داستان بسازیم (یک جمله اضافه کنید)

پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

اومد سمت من تا ببینه چی شده که با دیدن قطرات خون رو در و دیوار و شیشه ی شکسته غش کرد.
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

بدبخت نمیدونست خونِ دستمه که چکیده این ور اون ور...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

به نقل از F@temeh :
بدبخت نمیدونست خونِ دستمه که چکیده این ور اون ور...
همونطور که گفتم قلبش ضعیفه...کلی نگران شدم...دستم رو بردم سمت دستش تا نبضش رو بگیرم
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

خیلی سعی کردم نبضشو پیدا کنم ولی نشد! میدونستم بزنم تو صورتش به هوش میاد
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

زدم تو صورتش یکی اینور یکی اونور صدا سگ داد. هی میزدم هی صدا سگ میداد.تعجب کردم
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

هی من میزدم هی اون صدای سگ میداد.هی میزدم هی اون صدای سگ میداد.خیلی مسخره بود و به طرز مسخره ای بامزه بود.انقد خنیدیم که دلم درد گرفت و مجبور شدم بغل خانوم حائری رو زمین ولو بشم
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

ناگهان با صدای زنگ در خنده ام را فرو دادم
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

بلند شدم،خانم حائری را بلند کردم-چقدر سبک بود این پیرزن- و پشت مبل گذاشتمش تا کسی نبیندش.
رفتم دم در.
از توی چشمی بیرون رو نگاه کردم
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

دیدم سگه
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

بیشتر که دقت کردم دیدم سگ نیس
گربه ی خانم حائریه!
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

گربه هه حامله بود و بیچاره راه که میرفت شکمش کشیده میشد زمین.دلم سوخت و در رو وا کردم
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

حالا خانم حائری اونور افتاده داره میمیره این یکی میخاد بزاد. رفتم سراغ تلفن. باید براش کاری میکردم.
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

رفتم زنگ بزنم به اورژانس که دیدم بغل تلفن شماره ی یه دامپزشک هستش
گربهه یه وری افتاده بود زمین و داشت میو میو میکرد
اون یکی هم افتاده بود داشت هاپ هاپ میکرد
مونده بودم که زنگ بزنم به دامپزشک یا اورژانس
یه سکه از تو جیبم در آوردم
گفتم شیر بیاد زنگ میزنم اورژانس
خط بیاد زنگ میزنم دامپزشک
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

تو هوا که سکه داشت میچرخیدآرزو کردم بزنم آمبولانس گوشی رو برداشتم؛ اااااااااااااااهههههههههه آخه چرا پول تلفن رو نمیدین. ~X(
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

(چه گربه ی با کلاسی، زنگ میزنه :-")

یادم افتاد گوشی آوردم...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

دقیقه ای صد و خورده ای تومن مکالمه!!!!!!!! چه خبره.؟.؟.؟
همینجوری میشه که آدم شارژ نداره دیگه
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

قرار بود نفری صفه ای ۲ تا پست بدینا :-"
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

به نقل از S@ene :
دقیقه ای صد و خورده ای تومن مکالمه!!!!!!!! چه خبره.؟.؟.؟
همینجوری میشه که آدم شارژ نداره دیگه
میام به اورژانس زنگ بزنم می بینم ایرانسل برای هزارمین بار اس ام اس داده با مصرف 23000 تومن دیگه 1500تومن اعتبار رایگان می گیرم !
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

بعد چارتا فحش بار ایرانسل و هر چی گوشیه میکنم و میگم آخه چقد چیز {-8

بعد میام شماره رو میگیرم میبینم تا بوق اولو زد چرا دیگه بوق نمیزنه :O

اهااااااااااااااااااااااااااااا وااااااااااااااااااااای خاک تو سر من گه اونقد با گوشیم بازی نمیکردم الان شارزش تموم نمیشد :D ;)) ~X(

حااااااااااااالاااااااااااا چیکار کنم :O :-\ حول شدم اونقدر که با سرعت رفتم تو کوچه و ... :D B-)
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

و اونقدر سریع دویدم که خوردم به پسرهمسایه که تخم مرغ و ماست تو دستش بود و بعد چپه شدم تو جوی آب و ...
 
Back
بالا