- شروع کننده موضوع
- #1
ISO9002
کاربر فوقحرفهای
- ارسالها
- 947
- امتیاز
- 1,655
- نام مرکز سمپاد
- شهید قدوسی
- دانشگاه
- صنعتی امیرکبیر
حالا که داریم به لحظات اعلام نتایج کنکور نزدیک میشیم، خواستم یه خاطره ی خیلی جالب از اعلام نتایج کنکور پارسال خودم براتون تعریف کنم.
شاید بیشتر از این کمکی از دست یکی که امسال کنکور نداشته بر نیاد. از بقیه کنکور داده ها هم میخوام که اگر خاطره یا حرف جالبی در این مورد دارن بزنن. خود کنکوریای امسالم اصن بیان. دور همی استرستون کم شد شاید...
اما پارسال، موقع اعلام نتایج، من خونمون نبودم. یه جایی بودم که به اینترنت دسترسی داشتم. اصلا فکرشو نمیکردم/نمیکردیم که نتایج اون لحظه بیاد. ینی من خودم حس میکردم که فرداش یا پس فرداش نتایج اعلام میشن. ولی خب همونطور که بچه های کنکوری الان درک میکنن، اینجور مواقع یه مرضی آدم داره هی میخواد این سایت سنجشو چک کنه ببینه اومده یا نه.
منم که هی داشتم چک میکردم، یه بار که دیدم، باز نتایج نبود. به صورت اتفاقی دقیقا چند لحظه بعدش ریفرش کردم، دیدم اومده. چشمام خشک شد!
بعد که رفتم تو صفحه اش، دیدم هیچ کدوم از اطلاعاتی که این میخوادو من در دسترس ندارم. کارت ورود به جلسمو که نداشتم. شماره داوطلبیم رو هم بلد نبودم. شماره شناسنامه ام رو هم نیز!
بعله! این بود که منی که چندین روز مثل چی! منتظر نتایج بودم، نتایج حالا اومده بود و من کاری نمیتونستم بکنم. کم کم جو نتایج داشت میخوابید که به این نتیجه رسیدم که گوشیمو بردارم به ملت خبر بدم که اومده نتایج. به بابامم تو خونه گفتم دنبال مدارکم بگرده بلکه پیدا شه!
یکی یکی به همه کانتکت های کنکوری گوشیم خبر دادم که نتایج اومده و جالبم این بود که هیچ کدوم هم نمیدونستن. بعد یکی یکی زنگ میزدن رتبشونو میگفتن. و منو حسرت شماره داوطلبی که نداشتم...
حالا همه اینا به کنار، اس ام اس های تحمل نا شدنی یک ملتی پشت سر هم میومد که رتبت چن شده...
فک کنم ساعتای 7 یا 8 بعد از ظهر بود شایدم کمی عقب تر یا جلو تر دقیق یادم نیس. ولی خلاصه همه نتایجشونو دیدن و منی که تقریبا بین همه دوستان (شایدم تو کل ایران ) اولین نفری بودم که از اومدن نتایج مطلع شده بودم، هنوز رتبمو نمیدونستم.
کم کم، استرس نتیجه کنکورم کنار رفت و عادی شد. اینجاش مهمه، حالا دیگه دغدغه بزرگتری داشتم. و اونم دیدن نتیجه این کنکور لعنتی بود. خودش دیگه مثل قبل مهم نبود.
ساعت 12 شب رسیدم خونمون. خبری از مدارک کنکوری من نبود... خلاصه کلی غصه خوردیم و دیگه کم کم بی خیال نتایجمون توی اون شب شده بودیم که یه لحظه یه فکری زد به سرم.
یادم افتاد یکی از دوستان، صندلیش خیلی نزدیک من بود. زنگ زدم و شماره داوطلبیشو پرسیدم. بعد شروع کردم همه شماره ها دور و برشو امتحان کردم. یادم نیس چقدر طول کشید یا اصلا شمارم نزدیک اون بود یا نبود، ولی خلاصه بعد کلی امتحان کردن، اون صفحه زیبا و دلنشین کارنامه کنکورمو دیدم.
اونقدر تو اون لحظه خوشحال شده بودم که خود رتبه خوب اینقدر خوشحالم نمیکرد. وقتی رتبمو دیدم، اصلا ناراحتم نبودم. چون سر همون دیدنش کلی خوشحال بودم...
شاید اگر این حاذثه نبود، من بابت رتبم ناراحت میشدم. نمیدونم. ولی این حادثه یه چیزی رو به آدم یاد میده...
خیلی خیلی چیزهای زیادی توی زندگی یک آدم باید دست به دست هم بده، تا در نهایت صحت و سلامت، و بدون هیچ مشکل غیر معقول و غیر قابل پیش بینی ای، بشینه پشت کامپیوترش و رتبش رو ببینه. و دست به دست دادن این همه چیز، شاید خیلی خوشحال کننده تر باشه، نسبت به ناراحتی احتمالی که از رتبمون به دست میاریم. رتبه ای که تا الان همه کنکوری ها حدودش رو هم میدونن.
شاید بیشتر از این کمکی از دست یکی که امسال کنکور نداشته بر نیاد. از بقیه کنکور داده ها هم میخوام که اگر خاطره یا حرف جالبی در این مورد دارن بزنن. خود کنکوریای امسالم اصن بیان. دور همی استرستون کم شد شاید...
اما پارسال، موقع اعلام نتایج، من خونمون نبودم. یه جایی بودم که به اینترنت دسترسی داشتم. اصلا فکرشو نمیکردم/نمیکردیم که نتایج اون لحظه بیاد. ینی من خودم حس میکردم که فرداش یا پس فرداش نتایج اعلام میشن. ولی خب همونطور که بچه های کنکوری الان درک میکنن، اینجور مواقع یه مرضی آدم داره هی میخواد این سایت سنجشو چک کنه ببینه اومده یا نه.
منم که هی داشتم چک میکردم، یه بار که دیدم، باز نتایج نبود. به صورت اتفاقی دقیقا چند لحظه بعدش ریفرش کردم، دیدم اومده. چشمام خشک شد!
بعد که رفتم تو صفحه اش، دیدم هیچ کدوم از اطلاعاتی که این میخوادو من در دسترس ندارم. کارت ورود به جلسمو که نداشتم. شماره داوطلبیم رو هم بلد نبودم. شماره شناسنامه ام رو هم نیز!
بعله! این بود که منی که چندین روز مثل چی! منتظر نتایج بودم، نتایج حالا اومده بود و من کاری نمیتونستم بکنم. کم کم جو نتایج داشت میخوابید که به این نتیجه رسیدم که گوشیمو بردارم به ملت خبر بدم که اومده نتایج. به بابامم تو خونه گفتم دنبال مدارکم بگرده بلکه پیدا شه!
یکی یکی به همه کانتکت های کنکوری گوشیم خبر دادم که نتایج اومده و جالبم این بود که هیچ کدوم هم نمیدونستن. بعد یکی یکی زنگ میزدن رتبشونو میگفتن. و منو حسرت شماره داوطلبی که نداشتم...
حالا همه اینا به کنار، اس ام اس های تحمل نا شدنی یک ملتی پشت سر هم میومد که رتبت چن شده...
فک کنم ساعتای 7 یا 8 بعد از ظهر بود شایدم کمی عقب تر یا جلو تر دقیق یادم نیس. ولی خلاصه همه نتایجشونو دیدن و منی که تقریبا بین همه دوستان (شایدم تو کل ایران ) اولین نفری بودم که از اومدن نتایج مطلع شده بودم، هنوز رتبمو نمیدونستم.
کم کم، استرس نتیجه کنکورم کنار رفت و عادی شد. اینجاش مهمه، حالا دیگه دغدغه بزرگتری داشتم. و اونم دیدن نتیجه این کنکور لعنتی بود. خودش دیگه مثل قبل مهم نبود.
ساعت 12 شب رسیدم خونمون. خبری از مدارک کنکوری من نبود... خلاصه کلی غصه خوردیم و دیگه کم کم بی خیال نتایجمون توی اون شب شده بودیم که یه لحظه یه فکری زد به سرم.
یادم افتاد یکی از دوستان، صندلیش خیلی نزدیک من بود. زنگ زدم و شماره داوطلبیشو پرسیدم. بعد شروع کردم همه شماره ها دور و برشو امتحان کردم. یادم نیس چقدر طول کشید یا اصلا شمارم نزدیک اون بود یا نبود، ولی خلاصه بعد کلی امتحان کردن، اون صفحه زیبا و دلنشین کارنامه کنکورمو دیدم.
اونقدر تو اون لحظه خوشحال شده بودم که خود رتبه خوب اینقدر خوشحالم نمیکرد. وقتی رتبمو دیدم، اصلا ناراحتم نبودم. چون سر همون دیدنش کلی خوشحال بودم...
شاید اگر این حاذثه نبود، من بابت رتبم ناراحت میشدم. نمیدونم. ولی این حادثه یه چیزی رو به آدم یاد میده...
خیلی خیلی چیزهای زیادی توی زندگی یک آدم باید دست به دست هم بده، تا در نهایت صحت و سلامت، و بدون هیچ مشکل غیر معقول و غیر قابل پیش بینی ای، بشینه پشت کامپیوترش و رتبش رو ببینه. و دست به دست دادن این همه چیز، شاید خیلی خوشحال کننده تر باشه، نسبت به ناراحتی احتمالی که از رتبمون به دست میاریم. رتبه ای که تا الان همه کنکوری ها حدودش رو هم میدونن.