- ارسالها
- 3,981
- امتیاز
- 32,567
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان امین
- شهر
- اصفهان
- سال فارغ التحصیلی
- 1390
پاسخ : سمپادیهای نماد آموزش عالی کشور-دانشگاه تهران
چند ماه بعد خندیدم :)
بعد همون روز آیین ورودی رفتیم تو تالار فردوسی دانشکدهی شما. من اونجا هم هی بغضم میگرفت و بغضمو میخوردم. تا اینکه آقای مجری گفت که میخوام یه شعر بخونم از یکی از اساتید باارزش دانشکدهی ادبیات همین دانشگاه. بعد یهو شروع کرد به خواندن شعری از دکتر شفیعی کدکنی... من اصلا هول کرده بودم! یه لحظه به عظمت قضیه پی بردم این که جایی هستم که دکتر شفیعی کدکنی استاد دانشکده ادبیاتشه...
نمیتونم توصیف کنم حسمو :) بینظیر بود! بعد از اون لحظه دیگه هیچوقت غصه نخوردم به خاطر دانشگاه تهرانی شدنم :)
گفتی دانشکدهی ما...یاد اون روز افتادم و اون حس :)
من اون اولا خیلی ناراحت بودم از اینکه دانشگاه تهران قبول شدم. اینقدر ناراحت بودم که روز آیین ورودیمون، همینطور گاه و بیگاه چشمام پر اشک میشد از اینکه باید اینجا باشم!! جلوی سردر دانشگاه وایساده بودیم که در باز بشه بریم تو. یه آقایی مسئول صحبت با ورودیها بود درمورد انتظاراتشون از دانشگاه و تصوراتشون. اومد به من با خوشرویی تبریک گفت و ازم حسم و تصورم رو پرسید. که یهو من بغض کردم و چشمام دوباره پر اشک شد! بعد آقاهه اصلا حال منو که دید هول کرد! بعد بهم گفت غصه نخور...چند ماه دیگه به امروزت میخندی :)به نقل از ستایـش :چه وضعشه از هشت تا دوازده دانشکده ما در قرق شماست. :))
چند ماه بعد خندیدم :)
بعد همون روز آیین ورودی رفتیم تو تالار فردوسی دانشکدهی شما. من اونجا هم هی بغضم میگرفت و بغضمو میخوردم. تا اینکه آقای مجری گفت که میخوام یه شعر بخونم از یکی از اساتید باارزش دانشکدهی ادبیات همین دانشگاه. بعد یهو شروع کرد به خواندن شعری از دکتر شفیعی کدکنی... من اصلا هول کرده بودم! یه لحظه به عظمت قضیه پی بردم این که جایی هستم که دکتر شفیعی کدکنی استاد دانشکده ادبیاتشه...
نمیتونم توصیف کنم حسمو :) بینظیر بود! بعد از اون لحظه دیگه هیچوقت غصه نخوردم به خاطر دانشگاه تهرانی شدنم :)
گفتی دانشکدهی ما...یاد اون روز افتادم و اون حس :)