خاطرات المپیادی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع ghazal.k
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خاطرات المپیادی

کلاس داشتیم یه روز استاد دیراومده بود یه پسره هم همش خمیازه میکشید منم داشتم با بلند ترین صدای ممکن با هندزفریم اهنگ گوش میدادم....حالا اینم هی خمیازه می کشید برداشتم به دوستم گفتم اقق فلانی چقدر خمیازه میکشه اعصابمو خورد کرد!!!!
غافل از اینکه هندزفری تو گوشم بود...... :D :))
یهو دیدم ده تا پسر برگشتن دارن نگا میکنن دوستمم داره خودشو میکشه.....
دوستاش :-?
دوستم :-ss
من :-"
بگدریم که وقتی ر فتیم سر کلاس....به اندازه تموم عمرم خمیازه کشیدم :))
 
پاسخ : خاطرات المپیادی

عاغا ما اولین روز که با یکی از استادامون کلاس داشتیم
ایشون اومدن گفتن من با کار پایه ای موافقم میخوام پایتون درست باشه از هالیدی شروع میکنم یواش یواش میریم بالا.ماهم شروع کردیم ادعا کردن وقپی اومدن که هالیدی دیگه خیلی ضایعس کلپنر کار کنید و.....گفت حالا یه کاریش میکنیم
شروع کردن به درس دادن پرسیدن قانون اول نیوتونو بگید؟؟....هر چی فکر کردیم یادمون نیومد :-s :-ss اصن نابودمون کردن استاد محترم دمشون گرم :))
بعدش اومدن قانون دوم نیوتونو نقض کردن گفتن بگید من دارم اشتباه میکنم یا نیوتون اشتباه نوشته :-< 8-|
بعد در طی همون نقض قانون دوم کل کلپنرو درس دادن :-" :-" #:-S :|
 
پاسخ : خاطرات المپیادی

اغا ما پارسال دوره عید داشتیم جرات حقیقت بازی میکردیگ دوستان ازمن پرسبدن جرات یاحقیقت من گفتم جرات منو مجبورکردن برم وسط زمین فوتبال جلو کل پسرا ده بار بشین پاشو برم
:-w
 
پاسخ : خاطرات المپیادی

به نقل از Wispy!!!! :
اغا ما پارسال دوره عید دقیقاروز سیزده فروردین داشتیم جرات حقیقت بازی میکردیگ دوستان ازمن پرسبدن جرات یاحقیقت من گفتم جرات منو مجبورکردن برم وسط زمین فوتبال جلو کل پسرا ده بار بشین پاشو برم
:-w

نیست منو مجبور نکردین از وسط زمین فوتبالشون رد شم؟ :|
چه دورانی بود.ولی هیچ کدوم حلقه بازی نمیشه بچه های دیگه پیشنهاد میکنم حتما حلقه بازی رو امتحان کنین یه ده دوازده نفر باشین وشانسی دستای همو بگیرین مثلا شما دست نفر دهم و نفر شیشم رو بگیرید........همه که این کارو کنن یه گره گنده درست میشه سعی کنین بدون قطع اتصال دستاتون گره رو باز کنید و کلا یه حلقه بشید خییلییی باحال میشه.ما بازی میکردیم یهو بیست تا دختر کلا میریختیم ر سر وکله هم تا این گره رو باز کنیم
 
پاسخ : خاطرات المپیادی

به نقل از خوشال...! :
نیست منو مجبور نکردین از وسط زمین فوتبالشون رد شم؟ :|
چه دورانی بود.ولی هیچ کدوم حلقه بازی نمیشه بچه های دیگه پیشنهاد میکنم حتما حلقه بازی رو امتحان کنین یه ده دوازده نفر باشین وشانسی دستای همو بگیرین مثلا شما دست نفر دهم و نفر شیشم رو بگیرید........همه که این کارو کنن یه گره گنده درست میشه سعی کنین بدون قطع اتصال دستاتون گره رو باز کنید و کلا یه حلقه بشید خییلییی باحال میشه.ما بازی میکردیم یهو بیست تا دختر کلا میریختیم ر سر وکله هم تا این گره رو باز کنیم
زهراجان تازه بهت کلیم رحم کردیم ناشکری نکن
:D
تو پ خ گفتم نیت اصلی چی بود :))
اره بچه ها خیییلی بازیه باحالیه حلقه بازی حتما سفارش میکنم بازی کنین :)
 
پاسخ : خاطرات المپیادی

به نقل از Wispy!!!! :
اغا ما پارسال دوره عید داشتیم جرات حقیقت بازی میکردیگ دوستان ازمن پرسبدن جرات یاحقیقت من گفتم جرات منو مجبورکردن برم وسط زمین فوتبال جلو کل پسرا ده بار بشین پاشو برم
:-w
اگه درست فهمیده باشم تاریخ رو یحتمل بنده باید در حال فوتبال بازی کردن میبودم!! :-"
پس چرا چیزی یادم نمیاد!؟ :-?
 
پاسخ : خاطرات المپیادی

به نقل از PlusME :
اگه درست فهمیده باشم تاریخ رو یحتمل بنده باید در حال فوتبال بازی کردن میبودم!! :-"
پس چرا چیزی یادم نمیاد!؟ :-?
شما حتما بچه سربه زیری بودین
 
پاسخ : خاطرات المپیادی

به نقل از Wispy!!!! :
شما حتما بچه سربه زیری بودین
تکذیب میکنم :)) :-"
بله دوران خوشی بود...
مثلا ما مسابقه دو در صد متر میدادیم
مافیا میزدیم وسط زمین :-"
فوتبال بازی میکردیم تا سر حد مرگ :|
 
پاسخ : خاطرات المپیادی

به نقل از PlusME :
تکذیب میکنم :)) :-"
بله دوران خوشی بود...
مثلا ما مسابقه دو در صد متر میدادیم
مافیا میزدیم وسط زمین :-"
فوتبال بازی میکردیم تا سر حد مرگ :|
تکذیبو خوب اومدین :))
 
پاسخ : خاطرات المپیادی

به نقل از PlusME :
اگه درست فهمیده باشم تاریخ رو یحتمل بنده باید در حال فوتبال بازی کردن میبودم!! :-"
پس چرا چیزی یادم نمیاد!؟ :-?

سیزده نبود تو پ خ هم به WISPY گفتم تاریخو اشتباه گفتی چون من تو اون تاریخ غایب بودم ولی بشین پاشو های این دوست عزیز کامل یادمه عاللییییی بووود


یه خاطره دیگه:
امسال رفتم کارنامه ترم اولمو بگیرم از ناظممون یه نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت برو تو اتاق مشاوره(نمیدونست المپیادیم)رفتم تو دفتر مشاوره مشاور بهم میگه دخترم مشکل چیه؟نمره هات زیاد خوب نیستن......منو میگی..........اصن نابود بودم.....اصن افتضاح بود........
 
پاسخ : خاطرات المپیادی

بعد عید برا مرحله ی دوم واسه ما کلاس گذاشته بودن که مختلط بود
یادش بخیر یه استاد باحالی هم داشتیم

یکی از زنگ تفریحا فضولی بنده گل کرد که این پسرا تو جزوه شون چی می نویسن :-"
(زنگ تفریحا پسرا همیشه تو حیات بودن) منم خیر سرم یکی از بچه ها رو فرستادم
جلو در وایسه که مثلا اگه کسی اومد خبر بده منم رفتم سراغ جزوه هاشون
جزوه که چه عرض کنم 4تا چک نویس که خود استاد داده بود بهمون هیچی‌ام توش نبود جز تفکرات ذهنشون
که برای حل سوالا تراوش کرده بود
همینطور که داشتم این جزوه های پربارو می دیدم
نمی دونم اون همکلاسی خیر ندیدم کجا پیچونده بود که یهو یکی از پسرا اومد تو منم هول کردم عین خنگا
در و دیوارو دقیقا به این شکل :-" نگا کردم که بیچاره م هنگ کرد برگشت :)) :)) :))
و منم به لطف اون خیر ندیده حسابی ضایه شدم :)) :))
فقط امیدوارم فک نکرده باشه که از وسایلشون چیزی برمی داشتم :-w
 
پاسخ : خاطرات المپیادی

×چت نکنید.
 
پاسخ : خاطرات المپیادی

تو یه جلسه ای نشسته بودیم یه استاد خیلی یه نام محترمی داشتن واسمون صحبت میکردن دویست نفرم حدودا تو سالن بود
شروع کردن به صحبت کردن و...گفتن شما یچه های شهرستانی بچه های مستعدی هستید که به دلیل نبود امکانات حقتون ممکنه ضایع شه منم همون موقع از ته دل گفتم اخ اخ اخ!!!
سالن ساکت......اصن بقیشو خودتون نصور کنین
 
Back
بالا