- شروع کننده موضوع
- #1
ن.رها
کاربر فوقفعال
- ارسالها
- 117
- امتیاز
- 155
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان 1
- شهر
- شیراز
- مدال المپیاد
- المپیاد های ریاضی و کامپیوتر
- رشته دانشگاه
- مهندسی شهرسازی
عاشقی جرم قشنگی ست ............!
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور به همان سبز صمیمی به همین باغ بلور
به همان سایه همان وهم همان تصویری که سراغش ز غزل های خودم می گیری
به همان زل زدن از فاصله ی دور به هم یعنی آن شیوه ی فهماندن منظور به هم
به تبسم به تکلم به دلارایی تو به خموشی به تماشا به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه ی سنگین سکوت به سخن های تو با لهجه ی شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم تشنه ی دیدار من است
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگی اش می توان یک شبه پی برد به دل دادگی اش
آه ای خواب گران سنگ سبک بار شده بر سر روح من افتاده و آوار شده
در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر سبز چنان سبز که از سرسبزیش می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است اول اسم کسی ورد زبانم شده است
آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
اگر این حادثه ی هر شبه تصویر تو نیست پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست
حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است و تماشا گه این خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی دل خواه تویی عشق من آن شبح شاد شبان گاه تویی
<< بهروز یاسمی>>
...
بازگشت
در من بگير بار دگر ای دم غزل
من بازگشته ام به تو ای عالم غزل
ای عالم عزيز که تقدير روزگار
چندی گرفت از تو مرا ٬ از غم غزل
حالا دوباره آمده ام با همان جنون
تا محو و گم شوم در پيچ و خم غزل
من باز گشته ام که بگيرم به جدٌ و جهد
از دست شاعران جوان پرچم غزل
هان! رفتم از تو ای من بی ذوق پيش از اين
تا بعد از اين دوباره شوم محرم غزل
دنيا همه برای تو بگذار بعد از اين
او همدم تو باشد و من همدم غزل
بسيارها و بيشترين ها برای تو
من قانعم به قافيه های کم غزل
پيوند خورده است از آغاز بخت من
با تار و پود قالب مستحکم غزل
***
از هر طرف که می نگری رقص شعله است
در من گرفته سرکش و سوزان دم غزل
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور به همان سبز صمیمی به همین باغ بلور
به همان سایه همان وهم همان تصویری که سراغش ز غزل های خودم می گیری
به همان زل زدن از فاصله ی دور به هم یعنی آن شیوه ی فهماندن منظور به هم
به تبسم به تکلم به دلارایی تو به خموشی به تماشا به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه ی سنگین سکوت به سخن های تو با لهجه ی شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم تشنه ی دیدار من است
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگی اش می توان یک شبه پی برد به دل دادگی اش
آه ای خواب گران سنگ سبک بار شده بر سر روح من افتاده و آوار شده
در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر سبز چنان سبز که از سرسبزیش می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است اول اسم کسی ورد زبانم شده است
آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
اگر این حادثه ی هر شبه تصویر تو نیست پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست
حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است و تماشا گه این خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی دل خواه تویی عشق من آن شبح شاد شبان گاه تویی
<< بهروز یاسمی>>
...
بازگشت
در من بگير بار دگر ای دم غزل
من بازگشته ام به تو ای عالم غزل
ای عالم عزيز که تقدير روزگار
چندی گرفت از تو مرا ٬ از غم غزل
حالا دوباره آمده ام با همان جنون
تا محو و گم شوم در پيچ و خم غزل
من باز گشته ام که بگيرم به جدٌ و جهد
از دست شاعران جوان پرچم غزل
هان! رفتم از تو ای من بی ذوق پيش از اين
تا بعد از اين دوباره شوم محرم غزل
دنيا همه برای تو بگذار بعد از اين
او همدم تو باشد و من همدم غزل
بسيارها و بيشترين ها برای تو
من قانعم به قافيه های کم غزل
پيوند خورده است از آغاز بخت من
با تار و پود قالب مستحکم غزل
***
از هر طرف که می نگری رقص شعله است
در من گرفته سرکش و سوزان دم غزل