عبرت بگیریم

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع poorya.kh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

poorya.kh

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,567
امتیاز
8,851
نام مرکز سمپاد
شهیـد بهشتی
شهر
نیشابـور
دانشگاه
علم‌وصنعت‌ ایران
رشته دانشگاه
مهندسی‌کامپیوتر
تا حالا شده اتفاقی براتون بفته که باعث بشه یه تغییری در زندگیتون ، رفتارتون ایجاد بشه و ازش درس عبرت بگیرین ؟ چیزی که یک تجربه مهم زندگی به حساب بیاد. اگر خاطره‌ای دارید همین‌جا بگید به همراه درسی که از اون اتفاق گرفتین.

لطفا خاطرات اتفاقات ساده و روزمره رو بیان نکنید. خاطرات مسخره هم بیان نکنید. تاپیک کاملا جدی است.
 
پاسخ : عبرت بگیریم

چندسال پیش وقتی حدود اول دوم دبیرستان بودم یک دختری ازم در مورد دوست صمیمی‌ام پرسید و گفت فلانی پیشنهاد داده بهش و میخواد بدونه چجور آدمیه. اون دوست من نسبت به ما کلا آدم free ای حساب میشد و خب خانواده راحتی داشتند. نمیدونم چی شد من به دختره چیزهایی گفتم که عبارات چندان مثبتی نبودند در مورد دوستم. یک جورایی بار منفی آماردادنم بیشتر بود. بعد این دختره رفت به دوست من گفت که من اینها رو گفتم و این دوست صمیمی من اومد و با ناراحتی از من پرسید که آیا واقعا من اینها رو گفتم و من عملا جوابی نداشتم. حق داشت و اشتباه از من بود.

درس‌های این اتفاق برای من اول این بود که چیزی پشت سر کسی نگم که بعدا بفهمه و ازم ناراحت بشه. تا حد امکان هم سعی کنم آمار کسی رو ندم به کس دیگه. اطلاعات اضافی در مورد دیگران ندم. بعد در مورد حرف‌هایی که میزنم هم دقت بیشتری بکنم که چیزی خلاف واقعیت نگم. از همه مهم تر اینکه هرموقع به جنس مونثی خواستم چیزی بگم یادم باشه که احتمال این رو خیلی زیاد در نظر بگیرم که به دیگران هم بگه.
 
پاسخ : عبرت بگیریم

همین هفته پیش بود که با اسم یکی از معلما تو بازی باکی-کی-کجا شوخی کردیم، حالا اسم خودشم نبود و اسم....شوهرش بود.
بدشم که برگه هه رو پیدا کرده بودنُ کلی با ما دوا کردن. منم فهمیدم که نباید با اسم معلما تو بازیا شوخی کنم، حد اقل نه جلوی دوستان و جمعی که احساس میکنم توش انتن زیاد هس.
 
پاسخ : عبرت بگیریم

اینکه راز هاتون رو به هیچ کس حتی مادر پدرتون نگین
چند وفت پیش یه سخن خوندم "هیچ وقت رازهایت را به کسی نگو،وقتی خودت نمی توانی آنها را حفظ کنی از دیگران چه توقعی داری که ان را برایت حفظ کنن؟"
 
پاسخ : عبرت بگیریم

به نقل از artemis ej :
اینکه راز هاتون رو به هیچ کس حتی مادر پدرتون نگین
چند وفت پیش یه سخن خوندم "هیچ وقت رازهایت را به کسی نگو،وقتی خودت نمی توانی آنها را حفظ کنی از دیگران چه توقعی داری که ان را برایت حفظ کنن؟"
ما به یه معلم اعتماد کردیم بعد همه زنگیمونو واسش نوشتیم و اینا بعد تو زرد از آب درومد
 
پاسخ : عبرت بگیریم

حسابی.مثلایه باررفتیم توی یه مسابقه رباتیک،رباتمون عاالی بوداتوی زمین تستم خوب کارمیکردبعدکه خواستیم برارکوردگیری چسب تایراروعوض کنیم دیدیم چسبمون تموم شد X_X
رباتمون ریو زمین سرمی خورد،خلاصه یه المان روردنکردوتواون مسابقه حذف شدیم :((
دیگه هروقت میریم مسابقه یه بسته چسب میبریم باخودمون ;)
 
پاسخ : عبرت بگیریم

خیلی زود به کسی اعتماد نکنم و حرف دلمو بش نزنم چون یه بار کردم و یه ضربه روحی شدید خوردم
توصیه میکنم خیلی زود اعتماد نکنین چون پشیمون میشید
 
پاسخ : عبرت بگیریم

زيادي به ديگران محبت نكنيد تا آخر مجبور بشين اثبات كنبد كه "خـر"نيستيد!
 
پاسخ : عبرت بگیریم

اين رو خيلي زياد شنيديم:
تا ميتونيد به نزديكانتون مثل ِ پدر و مادر و ... محبت كنيد چون معلوم نيست فردا زنده باشند يا شما هنوز زنده باشيد.
منم مثل خيليا، ساده از كنار اين جمله گذشتم،
اما دختر عموم تو كمتر از يكسالگي فوت كرد،
بدون اين كه حتي يه بار بغلش كرده باشم،
يا از نزديك ديده باشمش،
انقد برام غريبه بود كه حتي اسمشم نميدونستم يا حتي هنوزم نميدونم كه دقيقا چند ماهگي فوت كرد،
به خاطر يه اختلافات خانوادگي بين پدر بزرگم و بابام و عمو هام،
ما هم كه بچه هاشونيم و قطعا هيچ ربطي به اين اختلافات نداريم و قاعدتا نبايد ما رو قاطي بازي هاشون كنن،
اما كردن و منو از يه بار ديدن، يه بار بوسيدن و يا حتي يه بار بو كردن دختر عموم محروم كردند.
هر چند كه الان اين اختلافات حل شده و خانواده ها با هم در ارتباط اند،
اما ديگه دختر عمويي نيست...چه فايده؟!
 
پاسخ : عبرت بگیریم

قدر روزای خوبتونو بدونین...یه روزی حسرت همین روزا رو میخورین ...
 
پاسخ : عبرت بگیریم

اتفاقش خیلی پیچیدس !!!! اما درس مهمی که گرفتم این بود که خیلی ادما ارزش زیاد دوست داشتن رو ندارن!!!خیلی ها!!!!
 
پاسخ : عبرت بگیریم

دوسال پيش كه هنوز توتيزهوشان قبول نشده بودم تونمونه درس ميخوندم اونجا هم دوستاي روستايي زيادي داشتم كه تو خوابگاه مي موندن يه روز به خاطر اونا موندم تو خوابگاه اونجا يه دوست داشتم كه قدش كوتاهو لاغر بود خواستيم يكم خوشي ايجاد كنيم اونو به ملافه پيچيديمو تو سالن كول كرده بوديمو لاالله الا اله ميگفتيم برديمش تو نماز خونه براش نماز بخونيم صدامون كل خوابگاهو گرفته بود كه سرپرست اومد گف شريفي پاشو وسايلتو جم كن زنگ بزن بابات يياد دنبالت منوكه ازخوابگاه انداختن بيرون هيچ دوستاي خوابگاهيمو هم تنبيه كردن كه يه هفته خوابگاهو جاروكنن ولي ارزش اون همه خنديدنو داش پس عبرت ميگيريم هيچ وقت توخوابگاه تشيع جنازه نكنيم ^#^ ;D
 
پاسخ : عبرت بگیریم

هيچ وقت توي مدرسه حرف آزادي طلبانه نزنم و نزنيم.
و هر کاري هم که دوست داشتيم انجام نديم. و عزيز دردونه ي مدير مدرسه باشيم ^-^
 
پاسخ : عبرت بگیریم



×همیشه سعی کتیم خودمون باشیم
و باطنمون رو مستقیما جلوه بدیم،تا اگه کسی بخواد دوسمون داشته باشه واسه خودمون باشه نه ظاهرمون...
 
پاسخ : عبرت بگیریم

عین خنگا بدو بدو پریدم وسط اتوبان دنبال فامیلمون؛
بعدشم زیر ماشین له شدم!
و الان یاد گرفتم که خطر هیچگاه خبر نمیکنه!
 
پاسخ : عبرت بگیریم

یه روز صبح زنگ اول زبان فارسی داشتیم.بچه ها می خواشتن معلممونو اذیت کنن.من احمق رفتم کل تخته رو گچی کردم و میز معلممونم همینطور البته بعدش می خواستم خودشیرینی کنم و وقتی اومد برم دستمال بیارم تمیز کنم.ولی به طور عجیبی وقتی اومد تو کلاس اون وضعو دید کلی عصبانی شد.همه ترسیده بودیم.بچه ها زیرچشمی منو نگاه می کردن.منم ک تو این شرایط قرمز می شدم سعی کردم صورتمو دور از دیدش نگه دارم.نمی دونم چی شد رفت بیرونو گفت تا تمیز نکین برنمی گردم.من از خودم کلی خجالت کشیدم.بچه ها ک دیدن من ماتم برده هی سرم داد می زدن ک چیه خودت کردی خودتم بلند شو تمیز کن.منم ترسیده بودم و از جام بلند نمی شدم.یههو دیدم ناظممون این عزراییل اومد تو کلاس من داشتم.....م به خودم.می ترسیدم نکنه یه وقت بچه ها نامردبازی در بیارن بگن.خدارو شکر چیزی نشد.بعد از اینکه ناظممه رفت بیرون بچه شروع کردن به تمیز کردن کلاس.منم ک تاحالا تو این شرایط قرار نگرفته بودم داشتم از عذاب وجدان می مردم.بلاخره معلممون برگشتو همه چیو بش گفتم و این برام عبرت شد ک هیج وقت حرمت معلمیو نشکونم :( ;D
 
پاسخ : عبرت بگیریم

اینکه نباید با همه ی آدما زیاد قاطی شد همون دوست در حد سلام علیک باشن بهتره.
 
پاسخ : عبرت بگیریم

:)
چیزی که میگم رو خواهرانه قبول کنید
چون تجربه جالبی نبود برای من :)
امیدوارم که شرایط من برای فرد دیگه ای اتفاق نیوفته
1- به نظر من افرادی که الان سال راهنمایی یا اول و دوم و سوم دبیرستان هستن به هیچ وجه و به خاطر هیچ چیز درستونو کلا بی خیال نشید
:)
خب یکی میگه رباتیک من رباتیک کار کردم و تا تهش رفتم اما تهش چی شد؟ با اختلاف N هزارم ثانیه رتبه 4 شدم و سهمیه نگرفتم
یکی دیگه میگه خوارزمی من خوارزمی شرکت کردمو در راستای اون 4 تا اختراع هم ثبت کردم اما...
بهتره چیزی نگم از نحوه برگزاری این مجموعه :)
و در آخر المپیاد : لمپیاد هم به نوع خودش مسابقه عادلانه ای نیست
شاید بگید که چرا اینو میگم اما دلیل اینه که به هیچ وجه منابع خاصی نداره و خیلی سلیقه ایه و شما وقتی سوال ها رو میبینید ممکنه که یک سال همه رو بلد باشید و یک سال دیگه ... :دی
به هر حال :)
به نطر من از کل سال 2 ماه رو کامل بذارید برای درس
به خدا همون شب امتحان هم اگه مثل آدم(!) بخونید کافیه برای خیلی خوب یاد گرفتن
و حتی توی سال هم هیچ کاری نکنید جز این که درس همون روز همون روز :دی
(لاقل اختصاصی ها)
...
برای سوم ها :)
به نظر من از کنکور نترسید
تابستون رو با مدرسه باشید و هر چقدر میتونید پایه بخخونید :)
بعدش هم با برنامه کانون پیش برید مطمئن باشید یک میشید :)
...
پ.ن : اینارو با گریه نوشتم عبرت بگیرید خواهشا :)
 
Back
بالا