کوزت
کوزت
- ارسالها
- 1,651
- امتیاز
- 7,347
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان 3 مشهد
- شهر
- مشهد
- رشته دانشگاه
- مهندسی کامپیوتر
نویسنده ی احمق اسمه سارا باید میذاش واسه اون؟
فیلمش قشنگ سره کاریه
فیلمش قشنگ سره کاریه
من که دیروز گفتم عمرا پلیس بتونه نیما رو با اون ماشین بگیره .واقعا چی میشه گفت راجع به این پلیسا؟؟؟؟مجرم جلوی چشمشون در میره خب با 4 نفر بیشتر می اومدین چی میشد؟؟؟؟؟به نقل از ریــحــانــه :ولی خیلی توپ در رفت نیما !
دقت کردین چقد تو سریالا پلیسُ احمقُ دست پا چلفتی نشون میدن ؟
آره ايول منم همين فكرو ميكنم.به نقل از M!racle :یه سوال الان شیطان کیه این وسط؟؟!!میگم نکنه اون پسر مثبته باشه
به نقل از Lord Loss :این یخه بستهه شیطونه فک کن.......
آقا یک سوال. اگه این شیطونه پس اون قسمت ترسناکه نیما چه جوری رفت تو خونه فاطمه انقد راخت؟ خونه مردم بود مثلا.....
به نقل از H O S E I N :بیش بینی تون درست بود. پیش بینی من هم همینطور. میدونید من از کجا فهمیدم ؟ وقتی فاطمه تو قسمت پیش ازش پرسید چطوری اینقدر به خدا نزدیک شدی گفت یه گناه بزرگ کردم بعدش توبه کردم و به خدا نزدیک تر شدم. گفت یه توبه خیلی بهتر از کار های دیگه ست. این ماجرای یه عابد تو دوره ی حضرت موسی بود. این عابد یه نفر رو دید که بهش گفت من یه گناه بزرگ کردم بعد توبه کردم و محبوب خدا شدم. تو هم همین کار رو بکن. این عابد هم رفت پیش یکی از خانم های ... شهر . اون خانم ازش پرسید تو که اینقدر کارت درسته چرا اومدی اینجا ؟ عابد هم تعریف کرد ماجرا رو و اون زن گفت اون کسی که اینو بهت گفته شیطان بوده و میخواسته گمراه بشی. این مرد عابد هم میفهمه و از این کار دست برمیداره و نجات پیدا میکنه. فردای همون روز اون خانم فوت میکنه. خداوند به حضرت موسی میگه که برو در خونه ی اون زن بنویس این زن از بنده ی آمرزیده ی خدا بود و عاقبت بخیر شد (چون یه بنده ای رو از انحراف نجات داد)
به نقل از ن.رها :وای من دیگه می ترسم
همه ی موهای بدنم سیخ شده بود
بعد از ظهر داشتم می گفتم عجب آدم باحالی #