پاسخ : خاطرات المپ(اد)
به نام نویسنده ی تقدیر
داستان را می خواهم از جایی شروع کنم که شروع نشده بود!
من سال دوم بودم.دوم تجربی.اومدن و اعلام کردن که ثبت نام المپیاد شروع شده. فک کنم هزینه ثبت نامش 8 تومن بود.خلاصه رفتم ادبی و شیمی و زیست شرکت کردم.چند تا از دوستامم ثبت نام کردن.
آزمون المپیاد تو نمازخونه ی مدرسه ی نمونه برگزار شد.شیمی اولیش بود.دفترچه ی سوالاتو که دادن دیدم یه سری سواله که بلدم و زدم.یه سری چن تا اسم و عدد و ترکیب داده جواب میخواد

اونا هیچی.بعضیاشم شانسی زدم.
دومی زیست بود.من امیر داوودی و چند نفر دیگه رو اونجا می شناختم.با المپیاد فیزیک(فک کنم)با هم برگزار میشد.امیر چند ردیف جلو تر از من نشسته بود.خلاصه سوالات رو دادن و شروع کردیم.سوالات بعضی استدلالی بودن و بعضی به دانسته های علمی نیاز داشت.
بسی درگیر شدم با سوالات

تقریبا نصف بیشتر زمان رفته بود.و تعدادی برگه ها رو دادن و رفتن.من یه کم اینور اونورو نگاه کردم و...
دوباره سوالاتو خوندم تامطمعن شم اشتباه اینا وارد نکرده باشم.تموم که شد دیم کلا 14 دقیقه طول کشیده.خیلی از صندلی ها خالی شده بود.(نا گفته نماند بوی جوراب نیز حس و حالی غریب به انسان میداد

)
به اونایی که هنوز نرفته بودن نگاه کردم دیدم امیر هنوز نشسته.البته اون زمونا این همه دوست نبودیم و در حد سلام علیک بود.
دیدم که خیلی با سوالات مشغوله.ترغیب شدم که منم به جای در و دیوار آنالیز کردن یه ذره فکر کنم.
خلاصه چند تا سوالو جواب دادمو چندتاشم پاک کردم(خیلی خوش شانسم! :-s واسه اون!)
بعد دیگه خسته شده بودم.مغز بدبخت تا حالا اونجوری کار نکرده بود.
چند روز گذشت. سر ایستگاه ایستاده بودم.سرویس رسید و سوار شدم.یه همکلاسی به اسم علیحسین خانی داشتم(و دارم)
با علی(حسین خانی) و علی(کلانتری) و علی (طاهری) ته سرویس نشسته بودیم.گرم گفتگو شده بودیم.بعد علی حسین خانی گفت که کامیار(عسگری)المپیاد(فیزیک) در اومده.گوشیشو دراورد و فایل رو نشون داد.گوشیشو گرفتم نگاه کنم دیدم خودمم زیست(

) دراومدم!
اولش باورم نشد. همه ی اطلاعاتو چک کردم دیدم خودمم.!!!
بسیار کیفور شدم \

/ تو مدرسه اول از همه معاونمون (اقای بابایی)بهم تبریک گفت.دیگه لبخندمو نمی تونستم جم کنم.

(دقیقا اینجوری)
مدیر هم تبریک گفت و... بعد کم کم با دیگر اعضای گروه لژیون اشنا شدم.همه ادمای باحالی بودن یا دست کم به نظر من اینجوری بودن

بعد از چند روز گفتن قراره یه همایش برای تقدیر برگزار کنن.
صبح مدرسه نرفتم و مستقیم رفتم سالن همایش.لژیون ها پیش مه نشستیم.یه عالم مسخره بازی و خنده و اینا.
بعد نوبت به جوایز رسید

اسمارو درس-درس صدا کردن.یکی از دبیرامون اونجا تقدییر نامه رو میداد.من رفتم تقدیر نامه رو گرفتم. دست اینا هم ندادم

اومدم نشستم.فامیلی یکی از دخترا برام جالب بود که بعدا فهمیدم دختر دبیر زیستمونه المپیاد (زیست) در اومده.
در راه برگشت پیاده اومدیم که بریم مدرسه!فک کنم هنوز تو مدرسه زنگ دوم نخورده بود رفتیم جایزه ها رو نقد

کردیم (گیفت کارت داده بودن)از خودپرداز نزدیک ترین بانک(!)گرفتیم و رفتیم یه شیر موز دور هم بزنیم.
خیلی کیف داد.
یه عکس یادگاری!
ادامه باشه واسه بعد.