- شروع کننده موضوع
- #1
.samin
کاربر نیمهحرفهای
- ارسالها
- 182
- امتیاز
- 271
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- ارومیه
کارتن بابا لنگ دراز رو که یادتونه؟ یکی از کارتنهایی بود که شدیدا مورد علاقه من بود و خیلیم شخص جودی ابوت شخصیت اصلی داستان رو دوست داشتم. «جودی» یه دختر باهوشی بود که تو یه پرورشگاه بزرگ شده بود ولی یه حامی ناشناس پیدا میکنه که ازش پشتیبانی مالی می کنه طوریکه موفق میشه به مدرسه خصوصی راه یابی کنه. جودی که حامی خودش رو نمی شناسه و فقط یه بار اونو در یک نگاه از پشت سر دیده، بهش لقب «بابا لنگ دراز» میده و اغلب هم درباره زندگی روزمره و فعالیتهایش بهش نامه می نویسه. طبیعتا مدرسه خصوصی مال پولدارهاست و جودی که تو پرورشگاه بزرگ شده، تو مدرسه خیلی سعی می کنه که فاصله فرهنگی خودش رو با جامعه دوروبرش، کم کنه.
من به طرز عجیبی هیچوقت قسمت این کارتن رو ندیدم. علیرغم همه علاقه ای که بهش داشتم. ولی از اونجائیکه پایانش رو شنیدم خوشحال شدم که ندیدمش! نه اینکه پایان بدی بوده باشه، نه اتفاقا پایان خوبی بود، ولی من دلم میخواست این روند همیشه حفظ بشه. منظورم اینه که همیشه یه کسی توی زندگی جودی بود که هر وقت خوشحال بود یا کم آورده بود یا کلا هروقت چیزی شده بود که نیاز بود به کسی بگه، یا باهاش درددل کنه، بتونه اینکارو بکنه بدون اینکه ترسی یا شرمی چیزی مانعش بشه. اوایل بابا لنگ دراز اینطوری بود، بعدشم نامه های جودی خیلی معصومانه بود. گناه داشت خب.
همیشه فکر میکردم این فقط من هستم که یه جودی ابوت درون خودم دارم و دلم میخواد یه همچو بابا لنگدرازی باشه. واقعیتش اینه که آدم هرچقدرم که بهش بگن خودکفا هست، ولی ناخودآگاه درون خودش دنبال یه همچین چیزی هست که از نظر مالی و روحی ساپورتش کنه. برای همین فکر میکنم اکثر زنها درونشون یک جودی ابوت دارن حتی زنهای خیلی کامل و مستقل.
اینها رو برای این نوشتم که امروز چشمم خورد به این کتاب: عقده سیندرلا: تئوری ترس پنهانی زنان از استقلال. نویسنده کتاب خانم کولت دولینگ هست. اسم این نظریه از یکی از کارتن های دیزنی به اسم سیندرلا وام گرفته شده. در این کارتن شخصیت سیندرلا دختری هست که جذاب، اجتماعی و مودب هست اما با این حال نمیتونه شخصیتی مستقل داشته باشه. نویسنده میخواد بگه که این عقده چیزیه که از بچگی به دختربچه ها تلقین میشه و برای همین اونها هیچوقت یاد نمیگیرن که استقلال داشته باشن. سیندرلا دختر زیبای قصه ی شاه پریان منتظر سواری بود که خوشبختش کنه و از تنهایی آزادش کنه و تکیه گاهش بشه. طبیعیه که این سوار حتما باید مرد باشه!
نویسنده کتاب میگه تمایل ناخودآگاه زنها برای مراقبت شدن توسط دیگران، عمدتا بر اساس ترس از مستقل بودن هست. و هرچه زنها سنشون بالاتر میره، این تمایل در اونها بیشتر میشه، و این عمده ترین دلیل زنها برای موندن در روابط مضر و نادیده گرفتن توانائی های شخصی شون هست.
اکثر ما زنها اینطوری بزرگ میشیم که وابسته به مرد باشیم و بدون وجود اونا احساس ترس و وحشت کنیم. به ما یاد دادن که نمی تونیم روی پای خودمنون بایستیم، آسیب پذیر، ظریف و نیازمند حمایت و حفاظت هستیم. فرقی نمیکنه یک زن چقدر باهوش و موفق هست، حتی زمانی که زنها دوست دارن آزاد و بی قید و بند باشن، بازم دوست دارن مورد حمایت و نگهداری قرار بگیرن و این بخاطر اینه که از سنین کم به دخترها گفته شده برای بهتر زنده موندن، باید حمایت بشن در حالیکه به پسرها اینطور آموزش داده نشده و به اونها گفتن که باید ریسک کنند.
نظر شما چیه؟!
آیا این نظریه واقعیت داره؟!!
من به طرز عجیبی هیچوقت قسمت این کارتن رو ندیدم. علیرغم همه علاقه ای که بهش داشتم. ولی از اونجائیکه پایانش رو شنیدم خوشحال شدم که ندیدمش! نه اینکه پایان بدی بوده باشه، نه اتفاقا پایان خوبی بود، ولی من دلم میخواست این روند همیشه حفظ بشه. منظورم اینه که همیشه یه کسی توی زندگی جودی بود که هر وقت خوشحال بود یا کم آورده بود یا کلا هروقت چیزی شده بود که نیاز بود به کسی بگه، یا باهاش درددل کنه، بتونه اینکارو بکنه بدون اینکه ترسی یا شرمی چیزی مانعش بشه. اوایل بابا لنگ دراز اینطوری بود، بعدشم نامه های جودی خیلی معصومانه بود. گناه داشت خب.
همیشه فکر میکردم این فقط من هستم که یه جودی ابوت درون خودم دارم و دلم میخواد یه همچو بابا لنگدرازی باشه. واقعیتش اینه که آدم هرچقدرم که بهش بگن خودکفا هست، ولی ناخودآگاه درون خودش دنبال یه همچین چیزی هست که از نظر مالی و روحی ساپورتش کنه. برای همین فکر میکنم اکثر زنها درونشون یک جودی ابوت دارن حتی زنهای خیلی کامل و مستقل.
اینها رو برای این نوشتم که امروز چشمم خورد به این کتاب: عقده سیندرلا: تئوری ترس پنهانی زنان از استقلال. نویسنده کتاب خانم کولت دولینگ هست. اسم این نظریه از یکی از کارتن های دیزنی به اسم سیندرلا وام گرفته شده. در این کارتن شخصیت سیندرلا دختری هست که جذاب، اجتماعی و مودب هست اما با این حال نمیتونه شخصیتی مستقل داشته باشه. نویسنده میخواد بگه که این عقده چیزیه که از بچگی به دختربچه ها تلقین میشه و برای همین اونها هیچوقت یاد نمیگیرن که استقلال داشته باشن. سیندرلا دختر زیبای قصه ی شاه پریان منتظر سواری بود که خوشبختش کنه و از تنهایی آزادش کنه و تکیه گاهش بشه. طبیعیه که این سوار حتما باید مرد باشه!
نویسنده کتاب میگه تمایل ناخودآگاه زنها برای مراقبت شدن توسط دیگران، عمدتا بر اساس ترس از مستقل بودن هست. و هرچه زنها سنشون بالاتر میره، این تمایل در اونها بیشتر میشه، و این عمده ترین دلیل زنها برای موندن در روابط مضر و نادیده گرفتن توانائی های شخصی شون هست.
اکثر ما زنها اینطوری بزرگ میشیم که وابسته به مرد باشیم و بدون وجود اونا احساس ترس و وحشت کنیم. به ما یاد دادن که نمی تونیم روی پای خودمنون بایستیم، آسیب پذیر، ظریف و نیازمند حمایت و حفاظت هستیم. فرقی نمیکنه یک زن چقدر باهوش و موفق هست، حتی زمانی که زنها دوست دارن آزاد و بی قید و بند باشن، بازم دوست دارن مورد حمایت و نگهداری قرار بگیرن و این بخاطر اینه که از سنین کم به دخترها گفته شده برای بهتر زنده موندن، باید حمایت بشن در حالیکه به پسرها اینطور آموزش داده نشده و به اونها گفتن که باید ریسک کنند.
نظر شما چیه؟!
آیا این نظریه واقعیت داره؟!!