باز هم یک اثر فوق العاده و تاثیر گذار ... از هنرمند لهستانی ، Pawel Kuczynski
برای مردی که روی زمین افتاده ، چه اتفاقی رخ داده ؟
عکس العمل مردم در مقابل این اتفاق چیه ؟ به هنظرتون دلیل این نوع واکنش چیه ؟
کلا تفسیر شما از نقاشی چیه ؟
بايد از يه ارتفاعي افتاده باشه كه سطل رنگش دورتر از خودش اون طرف افتادده!
توجه همه به رنگ ابي جلب شده
شايد چون وسعتش بيشتره از خون قرمزي كه اونور ريخته!
توي رنگ ابي دونا چيز سفيد هست!م3 پرنده هايي هست كه تو نقاشي هاي عادي تو اسمون ميكشم
شايد خواسته بگه مردم توجهشون به اسمون بيشتر تا خون و اينا
مثلا اينكه دلهاشون اسموني و ايناست مثبلا!
به پاكي جلب ميشن و اين جور چيزا
خب چیزی که فک کنم بیشتر از همه معلوم باشه اینه که این مرده داشته یه جاییُ رنگ میکرده که افتاده و مرده ، ( از قلم موی توی دستش و اون سطل رنگ میشه فهمید ) . مردُمم بدون توجه اون همه دورِ رنگ ریخته شده روی زمین جمع شدن . شاید میخواد اینُ نشون بده که آدما چقد به هم بی اهمیتن و اینا ...
بعد منظورش از ساختمونای بلند و ماشینا و رنگِ قهوه ایم شاید میخواد پیشرفتُ نشون بده ، که هرچی به ظاهر پیشرفته تر میشیم توجهمون به چیزایِ انسانی کمتر میشه ...
لایک ! راضیم از عکسه !
پ.ن : بنظر من اون پرنده ها توی آبیه عکسِ پرنده هاس که افتاده ... آسمونِ شهر توی عکس معلوم نیس ...
به نظر منم اونا فقط رنگ ابی نیستن
بلکه اسمونه با تمام زیبایی هاش
اون مرد دیواری رو رنگ نمیزده
بلکه نقاشی از اسمون بوده
با از بین رفتن اون تمام شهر تاریک شده
اون مرد جون خودشو از دست داده اما نمیدونم واسه چی!!!
و ادما چیزی رو که خلق شده رو میبینن و کاری به اون خالق و سر منشا اش ندارن
کسی به اون مرده توجه نمیکنه!!!!
منم با نظر نرگس موافقم
+ شاید واسـه این توجـه مردم به رنگ ِ آبی جلب شـده چون اونقدر غرق توی ِ کار و زندگی و مشغله بودن که آسمـون رو یادشـون رفـته بعد الآن با تعجب دارن نگاش می کـنن !
یه چیز دیگه ـم هست ! اون مرده داشـته یه جایی رو که معلوم نیست کجاست آبی می کرده ، آبی شاید اینجا نماد زیبایی باشـه ، پس زمینه ی تصویر که قهوه ای و سرد و خشکه هم یه جورایی نماد زشتیه ، یعنی مرده داشـته یه جایی رو زیبا می کرده و در این راه میمیره ! ولی بازم پیامی که می خواسته منتقل کنه ، که زیبایی بوده منتقل میشـه ...
راستش من اون رنگ آبی و پرنده های توشو یه جور آزادی میبینم... توی یک قسمت کوچولو. که وسعتش از خون قرمز اون آدمه بیشتره... آدمی که اون سطل رنگ دست اون بوده و حالا افتاده!
و مردم که با اون شهر سیاه و ساختمونای بزرگ و.... به اون سطله (آزادی) توجهشون جلب میشه و کسی اون آدمی که واسه رنگ کردن بالا ساختمون های همون شهر بزرگ بوده رو نمیبینه....
خوب اولا واضحه که نقاش داره میگه آبـــیته حتی اگه خون قرمز باشه
خوب جدا از شوخی اصن خ حال کردم با نقاشیه
فک نکنم نقاشیش یک تفسیر داشته باشه!
یکیش میشه بی توجهی آدما به هم دیگه.
یکیش میشه (با توجه به همون پرنده ها) اینکه اون یک نماد از آسمون و طبیعت و آزادی و ایناست که زندگی مدرن (نمادش آسمون خراشاست) از آدما گرفته بعد اینا جمع شدن دورش و اینا بی توجه به مرگ یک انسان دیه (یعنی مردن یک نفر برای رسیدن به اون قدر از آسمون مهم نیس خیلی ارزششو داره)
یکی دیگش هم میتونه این باشه که آدما توجهشون بیشتر به یک عمل هستش. نه به کسی که اون کار رو میکنه و مثه اون نقاش افراد مورد بی محلی قرار میگیرن ولی کاراشون بزرگ میشه
به نظر من این مرده میخواسته یه چیزی مثل ازادی یا دوست داشتن رو که سالهاست توی زندگیشون حذف شده رو یاد مردم بیاره که از اون چیزی یادشون نیست و فراموشش کردن....
اخه نگاه کنید
مرده رو کشتن
یه چیزی مثل اسمون که از توی زندگی شهری مردم حذف شده رو از توی سطلش ریخته بیرون و بقیه دارن با تعجب برسیش میکنن
شایدم خواسته اشاره کنه به زندگی شهری ما که هی داره پیشرفت میکنه!!!بشر اینجا به جایی رسیده که دیگه اسمون رو نمیتونه ببینه و کره ی زمین پر از ساختمان و اداره جات و ......شده
ولی احتمال زیاد خواسته یه چیز دیگه مثل همون مهر و محبت و دوست داشتن رو یاد مردم بیاره که فراموشش کردن
خون قرمز در برابر آبی کردن یه تیکه ی کوچیکی ا دنیا
به نظرم اون مرد تمام سعیشو کرده که یه قسمتی ا دنیا رو آبی کنه
و بعد از پرداخت بهای زندگیش چن نفر(وفقط چن نفر) متوجه رنگ آبی ای شدن که اون تصمیم داشته به دنیا بزنه
به نظرم ساختمونای بلند و رنگ قهوه ای نشون دهنده ی خفقان و بی توجهی آدماس
آبی نماد جامعه ی ایده آله و آسمون صاف و پر از پرنده که آسمون آبیم خودش نشون دهنده ی یه زندگی و جامعه ی آرمانیه و البته پرنده ی آزاد نشون دهنده ی آزادی
و مرد مرده هم نشون دهنده ی تموم کسایی که سعی میکنن بقیه رو آگاه کنن و زندگی ایده آلو به همه نشون بدن و اینکه شاید یه نعداد کمی بعد ا مرگشون آگاه شدن
یه جورایی من تحرکو زندگیو فقط توی خونی که روی زمین ریخته حس میکنم و بقیه ی شهر حالت مرده و بی تحرک داره...
کلا به نطرم از خود گذشتگی آگاهی و هدایت رو در بر داره (اولش که سرسری دیدمش فک کردم سطل رنگ به خاطر رعایت نکردن نکات ایمنی ا بالای یه ساختمونی خورده تو سر یه آقاهه : - " )
اینجوری که اینا دوره این آسمونه جمع شدن انگار تا حالا آسمون رو ندیدن و یه جوری براشون تازه و جذابه...اما هیچ توجهی به اون مُردِهِ ندارن چون کشته شدن و قتل و اینا خیلی چیزِ عادی ای براشون شده...شاید
برداشت من اینه که ، این آقا داشته آسمون رو رنگ می کرده و افتاده و مرده ...
نقاش رو نمیشناسم ، کارش رو هم نمیشناسم ، اما اگه کار یک کار اعتراضی باشه میتونه اعتراض به استفاده ی بیش از حد از موادی که دود های آلاینده و سیاه تولید می کنند باشه ( ) ، می تونه اعتراض به بدی آدما و روزگار و خرابی یا فاسدیِ جامعه باشه ( به این علت که آسمون سیاه شده ، یعنی اون رنگ طبیعی و حالت طبیعیِ خودش رو از دست داده ، یا عامیانه تر که میگن خدا تو آسمونه و اینجا یعنی خدا قهر کرده یا نیست و ...) ، رنگ لباسش هم فرق میکنه با بقیه میتونه این رو نشون بده که طرز فکر این آدم با بقیه فرق میکرده یا خواسته های متفاوت بوده یا دنیای دیگری رو میخواسته و خسته از وضعیت حال حاضر بوده ، تیرگی کل تصویر هم می تونه ی نشونه ی همین وضعیت بد جامعه باشه و اونو نشون بده ، رنگ آبی ای هم که از سطل ریخته می تونه بیان کننده ی یک چیز خوبِ مصنوعی باشه یعنی آسمون در حالت عادی و طبیعی دیگه آبی نیست و خوبی ها(طبق چیزایی که توضیح دادم) از بین رفته اما این آدم رنگش می زنه تا یک روکش مصنوعی درست کنه تا مردم هنوز فکر کنن همه چیز خوبه یا کسی متوجه وضعیت بد نشه یا ... یه جور فریب دادن یا لاپوشونی کردن ...
برداشت ام بیشتر تو همین حال و هواست ، حالا خود نقاشِ چیزی نگفته ؟ متنی چیزی منتشر نکرده ؟
[quote author=Amir - Eblis]
برداشت ام بیشتر تو همین حال و هواست ، حالا خود نقاشِ چیزی نگفته ؟ متنی چیزی منتشر نکرده ؟
[/quote]
نقاش همه حرفاشو تو نقاشیش میزنه
خب حالا منم نظرمو بگم
شهر پر شده از تاریکی و شلوغی و آلودگی و ساختمونای بلند و آسمونم سیاه شده
اون مرد میخواسته دقیقا خود آسمون بکشه ( نه تصویرشو )
اما خب موفق نمیشه
مردم دور اون آدم مرده جمع نمیشن ، حتی یک نفر ام نیس که بهش توجه کنه
اول از همه این از بین رفتن انسانیت توی شهر رو نشون میده
دلیل دیگهی این کار میتونه این باشه که ، چون آدمای شهر خیلی وقته آسمونو ندیدن ، رنگ آسمون براشون یه چیز نا شناخته و عجیب شده
به نظرمن این ساختمون ها وادم های زیاد نمادی ازدنیای امروزن دنیای شلوغی که الان درست شده
به خاطرهمینه که وقتی اون فرد میخواسته که یک تغییری به وجودبیاره چجوری بگم وقتی یک فردتوی این دنیای واقعی مجبوره بره وبالای یک ساختمونو رنگ بزنه
بانگاه به این دنیای شلوغ زیرپاش سرش گیج میره متحیرمیشه ودرنهایت نمیتونه تحمل کنه
ابی اینجانماداگاهیه
اگاهی ازشلوغی این دنیا اززیادیش
خوب وقتی یه نفربه اگاهی میزسه ونمیتونه اگاهی روتحمل کنه
چی میشه ؟
مردم دوراگاهی میشن (کنایه از توجه برخی مردم )
وبعد دوباره سرشون به زندگیشون گرم میشه چون توجه به این اگاهی جزباقرارگرفتن درموقعیت برتر طولانی وابدی نمیشه
وموقعیت برتر ینی اندیشه ی برتر مثل عالما یافیلسوفا
يك نفر در برابر هزاران پنچره و اسمون ابي...!
براي تغيير يك نفر كافي نيست ولي همون يك نفر اگه بتونه توجه عده ي محدودي رو به ارمانش جلب كنه بعد ها بيش از يك نفر براي تغييرات تلاش خواهند كرد .
نتيجه ي كار مهمه نه سرانجام شخص.
به نظرم این ادم ازیک ارتفاع به نظر بلندی افتاده که موجبه مرگش شده امابقیه به جای توجه کردن به هم نوعشون دارن به رنگ های ریخته نگاه میکنن
واین داره بی رحمی انسان هارو نشون میده واین عمق فاجعس