پاسخ : چیکار کنم ؟
دوستان یکم مطلب زیاده ، اما فکر می کنم مفید باشه ، تا آخرش بخونید
.......
واگعا" نگرالیخ ؟
خب الان میشه نتیجه گرفت که همیشه تقصیر جامعه است و اگه جامعه خوب باشه ، مامان باباها مشکلی ندارن ! اما من موافق نیستم
چون به نظر من والدین همه چیز رو به هم ربط میدن ، مثال ، چون فلانی رو تو فلان شهر سر ظهر دزدیدن بردن کلیشو در آوردن فروختن ، طرفم کشتن ، بعدشم دزدا به آسودگی زندگی دارن می کنن ، پس شما بچه ها به هیچ وجه نباید بیرون برید ! این کلا" اشتباست و از پایه غلطه (مغالطه است یعنی)
شما میتونید با دوستاتون برید بیرون خرید ، برید شام بخورید ، برید سینما ، برید پارک ، برید خیابون قدم بزنید و ... اینا هیچکدومش مشکل حکومتی نداره ، جامعه هم واقعا" انقد بد نیست که شما نتونید برید (واقع بین باشید ، هستند مکان هایی که شما بتونید برید ، یک مصداق برای خودتون پیدا نکنید ، شهر رو در نظر بگیرید)
اما شما (منظورم دختر/پسرای این سایت یا سمپادی ها نیستن ، کلی میگم) ،شمای دختر/پسر که میری خیابون با دوستات پسر/دختر ی چشمک میزنه جواب میدید و ... ، شمایی که میری پارک یه آدم خلافکار (فروشنده ی مواد مخدر یا کاسبای هرزگی یا ...) می بینی میری سمتش یا با اولین اشارش جذب میشی ، شمایی که میری سینما به عشق اینکه پسر/دختر ها رو ببینی و یه دوست برا خودت جور کنی ، شمایی که میری شام بخوری همش اینو و اونو میپایی تا یکی بهت توجه کنه و ...
اینها مشکلاتی هست که اول خودتون باید حلش کنید ، لزوما" شماها این مشکلات رو ندارید ، اما واقعا" قبول دارید اگه تو موقعیتش قرار بگیرید خطایی (به ضعم پدر مادرها) مرتکب نمیشید ؟ این یه بحث خودسازیه ...
اما پدر مادرها ، چی میشه اگه جای لجبازی باهاشون بحث کنید و اعتمادشون رو جلب کنید ، افرادی رو میشناسم که تربیتشون طوری بوده که پدر و مادرشون بهشون این اجازه رو داده که دوست دختر/پسر انتخاب کنند چون می دونند اونها عاقلانه تصمیم میگیرند و اعتماد دارند
بنشینید پای اینترنت و اونها رو دعوت کنید با شما همراه شن ، سایت هایی که میرید رو نشونشون بدید ، خیلی مهمّه که صادق باشید ، مطمئن باشید با دروغ گفتن یا نگفتن بعضی حقایق اعتماد جلب نمیشه ، وقتی شما می ترسید از اینکه اونا بفهمن شما توی فرومی میایید که دختر/پسر به طور آزاد با هم در ارتباط هستند و بحث می کنند ، انتظار موافقت اونهارو نداشته باشید ، این اولین قدم برای دور شدن از خواسته هاتون هست ، یعنی شما قبول می کنید که خلاف قوانین و کار نادرست (با توجه به افکار اونها) کار می کنید ، این جای بحث بافی نمیگذاره ، چون ناخودآگاه قبول می کنید که اونها درست میگن ولی شما دوست داری نادرست عمل کنی و این بحثی از قبل شکست خوردست
با اونها بیرون برید ! خیلی خوبه یکبار با مادر/پدرتون بیرون برید (ترجیحا" جنس موافق رو انتخاب کنید) ، و اونها رفتار شما رو در خیابون و مکان های عمومی ببینند ، مطمئنا" میتونید نظر اونهارو تغییر بدید
حرف بزنید ، خیلی مهمّه که اونها افکار و عقاید شما رو بشناسن ، از گفتن افکار خود نترسید ، چون ترس اولین پایه ی شکست تو هر بحثی است ، اگر فکر می کنید بیرون شام خوردن با دوستاتون مشکلی نداره ، بهشون بگید ، اما نه با دعوا ، اجازه بدید اونها هم حرف بزنند و نظراتشون رو بدند ، اصلا" اینجوری فکر نکنید که قراره 1 ساعت با هم بحث کنید و تو این 1 ساعت شما با بیان افکار و عقاید خود ، اونارو قانع کنید و طرز تفکری که طی 50 سال شکل گرفته رو عوض کنید ، بحث ها فقط جهت آشنایی تفکرات شما با والدینتون هست ، این کار رو مداوم تکرار کنید ، طی هفته ها و ماه ها تآثیرات زیادی روی دو طرف میزاره ، بدون اینکه شما متوجه شید ، قطعا" نظر اونا عوض میشه ، نظر شما عوض میشه ، سعی در نتیجه گیری پایانی قطعی نداشته باشید ، چون نه شما تمام افکار و عقاید خودتون رو گفتید و گذاشتید وسط ، نه اونها ، با قسمتی از افکار هم نمیشه راجع به کلش نتیجه گرفت
از والیدن خود فرار نکنید ! ، جلوی چشم باشید ، تو دیدشون باشید ، نزارید این تفکر در اونها شکل بگیره که از شما غافل هستند ، این باعث میشه به کوچیکترین کارهاتون هم شک کنند و سوال بپرسند
مرز برای روابط خودتون با خونوادتون تعریف کنید ، چیزهایی در مورد شمارو مادرتون باید بدونه که لزومی نداره پدرتون بدونه و چیزهایی هم بر عکس ، هیچوقت طوری رفتار نکنید که به یکی از والدین خود بسیار نزدیک شید و از دیگری فرسنگ ها دورتر ! این نه تنها برای والدینتون خوب نیست ، بلکه مشکلات بسیار زیادی برای خود شما به وجود میاره ، مثال : اگر شما به مادر خود نزدیک باشید و از پدر دور ، یک ترس از پدر به وجود میاد به طور ناخودآگاه ، چون مادر شما حرف هایی رو با شما میزنه که پدرتون نمیزنه ، شما کارهایی رو با مادرتون می کنید که با پدرتون نمی کنید ، مادر شما اختیاراتی رو به شما میده که پدرتون نمیده (چون نمیشناسه شمارو) ، و ... این عواقب بدتری هم میتونه داشته باشه ...
استقلال داشته باشید ، برای هر کاری از کسی سوال نپرسید ، بیشتر جمله هاتون رو با "من میخوام" شروع کنید تا " اجازه هست" ، بار جمله ای که با اجازه هست شروع میشه خود به خود حس تصمیم گیری رو به طرفی که باهاش بحث می کنید منتفل میکنه و شما تحت فرمان او خواهید بود ، اما این به این معنی نیست که بگید "من میخوام" و بعدش کار رو انجام بدید ، "من میخوام" باعث میشه طرفی که باهاش بحث می کنید بفهمه حس تصمیم گیری کارهاتون با خودتونه و تصمیم نهایی رو شما میگیرید ، پس فقط نظرش رو میده و تجربیاتش رو در اختیار شما میزاره ، هرچند چون ولی شماست و شما به سن قانونی نرسیدید ، حق داره جای شما تصمیم گیری کنه و نباید با لجبازی و دعوا کارتون رو پیش ببرید ، اگر چند بار گفتید "من میخوام" و شنیدید "نه نمیشه" یا "نه نمیتونی بری" یا "نه اجازشو نمیدم" نا امید نشید ، اینا بر میگرده به رفتاری که تا کنون داشتید و قابل تغییره ، سعی کنید دلیلش رو بپرسید ، مثلا" "من میخوام با دوستم برم خرید" ، "نه ، نمی تونی" ، "چرا؟" ، "چون ..." ، البته جواب هایی مثل "چون من میگم" ، "چون حقش رو نداری" و امثال اینها ، باعث میشه شما عصبانی شید و شما نباید کوتاه بیاید اما نباید این بحث رو ادامه بدید ، سریعا" صحبت رو فراموش کنید ، و در فرصتی دیگر به بحث راجع به مسئله یا دلایل آن بپردازید .(مثال : من اگه اونروز با دوستم میرفتم خرید چی میشد ؟ الان لباس ندارم ، شما هم وقت نداری با من بیای ...)
فعلا" تا همینجا بسه ، طولانی شد .
2تا نکته رو هرگز فراموش نکنید :
1.با دروغ گفتن ، نمی تونید اعتماد کسی رو جلب کنید ، و وضعیت رو بهتر کنید
2.همیشه راه های منطقی ، بیشتر از راه های بی منطق جواب میده
×اشتباه تایپی دیدید ببخشید خودتون ، اینروزا اصلا" درست تایپ نمی کنم!×