پاسخ : فرانتس کافکا
چندتا مقاله می خوندم راجع به این بزرگوار، گفتم شاید بد نباشه اینجا چندتا نکته بگم:
خب، یک پدیده ای وجود داره به نام "انفجار منفی". یعنی چی؟ می گن هیچ چیز هوشیارکننده تر از اصل عدم هوشیاری نیست.(اون هم در برخی از داستان های کافکا) چه جوری؟ به این صورت که اگه دقت کرده باشید، خود رویدادهای داستان های کافکا وحشتناک یا به قولی دلهره آور نیستن. بلکه این شخصیت های داستانه که در برابر این چیزها و رویدادها بی تفاوت عمل می کنن و همون عکس العملی رو دارن که دربرابر رویدادهای عادی از خودشون نشون دادن. پس عادی بودن و روزمره بودن وقایع، باعث هولناک بودنشون می شه. این از انفجار منفی، که بیشتر در آثار کافکا دیده می شه.
دوم اینکه، توی این مقاله راجع به بیماری آلوپراکسی توضیح داده بود. آلوپراکسی به این معناست: رفتار بیماری که برخلاف خواسته ی خود عمل می کند.
که این بیماری رو به شیوه ی کار کافکا تشبیه کرده بود. درواقع کافکا موضوع مورد نظر خودش رو از همون اول به یه نام جعلی معرفی می کنه و به این خاطر تا به این حد در کارهاش موفق بوده که خودش هم به قولی یک بیگانه یا یک آدم جعلی به شمار میومده.(از لحاظ دینی: درواقع یک یهودی دربین مسیحی ها! چندان اطلاع ندارم.)
و سوم: تفاوت اصلی رمان های ایشون، با رمان های امروزیه. رمان های امروزی، اغلبشون غیر مدرن هستن. یعنی چی؟ یعنی در بهترین حالت، فقط چیزی رو که می بینن توصیف می کنن. ولی توی علوم تجربی مدرن یه سری مراحل درنظر گرفته می شه که موضوع موردنظر رو توش می گنجونن و زمینه ی تبدیل و تغییر و این چیزها رو فراهم می کنن تا به شناخت موضوع موردنظر میسر می شه. که کافکا هم همین کار رو می کرد. شرایط دگرگون شده به وجود میاورد و موضوع موردنظرش رو توی شرایط موجود قرار می داد تا به شناخت می رسید. و این یعنی مدرن بودن.