من خودم به مولانا علا قه دارم زیرا مطالب مهم و پیچیده رو با زبانی ساده بیان می کند.
بشنو از نی چون حکایت می کند از جداییها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش حالان شدم
هرکس از ظن خود شد یار من از درون من نجست احوال من
سر من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد
خيلي موضوع كلي اي هست !
مثلا اگر بخوايم راجع به شاعران ِ معاصر حرف بزنيم ؛ تاپيك دارم !
اگر كلاسيك باشه خب اين همه قرررررن !
كلا يه ذره بحث ُ محدود تر كنيم بهتره
خيلي موضوع كلي اي هست !
مثلا اگر بخوايم راجع به شاعران ِ معاصر حرف بزنيم ؛ تاپيك دارم !
اگر كلاسيك باشه خب اين همه قرررررن !
كلا يه ذره بحث ُ محدود تر كنيم بهتره
حافظ یه شخصیت باحالی داره که از شعراش میشه فهمید مثلاَ کارهایی که کرده متناسب با هر دوره ی زندگیشه. ذهن متشوشی داره تو یه غزل یهو 3 تا موضوع رو مطرح میکنه و کلاَ شعراش دلنشینه و قوی ترین غزل سرای ایرانه. (اصطلاحاَ به شوخی میگیم شعرش متناسبه با قیمت ویسکی. هر وقت گرون میشده سوزناک می خونده هر وقت ارزون میشده شاد میشده )
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشان کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
غزل چون جا واسه كار زياد داره و. معمولا به دل ميشينه از همشون قشنگ تره و بدون شك حافظ از اين نظر بهترينه
-----------------------------------------------------
دوبيتي هم مختصر ومفيده خيلي هم نازه(مالاي خودم رو از بقيه بيشتر دوس دارم ) دوبيتي هاي باباطاهر ناز عاميانه و زيبان
خب شايد همه اطلاعات ِ كافي نداشـته باشن براي ِ نظر دادن ؛ يعني من به شخصه نمي دونم " بحر طويل" چيـه
امـا غزل رو بيشتر از همه دوست دارم ( چون بيشتر از همه هم خوندم )
و خب قطعا غزلاي ِ حافظ . از اين كـه اجزا ِ جمله توش زياد تغيير نمي كـنه ( يعني معمولا آخر ِ مصرع ها بيت ها فعله ) + ايـهام هاش خيلي خوشم مياد ...
من به شخصه غزل رو خیلی دوست دارم
---------------------------------------------------------
درمورد شعرا هم که عاشق سعدی و فردوسی هستم (البته دلایل خاص خودم رو دارم) ولی خب اشراف سعدی و فردوسی به ادب فارسی برکسی پوشیده نیست.
بقیه شعرا هم هرکدوم به نوبه ی خود عالی بودن
کلا انتخاب یه شخص خاص شاید خیلی جالب نباشه چون در هر دوره و زمان و حالت و ... انسان به یه نوع از هنر شاعری نیازمنده که در هر دوره شعرایی بودن که این نیاز رو برطر کنن برای همین هرکدوم در دوره خود بهترین بودن
دوبیتی های باباطاهر ک اصن دیوانم میکنه... مختصر و مفید حرف همه عرفا رو میزنه... عاشقشم ینیا! از حق نگذریم از همه بهتر و روان تر مساعل عرفانیو بیان کرده...
مثنوی مولانا هم خیلی دوس دارم، بیشتر از غزلاش...شاهنامه هم ک عالم خودشو داره
غزلای حافظ سعدی هم خیلی خیلی قشنگن، اما پیچیدگی خودشونو دارن باس حالشو داشته باشی تا حال بده بهت
خو بستگی داره تو مبحث کلاسیک یا نو! خو من راستش این جوری نیستم که فقط چند تا شاعر و دوست داشته باشم و بخونم معمولن همه رو میخونم و لذت میبرم جز بعضی ها مثلا سهراب و میخونم و لذت نمیبرم! ولی عشق هام تو کلاسیک بدیهتا حافظ! مولانا! شاید باباطاهر!خیلی خیلی قدیم وقتی راهنمایی بودم فقط فردوسی میخوندم از هم عصر هام بخوام بگم شاملو فروغ اخوان ثالث(شاید!) مهدی موسوی فاطمه اختصاری مهدی عسگری مژگان عباسلو
غزل حس خوبی به آدم میده همیشه، البته مثنوی هم خوبه،
حافظ:
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
گر طمع داری ار آن جام مرصع می لعل ای بسا در که به نوک مژه ات باید سفت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
در گستان ارم صبح که از لطف هوا زلف سنبل به نسیم سحری می آشفت
گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت
سخن عشق نه آن است که آید به زبان ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت
از شاعران کلاسیک شعرهای سعدی برای من ارزش ویژه تری دارن.
یکی از دلایلی که سعدی رو سعدی کرده وزن شعرهاشه.
مثلاً شعر ساربانی که داره وزنش سنگینی و تلخی هجران رو کاملاً القا می کنه،همونطور که وقتی گلوی آدم رو بغض میگیره حس سنگینی خاصی توی وجود آدم هست. شعر به صورتیه که انگار واژه هاش اصلاً نمی خواد پیش بره.
از طرفی یک سری جاها هنجار شکنی های خاصی توی شعرا داره. عموماً شعرهای عرفانی وزن های آرومی دارن امّا سعدی شعر عرفانی ای داره که ریتم سریعی داره! مثلاً مصرع وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من! و کاملا متفاوته با انواع شعرهای عرفانی شاعران دیگه.
واقعا انتخاب یک شاعر سخته. ولی خب توی هر قالب شعری معمولا یک نفر بیشتر به دل آدم میشینه. توی رباعی من خیام را دوست دارم و توی غزل حضرت حافظ را. خیام به دلیل بصیرتی که نسبت به جهان داره. حافظ هم بیشتر به دلیل مفاهیم عاشقانه شعرهاش. انگار حافظ تعریفی ارائه میده از حقیقت عشق.
ولی درکل با توجه به حال فعلیم خیام را خیلی بیشتر از همه شاعر ها میخونم و بنابراین رباعی را هم به واسطه خیام بیشتر میپسندم. البته کوتاه بودن رباعی و موجز بودنش هم بی تاثیر نیست
من از ایرج میرزا خوشم میاد چون شعر همراه فحاشی اون روی کار آورد اما جالبش اینجاست با اینکه خود از نوادگان فتح علی شاه بود هیچگاه به تابلویی شاهان نپرداخت
کارگر در زیر کار و دخترک در زیر یار