گل و کویر

  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #1

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,646
امتیاز
37,423
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
گل و کویری بودند که همدیگه رو دوست داشتند. کویر میخواست گل مال اون باشه. میخواست برای همیشه داشته باشدش. گل باورش نمیشد کویر دوستش داشته باشه. وقتی کویر به اون بزرگی رو میدید میگفت مگه ممکنه کویر به این بزرگی از من به این کوچیکی خوشش بیاد؟ احساس میکرد کویر بهش ترحم میکنه. گل خودش رو نمیدید. زیبایی خودش رو نمیدید....
بعد از مدتی گل و کویر تصمیم میگیرن باهم باشن. روزهای اول به خوبی و خوشی میگذره. از بودن باهم لذت میبرن و کلی خوشحالن. اما ...
اما کم کم آب گل تموم میشه. گل آب لازم داره. گل به کویر میگه تو مگه من رو دوست نداری؟ چرا بهم آب نمیدی؟ کویر میره دنبال آب. هرجا رو میگرده میبینه آب نداره. چیزی که تو ذاتش رو نیست رو از کجا پیدا کنه؟ خودش رو به هردری میزنه اما آب پیدا نمیکنه. شانس میاره میبینه چندتا ابر دارن رد میشن. با کلی خواهش و التماس ازشون آب میگیره و برای گل میبره. باز بعد چند روز گل آب میخواد اما این بار خبری از ابر نیست. روزهای گرم و سوزان و شب های سرد ... اوضاع روز به روز بدتر میشه و گل ناراحت تر ...
کویر از کویر بودنش ناراحته. آرزو میکنه کاش کویر نبود. به گل ، قول میده که عوض بشه. گل قبول میکنه ...کاش میتونست عوض بشه. کویر کلی تلاش میکنه تا خودش رو عوض بکنه اما تلاش هاش فایده ای نداره. مگه میشه ذات خودش رو تغییر بده؟
کویر ناراحت میشه از اینکه نمیتونه چیزی که عشقش رو میخواد براش بیاره. گل به کویر میگه تو الکی گفتی دوستم داری. ببین وقتی دشت بودم چقدر دشت بهم آب میداد. چقدر هوای خوبی داشت. اما تو ... تو حتی آب نمیدی بهم. عشقت الکیه. تو حتی نمیتونی عوض بشی. کویر عصبانی میشه و طوفانی میشه. شن های طوفان به گل میخوره و گل دلش میشکنه...
گل تمام تلاشش رو میکنه و صبر و مقاوت میکنه تا کویر بتونه خودش رو عوض کنه. کویر هم هرروز تلاش میکنه اما دریغ از نتیجه. هرروز دعواها بیشتر میشن و ناراحتی ها بیشتر. گل و کویر عاشق هم هستند اما ...
گل هر روز بیشتر از قبل پژمرده میشه. کویر که هرروز این وضعیت رو میبینه دلش آتیش میگیره. نمیتونه ببینه عزیزترین کسش ، عشقش اینجوری نابود بشه. گل داره جلوی چشماش به خاطر اون هرروز دل شکسته تر میشه. هرروز غمگین تر میشه...
سرانجام کویر تلخ ترین تصمیم ممکن رو میگیره. اون تصمیم میگیره که گل رو از خودش جدا کنه. ترجیح میده گل زنده و سرحال باشه تا اینکه با اون باشه و ... اون حاضر نیست عشقش ذره ای عذاب بکشه ... اون دوست داشت عشقش همیشه شادو خوشحال باشه حتی بدون اون ... حتی در دشت ...
گل قبول نمیکنه و به کویر میگه تو دروغ گفتی. از اولم دوستم نداشتی. عشقت دروغ بود. هیچ حرفی تلخ تر از این نمیتونست باشه برای کویر. با این حرف ها کویر سست میشه اما چاره ای نیست. کویر انتخاب دیگه ای نداره. اون همیشه آرزو میکرد بتونه بهترین ها رو برای عشقش فراهم کنه اما نمیتونست...
گل و کویر از هم جدا میشن ...
بعد از جدایی کویر از شدت ناراحتیش روزها و شبها گریه میکنه ... اونقدر گریه میکنه تا رودی از گریه های کویر جاری میشه ...
کویر هرروز بدون اینکه گل متوجه بشه از دور نگاهش میکرد و غصه میخورد ...
اونها همدیگه رو دوست داشتند اما نمیتونستند باهم باشند ...
شاید عشق یعنی موندن و پژمرده شدن به خاطر معشوق ... شاید عشق یعنی از معشوق جداشدن به خاطر معشوق...
 

fatima !!!!!

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
711
امتیاز
2,573
پاسخ : گل و کویر

آری شاید عشق یعنی فدا کردن خود

شاید بشود گفت که یعنی بروم من

بمانی تو و تو

که نتوانم که ببینم

که عزیز دل من

بکشد رنج به دلیل خود من ...
 
ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,643
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : گل و کویر

آفرین جناب مطهری. :-"
× آپ شه ببینن مردم احساسات لطیف شما رو. :د
 
ارسال‌ها
932
امتیاز
12,002
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین ۱
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1397
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
پایانش میتونست خلاقانه تر باشه
مثلا گل قبول کرد از برگاش و زیبایی گل بودنش دل بکنه و تبدیل به یه بوته کاکتوس بشه ولی تا ابد باهم بمونن
#گذشت مثلا
 

Becoming

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
عضو کادر مدیریت
مدیر داخلی
ارسال‌ها
2,235
امتیاز
40,069
نام مرکز سمپاد
Frz
شهر
Sari
سال فارغ التحصیلی
1398
رشته دانشگاه
دواسازی
آدم هم نبودن...
کاش اونایی که آدم هم نیستن هیچ وقت گذرشون بهم نخوره...
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #7

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,646
امتیاز
37,423
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
نوشته ۱۰ سال پیشم رو از خاک بیرون کشیدید؟
الان دوباره خودم خوندمش و واکنش این بود: برگام !
 

موازی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
595
امتیاز
15,408
نام مرکز سمپاد
سمپاد شیراز
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
RWTH
رشته دانشگاه
مهندسی برق
نوشته ۱۰ سال پیشم رو از خاک بیرون کشیدید؟
الان دوباره خودم خوندمش و واکنش این بود: برگام !
خیلی خوبه آدم نوشته های قدیمیش رو یهو از گنجه بکشه بیرون و برگاش بریزه :))
اصلا خاطره سازی واقعا چیز دلچسبیه. مخصوصا اونجاییش بیشتر میچسبه که اصلا یادش نبوده باشه همچین چیزی بوده.
واسه همین شخصا عاشق عکس شخصی گرفتن و نوشتن روزمره هستم که سال ها بعد بیام و بخونم و ببینم و کیف کنم :D
 
بالا