من خودم به شخصه نميپسندم ازادي زيادو .
ملاك نميشه كه ما چون خودمون ازادي نداشتيم مثلا بيايم بچه مونو خيلي ازاد بذاريم كه بعد ديگه نشه جلوشونو گرفت
به نظر من بايد ازادي فكر بهشون بديم ولي جوري كه خودشون راه درستو انتخاب كنن نه اينكه بيان هركار مسخره و اشتباهي رو بكنن اسمشو بزارن ازادي
ولي اينم بگم كه من خودم از اون ادمايي ام كه ازادي درست و به جا رو خيلي ميپسندم
اولا باید عرض کنم که به من ظلم نشده ... من آزاد زندگی کردم آزاد دارم زندگی میکنم و آزاد زندگی خواهم کرد ...
نکته ی بعدی اینه که آزادی خوبه ولی به اندازه " کلا تو هر چیز تعادل خوبه "
من خودم هم بعضی وقتا این آزادی به ضررم تموم شده البته بیشتر وقتا هم کاملا برعکس بوده !!!
آزادی حق هر انسانیه ! منم این حق رو از بچه م نمیگیرم
مسلما اگر این رفتار فقط از روی احساس والدین باشه , درست نیست ...
و اونا باید یکم با منطق بررسی کنن که چه مشکلاتی ممکنه پیش بیاد و یجوری به بچه بگن که چنین چیز هایی هم وجود داره و در کنار هر گونه آزادی ای که میخوان بهش بدن حواسشون هم بهش باشه که مسکل خیلی بدی براش پیش یاد و ...
گاهي پيش امده كه مادر خودم بين حرفاش مي گه ما كه بچه بوديم مامانم ... با اينكه از اين رفتار مادرش دلخور و بعضا ناراحت بود اما شده توي موقعيت مشابه همون رفتار با ما داشت
اينا تو ناخوداگاه ادم
فك مي كنيم اگه روزي مادر يا پدر شديم خيلي از اين رفتار هارو انجام نمي ديم اما واقعا شايد بعدا خيلي هاش انجام بديم
ازادی وواینا به حدش خیلی خوبه
اگه از حد گذشت کنترلش مشکل میشه
ولی هرچی محدودتر بکنن بدتر میشه
ذره ذره جمع میشه یکهو منفجر میشه
مورد داشتیم طرف نمیزاشته دخترش ب خودش عطر وادکلن بزنه
اخرشم چیزی میشه که نباید بشه
باید ازادی کامل داد همراه اموزش. یه فرد وقتی به ۱۸ سالگی میرسه خود به خود قابل کنترل نیست. حالا میشه کار هاشو تو خونه بکنه که قابل کنترل باشه، یا میشه با ممنوع کردن ها مجبورش کرد اون کار هارو بیرون از خونه بکنه و غیر قابل کنترل باشه و حتا نشه کمکش کرد.
به عنوان مثال ازادی جنسی و رفتار های جنسی باید وجود داشته باشه، ولی در کنارش باید فرد درک قابل قبولی از نحوه ی جلو گیری از بیماری های جنسی و نحوه ی انتقال و راه جلوگیری ازش داشته باشه.
یا میشه به یه نفر اموزش داد در مورد به عنوان مثال ضرر های سیگار، ولی نمیشه مجبورش کرد که نکشه! خوب هر فردی بیشتر وقتش رو بیرون از خونه میگذرونه، نمیشه تمام وقت دنبالش افتاد و تک به تک رفتار هاشو زیر نظر گرفت.
من اولین باری که مست کردم تو خونه خودم و جلوی پدرم بود. در واقع پدرم ترجیح میداد من اگه قراره مست کنم تو خونه باشم که خطری تهدیدم نکنه و خب ادم درک میکنه که مست کردن چندان جذاب و جالب نیست، و خوب من یاد گرفتم اگر قراره مشروب بخورم همیشه حد خودم رو بدونم، مخصوصا الان بیشتر که رانندگی میکنم و قصد ندارم گواهینامم باطل بشه.
یه خانواده باید درک کنه که فرزند رو ماکسیمم تا ۱۶ سالگی میشه کنترل کرد، بعد از اون نمیشه کاری کرد. حتا محدود هم بکنه اون کار خودشو میکنه. پس بهتره جای محدودیت اموزش داد و دوستانه برخورد کرد.
البته آزادی به معنای بی قانونی نیس بلکه یعنی حرکت در چارچوب قاون و اصول اخلاقی.....این تعریف برگزیده ترین و بهترین تعریف آزادی تو جامعه شناسی هس و بقیه تعاریفی که از آزادی تو رسانه های مختلف عنوان میشه یا ناقصه و یا اینکه بیشتر نظر شخصی هست
البته آزادی به معنای بی قانونی نیس بلکه یعنی حرکت در چارچوب قاون و اصول اخلاقی.....این تعریف برگزیده ترین و بهترین تعریف آزادی تو جامعه شناسی هس و بقیه تعاریفی که از آزادی تو رسانه های مختلف عنوان میشه یا ناقصه و یا اینکه بیشتر نظر شخصی هست
شاید نباید اینجور گفت که؛«به من ظلم شده، بذار بچهم آزاد باشه.» ولی قطعاً اینجور هم نباید گفت که؛« ما بچّه بودیم اصلاً آزادی نداشتیم، چه دلیلی داره تو آزاد باشی؟»[nb]مثلِ این خانوادههای مذهبیای که اونقدر بچّه رو محدود میکنن که طرف از یه ثانیه آزادیشم نهایتِ استفاده رو میبره برای تخلیهی عُقدههاش. مثلاً من دوستی دارم که توی خانوادش رسمه تا 18 سالگی دختر نباید تنها بیرون بره و گوشی داشته باشه، و فاسد ترین دختری که میشناسم درحالِ حاضر؛ ایشونه.[/nb] یا یههمچینچیزایی.
تعریف آزادی و چارچوبش از دیدِ هرکس متفاوته. مثلاً از دیدِ یه خانوادهی مذهبی، همینکه مثلاً میذارن دخترشون گاهاً تنها بره بیرون یا از این قبیل.. تهِ آزادیه. یا مثلاً از دیدِ یه خانوادهی نُرمال اینکه میذارن طرف ارتباطش رو با جنسِ مخالف داشته باشه، هرساعتی میخواد با دوستاش بره بیرون و.. آزادیه. یا خیلی افکار دیگه.
ولی خُب اوّل باید عقل و شعور طرف رو آزاد کرد! یا همون آموزش. که اگر زمانی آزادش گذاشتیم بدونه چیکار کنه و همهچیز رو از حد نگذرونه.
من اگه باشم توی وهلهی اوّل یچهم رو جوری بار میارم که بتونه بهم اعتماد کنه و هراتفاقی که میوفته رو بدونِ ترس بهم بگه، بعدش به اقتضای سنش چیزای لازم رو بهش میگم. و حتّی اگه لازم باشه میذارم تجربه کنه، و قطعاً اونموقع جوری هست که خودش بفهمه خیلی کارا بهنفعش نیست و بدونِ اینکه من بخوام محدودش کنم خودش بکشه کنار.
ببنید منظور من اصلا شخصی نیس که هرکی چه تعریفی از آزادی داره...انسان تنها به دلیل آزاد بودن اخلاق رو بوجود میاره...یه بچه اگه تو سن یک تا سه سالگی به دلیل رفتار اطرافیان حرمت نفسش آسیب ببینه تو بزرگسالی به این نتیجه میرسه که باید چارچوبهارو شکست و اخلاق رو نادیده گرفت...تعریف اصول اخلاقی هم مشخصه مثلا من باید با مردم به خوبی رفتار کنم .من باید سعی کنم مهربان باشم و اگر نمیتونم مهربان باشم تلاش میکنم نامهربان نباشم.اصول اخلاقی و واقعیت و مسءولیت کاملا بهم گره خوردن و کسی میتونه اخلاق و آزادی رو بفهمه که در درجه اول واقعیت موجود رو درک کنه .به هرحال ریشه موضوع در حرمت نفس بچه هاس .این موضوع به طور مفصل تو کتاب six pillars of self esteemاومده و اونجا گفته شده که شکل گیری مفهوم آزادی مبتنی بر پذیرش اخلاق هستش.ی
من خودم خیلی جاها بهم سخت گرفتن.البته تا حدی درک میکنم که جامعه طوری بوده که انقد سخت گیری کردن.
من خودم تو شرایط سختی بزرگ شدم.که باعث شد من تا حد زیادی ارتباطمو با پدر و مادرم کم کنم.خیلی دوست دارم بچم این سختیارو نکشه و مثه من از والدینش دور نشه.
اما این دلیل نمیشه که آزادی کامل داشته باشه.
اولن به خود بچه بستگی داره.ینی ممکنه یکی با تمام سخت گیری ها به دلیل ذاتش باز پاشو از حدش اونور تر بذاره.یکی هم هست در آزادی کامل دست از پا خطا نمیکنه.
(البته دلیل سخت گیری مادر و پدر من به خاطر مشکلات جامعس)
دومن نمیشه تا ابد همه رو از بچه دور نگه داشت.خوبه آدم راه و چاه رو نشون بچش بده و مثلا بچشو یه کلاس رزمی بذاره که اگه مشکلی پیش اومد بتونه از خودش دفاع کنه.
بعدشم خوبه یه کنترل دورادوری داشته باشن