد صدای خشونت گوشها را کر کرده است.کمتر کسی است که از خود نپرسد چرا؟
چرا ما ایرانیان که همواره در تاریخ خود به جوانمردی، بردباری و صفات ممتاز انسانی شهره بوده ایم اینک با هر بوق نامربوط در پشت سر اتومبیلمان قداره به دست فریاد هل من مبارز سر می دهیم؟
حقیقت این است که شور جوانی و غرور و تعصب مخصوص این سنین در بین همه جوانان اقصا نقاط دنیا مشترک است اما چرا این شور در جامعه ما در قالب دعواها و خشونت های خیابانی کانالیزه شده است؟
پاسخ روانشناسانه و جامعه شناسانه و حتی مسئولانه به این سئوال آسان است اما قصد ما پاسخ دادن به این پرسش نیست که انبوه پاسخ های انباشته شده در دانشگاهها ، مطبوعات و صدا و سیما کم نیستند. اما گویا قرار نیست این پاسخها مجال ظهور و التیام زخمهای عمیق فرهنگی جوانان ما را پیدا کند.
بی کاری گسترده ، عقده های اجتماعی ، اعتیاد، ......... وبالاخره رواج پنهان و ناخوداگاه فرهنگ خشونت ورزی، لمپنی و حق خود گیری منهای قانون ،توسط سینما و تلویزیون و برخی گروههای مرجع در جامعه مثل خانواده و هم محله ای ها می توانند پاسخهای سردستی و یا حتی عمقی باشند.
در پایان تنها چیزی که باقی میماند حسرت و غم از دست دادن قهرمان ملی و از آن بزرگتر غم داشتن جامعه ای خشونتگرا و نا امن است... حیف
