فلسفه یا سفسطه

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع پوریا
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,627
امتیاز
24,694
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
خب...این تاپیک رو زدم تا دید اشتباه بعضی از دوستان نسبت به مفهوم سفسطه رو براتون جا بندازم...و ضمنا کمی هم در مورد تقابل فلسفه و سفسطه و تلفیق اون ها در بعضی نظریات بگیم...فلسفه یعنی چی؟فلسفه یعنی من وجود رو اصل بگیرم...یعنی بگم این سیب هست...حال میرویم سر ماهیتش...اما سفسطه به چه معناس؟...در قدیم(حتی قبل از رواقیون)گروهی بودن به اسم سوفسطاییان...این گروه(که اسم سفسطه نیز از همان جا امده)به وجود شک کردند...گفتند از کجا معلوم من واقعا وجود داشته باشم؟...گفتند مگر حس ما حطا نمیکند؟...شاید این که حس به ما میگوید ما هستیم خود خطا باشد...و بعضی از انها پیش رفتند و گفتند اصلا از کجا معلوم اصلا حسی باشد که بخواهد بگوید من هستم؟...بعد ها ورژن جدید سوفسطاییان شدند ایده الیست ها(در نقطه ی مقابل رئالیست ها)که میگفتند من هستم اما بقیه همه تخیل من هستند...این ها میگفتند پوریا عابدی هست درخت هم تا زمانی که پوریا عابدی باشد هست...ولی وقتی پوریا عابدی مرد دیگر درختی هم نیست چون درخت تخیل پوریا عابدی بوده است...حال چرا این ها بر خلاف سوفسطاییان گفتند من هستم...چرا من را اصل قرار دادند؟...به دلیل حرف دکارت که گفت من فکر(شک)میکنم پس هستم...این جا میخوام بهتون نشون بدم این حرف دکارت به طرز بچگونه ای مسخرس...و در ادامه هم خواهیم گفت که چگونه یک فیلم میان رئالیسم و ایده الیسم صلح ایجاد کرد و نقاط کور هر دو را اصلاح کرد...
خوب...شما شروع کنید هر چی میدونید بگید! :-"
 
پاسخ : فلسفه یا سفسطه

1سوال:آیا حرف دکارت در تناقض با فلسفه یا در واقع سفسطه بود؟
 
پاسخ : فلسفه یا سفسطه

به نقل از Dorna :
1سوال:آیا حرف دکارت در تناقض با فلسفه یا در واقع سفسطه بود؟
نه ببین...دکارت در واقع اومد از برهان خلف استفاده کرد...گفت فرض کنیم سفسطه درسته و بعد به تناقض میرسیم...حال در ادامه خواهیم گفت تناقضی وجود نداشته
 
پاسخ : فلسفه یا سفسطه

من خودم، شخصا هرگز نمیتونم تصور کنم الآن که من اینجام، یه عده یه جای دیگه دارن یه کار دیگه میکنن.
البته ما به طور روزمره هممون اینو قبول داریم که مثلا الآن معلمی که فردا باهاش کلاس داریم، داره برامون سوال طرح میکنه. اما اگه یه ذره عمیق تر فکر کنیم، واقعا همه چیز همونیه که ما میبینیم و حس میکنیم. مکان، همونیه که ما توش هستیم، زمان، همونیه که ما توش داریم زندگی میکنیم. شاید تصور گذشته به همین خاطر سخته.

--------------------
من یه جا خوندم که دکارت نباید میگفت می اندیشم پس هستم. بلکه باید میگفت می اندیشم، پس اندیشنده ای وجود داره.
اما از یه نفر پرسیدم، گفت این مشکلی به وجود نمیاره.
درباره دکارت لطفا توضیح بده.
 
پاسخ : فلسفه یا سفسطه

به نقل از آناهید :
من خودم، شخصا هرگز نمیتونم تصور کنم الآن که من اینجام، یه عده یه جای دیگه دارن یه کار دیگه میکنن.
البته ما به طور روزمره هممون اینو قبول داریم که مثلا الآن معلمی که فردا باهاش کلاس داریم، داره برامون سوال طرح میکنه. اما اگه یه ذره عمیق تر فکر کنیم، واقعا همه چیز همونیه که ما میبینیم و حس میکنیم. مکان، همونیه که ما توش هستیم، زمان، همونیه که ما توش داریم زندگی میکنیم. شاید تصور گذشته به همین خاطر سخته.

--------------------
من یه جا خوندم که دکارت نباید میگفت می اندیشم پس هستم. بلکه باید میگفت می اندیشم، پس اندیشنده ای وجود داره.
اما از یه نفر پرسیدم، گفت این مشکلی به وجود نمیاره.
درباره دکارت لطفا توضیح بده.
نه...رو چه حسابی اینو میگی؟...ما هیچ چیز نداریم که بگه حس یا حتی فکر و منطق ما درسته و ما واقعا هستیم...هیچ چیز
بذار بریم جلوتر ردیه ی ساده ی حرف کانت رو میگم...بذار بقیه هم نظراتشون رو بگن
 
پاسخ : فلسفه یا سفسطه

خب...ممنون از استقبال شاهکارتون!!...پس با این حساب مجبورم خودم بحث رو جلو ببرم... (:|
حرف دکارت بچگانه است...و دلیلش واضح...در فلسفه و لغات سفسطه اصلا قیاس وجود نداره...ولی اون اومده اندیشیدن رو رو با بقیه ی حس ها قیاس کرده تا بتونه در موردش بحرفه...ضمنا...ایا او اندیشیدن را حس میکند؟...بله...ایا حس او صحیح است؟...نمیدانیم :)
 
پاسخ : فلسفه یا سفسطه

خب من فكر مى كنم اين تاپيك خوبيه و كلى جاى بحث داره.
:-"
 
  • لایک
امتیازات: lgh95
پاسخ : فلسفه یا سفسطه

به نظر من این دیدگاه سوفسطاییان تناقض در خودش داره!چون وقتی معتقدید همه چی تخیلتونه،پس چطوری وجود خودتونو توجیه میکنین؟متاسفانه مسئله وجود به شکلیه که زیاد نمیشه چه برای اصالت و چه اصل نبودنش،دلیلی اورد چون خود دلایل هم وابسته و در پرتوی وجودن!بنا بر این بهتره فعلا از بدیهیات که معتقد به اصالت وجوده،استفاده کنیم و منتظر اثبات از طرف مقابل باشیم و در صورت نداشتن،مثل قوری راسل،زندگیمونو بر اساسش بنا نکنیم!(که من تاحالا دلیلی ندیدم!خوشحال میشم اگه کسی دلیلی داره بگه...)
 
پاسخ : فلسفه یا سفسطه

من یه جا خوندم که دکارت نباید میگفت می اندیشم پس هستم. بلکه باید میگفت می اندیشم، پس اندیشنده ای وجود داره.
اما از یه نفر پرسیدم، گفت این مشکلی به وجود نمیاره.
درباره دکارت لطفا توضیح بده.
بله استدلال اولیه ی دکارت دارای اشکالاتی هست...(استدلال های دو گانه ی بعدیش هم زیاد جای بحث نداره ومیشه با انکار وجود خدا کل اثباتهای بعدیشو نقض کرد .)

دکارت میگه که می اندیشم...پس هستم(بعد میگه که من همان هستم که می اندیشم)...(حالا ممکنه بدنی هم نباشه..ولی این اندیشیدن هست..)
اشکالیکه به وجود میاد اینکه اون نباید از ضمیر اول شخص استفاده کنه...چون موقع استفاده از عبارت می اندیشم باید اثبات کنه اندیشه ای هم هست...
در صورتیکه قبل تر هنگام شک دکارتی وجود همه چیز رو مشکوک! در نظر گرفته بود.

راسل تو کتاب تاریخ فلسفه غرب این رو اصلاح میکنه ومیگه بهتره از این عبارت استفاده بشه(اندیشه ای هست)
.....
....
من تو کتابهایی که درباره شک گرا ها ومن جمله دکارت نوشته شده...صورت مختلفی از نتیجه ی شک دکارتی رو دیدم وبه نظرم عبارت درست تری میاد...

در همه چیز میتوان شک کرد...ولی در شک کردن نمیتوان شک کرد...
 
آقا این تاپیک چرا به بیراهه رفته پس :|
دوستان ممنون میشم اگه کسی میدونه فرق بین فلسفه و سفسطه چیه بیاد توضیح بده یاد بگیریم :-"
ترجیحا با چند تا مثال :)
 
آقا این تاپیک چرا به بیراهه رفته پس :|
دوستان ممنون میشم اگه کسی میدونه فرق بین فلسفه و سفسطه چیه بیاد توضیح بده یاد بگیریم :-"
ترجیحا با چند تا مثال :)
امروزه سفسطه واژه دیگه ای برای مغالطه است و به استدلالی گفته میشه از نظر منطقی مشکل داره

و این مسئله ارتباطی با سوفسطاییان نداره. چون اون ها یک سری اصول فلاسفه یونان رو قبول نکردند و همه چیز رو انکار کردند و ادعای برخی از فلاسفه دیگه یونان این بود که مغالطه میکنند ( در حالی که نمیکنند )

فلسفه یک دانشه( که تعریف دقیقی هم ازش در دست نیست ) و سفسطه یعنی برهان غلط آوردن برای اثبات یک قضیه
 
امروزه سفسطه واژه دیگه ای برای مغالطه است و به استدلالی گفته میشه از نظر منطقی مشکل داره

و این مسئله ارتباطی با سوفسطاییان نداره. چون اون ها یک سری اصول فلاسفه یونان رو قبول نکردند و همه چیز رو انکار کردند و ادعای برخی از فلاسفه دیگه یونان این بود که مغالطه میکنند ( در حالی که نمیکنند )

فلسفه یک دانشه( که تعریف دقیقی هم ازش در دست نیست ) و سفسطه یعنی برهان غلط آوردن برای اثبات یک قضیه
پس یعنی سفسطه فقط اسم دیگه ی مغلطه به حساب میاد؟
 
پس یعنی سفسطه فقط اسم دیگه ی مغلطه به حساب میاد؟
بله
و البته فلسفه شکاکیت داریم ( که نحله فکری سوفسطاییان بوده ) که به بحث معرفت و انکار معرفت مربوط میشه و ارتباطی با مغلطه یا سفسطه نداره
 
راجب‌ فیلم‌ بگو
 
خب...این تاپیک رو زدم تا دید اشتباه بعضی از دوستان نسبت به مفهوم سفسطه رو براتون جا بندازم...و ضمنا کمی هم در مورد تقابل فلسفه و سفسطه و تلفیق اون ها در بعضی نظریات بگیم...فلسفه یعنی چی؟فلسفه یعنی من وجود رو اصل بگیرم...یعنی بگم این سیب هست...حال میرویم سر ماهیتش...اما سفسطه به چه معناس؟...در قدیم(حتی قبل از رواقیون)گروهی بودن به اسم سوفسطاییان...این گروه(که اسم سفسطه نیز از همان جا امده)به وجود شک کردند...گفتند از کجا معلوم من واقعا وجود داشته باشم؟...گفتند مگر حس ما حطا نمیکند؟...شاید این که حس به ما میگوید ما هستیم خود خطا باشد...و بعضی از انها پیش رفتند و گفتند اصلا از کجا معلوم اصلا حسی باشد که بخواهد بگوید من هستم؟...بعد ها ورژن جدید سوفسطاییان شدند ایده الیست ها(در نقطه ی مقابل رئالیست ها)که میگفتند من هستم اما بقیه همه تخیل من هستند...این ها میگفتند پوریا عابدی هست درخت هم تا زمانی که پوریا عابدی باشد هست...ولی وقتی پوریا عابدی مرد دیگر درختی هم نیست چون درخت تخیل پوریا عابدی بوده است...حال چرا این ها بر خلاف سوفسطاییان گفتند من هستم...چرا من را اصل قرار دادند؟...به دلیل حرف دکارت که گفت من فکر(شک)میکنم پس هستم...این جا میخوام بهتون نشون بدم این حرف دکارت به طرز بچگونه ای مسخرس...و در ادامه هم خواهیم گفت که چگونه یک فیلم میان رئالیسم و ایده الیسم صلح ایجاد کرد و نقاط کور هر دو را اصلاح کرد...
خوب...شما شروع کنید هر چی میدونید بگید! :-"
خیلی دوست دارم بدونم از کدوم فیلم صحبت میکردم که بین فلسفه و سفسطه صلح! برقرار کرد :))
 
میدونید واقعا نمیشه اثبات کرد که ما الان وجود داریم یعنی اگه کل هم اجمعین بزنیم زیر همه چی مثل این میمونه که تو هندسع بی هیچ فرضی (و حتی در این مورد بدون کاغذ قلم) یه حکم بدن دستت بگن اثبات کن
تو هیچ چیز واحدی نداری که ازش نتیجه بگیری
یعنی هیچ چیز از دیدگاه همه ی انسان ها واحد نیست ( بگذریم این قسمت خیلی اگزیستنسیالیستی میشه )
و نکته ی مهم اینه که اگه سوفسطانیان برهان اشتباهی رو تو میان آورده بودن بعد از چندین قرن ما به این موضوع فکر نمیکردیم
 
Back
بالا